من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

۳۶ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 195 كيلوبايت )

در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد
از من اكنون طمع صبر و دل و هوش مدار
كان تحمل كه تو ديدي همه بر باد آمد
باده صافي شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقي و كار به بنياد آمد
بوي بهبود ز اوضاع جهان مي‌شنوم
شادي آورد گل و باد صبا شاد آمد
اي عروس هنر از بخت شكايت منما
حجله حسن بياراي كه داماد آمد
دلفريبان نباتي همه زيور بستند
دلبر ماست كه با حسن خداداد آمد
زير بارند درختان كه تعلق دارند
اي خوشا سرو كه از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفته حافظ غزلي نغز بخوان
تا بگويم كه ز عهد طربم ياد آمد


عشق تو نهال حيرت آمد

۳۴ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 147 كيلوبايت )

عشق تو نهال حيرت آمد
وصل تو كمال حيرت آمد
بس غرقه حال وصل كآخر
هم بر سر حال حيرت آمد
يك دل بنما كه در ره او
بر چهره نه خال حيرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا كه خيال حيرت آمد
از هر طرفي كه گوش كردم
آواز سؤال حيرت آمد
شد منهزم از كمال عزت
آن را كه جلال حيرت آمد
سر تا قدم وجود حافظ
در عشق نهال حيرت آمد


زندگينامه محمدحسين بهراميان

۴۹ بازديد

"براي جستجو در اشعار محمدحسين بهراميان كليك كنيد"

محمدحسين بهراميان در شهرستان فسا استان فارس به دنيا آمده است . قسمتي از تحصيلات خود را در شهر فارس گذرانده است . سرودن شعر را از سنين نوجواني آغاز كرده و در اين مسير از محضر اساتيد ارجمندي سود برده است . علاوه بر اشعاري كه در دو حوزه كلاسيك و نو در مطبوعات و نشريات مختلف از او به چاپ رسيده است مقالاتي نيز در زمينه شعر ، داستان و نقد ادبي انتشار داده است .

  اشعار محمدحسين بهراميان


اشعار محمدحسين بهراميان

۳۱ بازديد

محمدحسين بهراميان

لينك ورود به اشعار محمدحسين بهراميان

محمد - حسين - بهراميان - محمد حسين - محمدحسين - محمد حسين بهراميان - محمدحسين بهراميان - اشعار محمد حسين بهراميان - اشعار محمدحسين بهراميان - اشعارمحمد حسين بهراميان - اشعارمحمدحسين بهراميان - اشعار محمد حسين - اشعار محمدحسين - اشعارمحمد حسين - اشعارمحمدحسين - اشعار بهراميان - اشعاربهراميان - وبلاگ محمد حسين بهراميان - وبلاگ محمدحسين بهراميان . اشعار فارسي - وبلاگ شعر - وبلاگ شاعر - وبلاگ شعراي فارسي - شعرايراني

لينك ورود به اشعار محمدحسين بهراميان


مژده اي دل كه دگر باد صبا بازآمد

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 181 كيلوبايت )

مژده اي دل كه دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
بركش اي مرغ سحر نغمه داوودي باز
كه سليمان گل از باد هوا بازآمد
عارفي كو كه كند فهم زبان سوسن
تا بپرسد كه چرا رفت و چرا بازآمد
مردمي كرد و كرم لطف خداداد به من
كان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
لاله بوي مي نوشين بشنيد از دم صبح
داغ دل بود به اميد دوا بازآمد
چشم من در ره اين قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
گر چه حافظ در رنجش زد و پيمان بشكست
لطف او بين كه به لطف از در ما بازآمد


از يك غم نگفته

۲۹ بازديد

 

حيرانم آنقَدَر كه نمي دانم، از واژه هاي خسته چه مي خواهم

مي دانم اينقدر كه نمي دانم از اين زبان بسته چه مي خواهم

تو فكر مي كني كه قناري ها از يك پر شكسته چه مي فهمند؟

من اينقدر كه نمي فهمم از اين من شكسته چه مي خواهم

عمري به سردويدم و ننشستم، چون موج بي گلايه.... بگو حالا

از كشتي شكسته تن ، از اين شوق به گل نشسته چه مي خواهم

زير هجوم سايه كم آوردم، روزي كه دور معركه با من بود

از پهلوان قصه و زنجيري صد پاره و گسسته چه مي خواهم

سبز و بنفش روسري ات در باد، آويزِ شاخه هايِ سر انگشتت

من در چنين شبانه شيريني، در باغ هاي پسته چه مي خواهم

من يك شهاب تند سرازيرم، هي جسته و گريخته مي ميرم

وقتي كه طرحي از تو نمي گيرم، از اين شب خجسته چه مي خواهم

امشب دوباره سر به گريبان و ... باري كنار بهت خيابان و...

