من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 320 كيلوبايت )

به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم
بيا كز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم
جهان پير است و بي‌بنياد از اين فرهادكش فرياد
كه كرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم
ز تاب آتش دوري شدم غرق عرق چون گل
بيار اي باد شبگيري نسيمي زان عرق چينم
جهان فاني و باقي فداي شاهد و ساقي
كه سلطاني عالم را طفيل عشق مي‌بينم
اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم
صباح الخير زد بلبل كجايي ساقيا برخيز
كه غوغا مي‌كند در سر خيال خواب دوشينم
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين
اگر در وقت جان دادن تو باشي شمع بالينم
حديث آرزومندي كه در اين نامه ثبت افتاد
همانا بي‌غلط باشد كه حافظ داد تلقينم


من ترك عشق شاهد و ساغر نمي‌كنم

۲۸ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 229 كيلوبايت )

من ترك عشق شاهد و ساغر نمي‌كنم
صد بار توبه كردم و ديگر نمي‌كنم
باغ بهشت و سايه طوبي و قصر و حور
با خاك كوي دوست برابر نمي‌كنم
تلقين و درس اهل نظر يك اشارت است
گفتم كنايتي و مكرر نمي‌كنم
هرگز نمي‌شود ز سر خود خبر مرا
تا در ميان ميكده سر بر نمي‌كنم
ناصح به طعن گفت كه رو ترك عشق كن
محتاج جنگ نيست برادر نمي‌كنم
اين تقويم تمام كه با شاهدان شهر
ناز و كرشمه بر سر منبر نمي‌كنم
حافظ جناب پير مغان جاي دولت است
من ترك خاك بوسي اين در نمي‌كنم


گرم از دست برخيزد كه با دلدار بنشينم

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( ۳00 كيلوبايت )

گرم از دست برخيزد كه با دلدار بنشينم
ز جام وصل مي‌نوشم ز باغ عيش گل چينم
شراب تلخ صوفي سوز بنيادم بخواهد برد
لبم بر لب نه اي ساقي و بستان جان شيرينم
مگر ديوانه خواهم شد در اين سودا كه شب تا روز
سخن با ماه مي‌گويم پري در خواب مي‌بينم
لبت شكر به مستان داد و چشمت مي به ميخواران
منم كز غايت حرمان نه با آنم نه با اينم
چو هر خاكي كه باد آورد فيضي برد از انعامت
ز حال بنده ياد آور كه خدمتگار ديرينم
نه هر كو نقش نظمي زد كلامش دلپذير افتد
تذرو طرفه من گيرم كه چالاك است شاهينم
اگر باور نمي‌داري رو از صورتگر چين پرس
كه ماني نسخه مي‌خواهد ز نوك كلك مشكينم
وفاداري و حق گويي نه كار هر كسي باشد
غلام آصف ثاني جلال الحق و الدينم
رموز مستي و رندي ز من بشنو نه از واعظ
كه با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم


حاليا مصلحت وقت در آن مي‌بينم

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 264 كيلوبايت )

حاليا مصلحت وقت در آن مي‌بينم
كه كشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم
جام مي گيرم و از اهل ريا دور شوم
يعني از اهل جهان پاكدلي بگزينم
جز صراحي و كتابم نبود يار و نديم
تا حريفان دغا را به جهان كم بينم
سر به آزادگي از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست كه دامن ز جهان درچينم
بس كه در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقي و مي رنگينم
سينه تنگ من و بار غم او هيهات
مرد اين بار گران نيست دل مسكينم
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
اين متاعم كه همي‌بيني و كمتر زينم
بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
كه اگر دم زنم از چرخ بخواهد كينم
بر دلم گرد ستم‌هاست خدايا مپسند
كه مكدر شود آيينه مهرآيينم


الهي من براي خود بميرم

۲۷ بازديد
 

الهي من بميرم
الهي من براي خود بميرم
براي اين دل ساده
شكست بي خودبه دست آدم بي خود
بميرم
بمردم زير سرو كوچه خاكم كن
مگر بعد از وفاتم
سايه اي روي سرم باشد
كه شايد شاخ و برگ سبز خاك آلود
به آهنگ نسيم حزن
نوازشگر به خاك پيكرم باشد
وصيت مي كنم خاكم
نگردد كوزه ي مردم
كساني كه مرا در تشنگي كشتند
مگر اين انتقام
آرامش چشم ترم باشد
وصيت مي كنم اين خاك
مبادا مهر گرد جا نماز آيد
مبادا سجده ي اهل نمايش
بر سرم باشد
مرا گلدان بسازيد
چون كه عمري آرزو كردم
بميرم تا وجود من
چنين روزي
خفيف و خوار
خار غنچه اي
چون دلبرم گردم


غم زمانه كه هيچش كران نمي‌بينم

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 224 كيلوبايت )

غم زمانه كه هيچش كران نمي‌بينم
دواش جز مي چون ارغوان نمي‌بينم
به ترك خدمت پير مغان نخواهم گفت
چرا كه مصلحت خود در آن نمي‌بينم
ز آفتاب قدح ارتفاع عيش بگير
چرا كه طالع وقت آن چنان نمي‌بينم
نشان اهل خدا عاشقيست با خود دار
كه در مشايخ شهر اين نشان نمي‌بينم
بدين دو ديده حيران من هزار افسوس
كه با دو آينه رويش عيان نمي‌بينم
قد تو تا بشد از جويبار ديده من
به جاي سرو جز آب روان نمي‌بينم
در اين خمار كسم جرعه‌اي نمي‌بخشد
ببين كه اهل دلي در ميان نمي‌بينم
نشان موي ميانش كه دل در او بستم
ز من مپرس كه خود در ميان نمي‌بينم
من و سفينه حافظ كه جز در اين دريا
بضاعت سخن درفشان نمي‌بينم


در خرابات مغان نور خدا مي‌بينم

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 226 كيلوبايت )

در خرابات مغان نور خدا مي‌بينم
اين عجب بين كه چه نوري ز كجا مي‌بينم
جلوه بر من مفروش اي ملك الحاج كه تو
خانه مي‌بيني و من خانه خدا مي‌بينم
خواهم از زلف بتان نافه گشايي كردن
فكر دور است همانا كه خطا مي‌بينم
سوز دل اشك روان آه سحر ناله شب
اين همه از نظر لطف شما مي‌بينم
هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال
با كه گويم كه در اين پرده چه‌ها مي‌بينم
كس نديده‌ست ز مشك ختن و نافه چين
آن چه من هر سحر از باد صبا مي‌بينم
دوستان عيب نظربازي حافظ مكنيد
كه من او را ز محبان شما مي‌بينم


آن كه پامال جفا كرد چو خاك راهم

۳۴ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 215 كيلوبايت )

آن كه پامال جفا كرد چو خاك راهم
خاك مي‌بوسم و عذر قدمش مي‌خواهم
من نه آنم كه ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاكر دولتخواهم
بسته‌ام در خم گيسوي تو اميد دراز
آن مبادا كه كند دست طلب كوتاهم
ذره خاكم و در كوي توام جاي خوش است
ترسم اي دوست كه بادي ببرد ناگاهم
پير ميخانه سحر جام جهان بينم داد
و اندر آن آينه از حسن تو كرد آگاهم
صوفي صومعه عالم قدسم ليكن
حاليا دير مغان است حوالتگاهم
با من راه نشين خيز و سوي ميكده آي
تا در آن حلقه ببيني كه چه صاحب جاهم
مست بگذشتي و از حافظت انديشه نبود
آه اگر دامن حسن تو بگيرد آهم
خوشم آمد كه سحر خسرو خاور مي‌گفت
با همه پادشهي بنده تورانشاهم


گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 234 كيلوبايت )

گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم
دگر آن جا كه روم عاقل و فرزانه روم
زين سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر كردم كه هم از راه به ميخانه روم
تا بگويم كه چه كشفم شد از اين سير و سلوك
به در صومعه با بربط و پيمانه روم
آشنايان ره عشق گرم خون بخورند
ناكسم گر به شكايت سوي بيگانه روم
بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار
چند و چند از پي كام دل ديوانه روم
گر ببينم خم ابروي چو محرابش باز
سجده شكر كنم و از پي شكرانه روم
خرم آن دم كه چو حافظ به تولاي وزير
سرخوش از ميكده با دوست به كاشانه روم


خرم آن روز كز اين منزل ويران بروم

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 237 كيلوبايت )

خرم آن روز كز اين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم و از پي جانان بروم
گر چه دانم كه به جايي نبرد راه غريب
من به بوي سر آن زلف پريشان بروم
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم
چون صبا با تن بيمار و دل بي‌طاقت
به هواداري آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
با دل زخم كش و ديده گريان بروم
نذر كردم گر از اين غم به درآيم روزي
تا در ميكده شادان و غزل خوان بروم
به هواداري او ذره صفت رقص كنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
تازيان را غم احوال گران باران نيست
پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون
همره كوكبه آصف دوران بروم