از بافه بافه بافه باران و.... گل هاي دسته دسته چه مي خواهم

عمري غريبه بودم و بيزار از، درهاي رو به بال كبوتر باز

امشب بر اين ضريح پر از باران، از قفل هاي بسته چه مي خواهم

مي گويم از لبت؟نه نمي گويم.... تو يك غزل سروده ديريني

از يك غم نگفته چه مي گويم، از يك گل نرُسته چه مي خواهم

من خوابِ گنگ ديده و دنيا كور، من گنگِ خواب ديده و عالم كر

حيرانم آنقدر كه نمي دانم از اين زبان بسته چه مي خواهم


گلنار

۲۹ بازديد

 

گيرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خيال

پس دلم منتظر كيست عزيز اين همه سال؟

پس دلم منتظر كيست كه من بي خبرم؟

كه من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟

ماه يك پنجره وا شد به خيالم كه تويي

همه جا شور به پا شد به خيالم كه تويي

باز هم دختر همسايه هماني كه تو نيست

باز هم چشم من و او كه نمي دانم كيست

باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار

كوچه يك عالمه آواز شد از سمت بهار

پيرهن پاره گل جمله تبسم شده است

يوسف كيست كه در خنده ي او گم شده است؟

اين چه رازي است كه در چشم تو بايد گم شد

بايد انگشت نماي تو و اين مردم شد

به گمانم دل من باز شقايق شده اي

كار از كار گذشته است تو عاشق شده اي

يال كوب عطش است اين كه كنون مي آيد

اين كه با هيمنه از سمت جنون مي آيد

بي تو، بي تو، چه زمستاني ام ايلاتي من!

چِقَدَر سردم و باراني ام ايلاتي من!

تو كجايي و منِ ساده ي درويش كجا؟

تو كجايي و منِ بي خبر از خويش كجا؟

دل خزانسوز بهاري است، بهاري است كه نيست

روز و شب منتظر اسب و سواري است كه نيست

در دلم اين عطش كيست خدا مي داند

عاشقم دست خودم نيست خدا مي داند

عاشق چشم تو هستيم و ز ما بي خبري

خوش به حالت كه هنوز از همه جا بي خبري

***

باز شب ماند و من اين عطش خانگي ام

باز هم ياد تو ماند ومن وديوانگي ام

اشك در دامنم آويخت كه دريا باشم

مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم

خواب ديدم كه تو مي آمدي و دل مي رفت

محرم چشم ترم مي شدي و دل مي رفت:

يك نفر مثل پري يك دو نظر آمد و رفت

با نگاهي به دل خسته ام آتش زد و رفت

خنده زد كوچه به دنبال تبسم افتاد

باز دنبال جگر گوشه ي مردم افتاد

"آخرش هم دل ديوانه نفهميد چه شد

يك شبه يك شبه ديوانه چشمان كه شد"

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است

من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است

"آي تو! تو كه فريب من و چشمان مني!

تو كه گندم! تو كه حوا! تو كه شيطان مني!

تو كه ويرانِ منِ بي خبر از خود شده اي!

تو كه ديوانه ي ديوانه تر از خود شده اي!"

در نگاه تو كه پيوند زد اندوه مرا ؟

چه كسي گل شد و لبخند زد اندوه مرا ؟

اي دلت پولك گلنار! سپيدار قدت !

چه كسي اشك مرا دوخته بر چار قدت؟

چند روزي شده ام محرمت ايلاتي من!

آخرش سهم دلم شد غمت ايلاتي من!

تو كجايي و منِ ساده ي درويش كجا

تو كجايي و منِ بي خبر از خويش كجا


عشق هاي جريمه

۳۰ بازديد

 

اشتباه اول من و تو يك نگاه بود

عشق ما از اولين نگاه اشتباه بود

گر چه باورت نمي شود ولي حقيقتي است

اينكه كلبه ي من از غم تو روبراه بود

مي دويدم و ميان كوچه جار مي زدم

هاي هاي گريه بود و اشك و درد و آه بود

گاه گريه مي شديم و گاه خنده مثل شوق

اين هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سيب

سيب بي گمان در اين ميانه بي گناه بود

هر كجاي شب كه مثل سايه پرسه مي زديم

ردي از عبور سرد آفتاب و ماه بود

آفتاب من تويي و ماه من بگو چرا

با حضور آفتاب، روز من سياه بود؟

اهل شكوه نيستم وگرنه آنهمه غروب

بر غريبي من و تو بهترين گواه بود

هرچه مي دوم به انتهاي خود نمي رسم

مانده ام كجا، كجاي كار اشتباه بود


آخر اين قصه تاريك است

۳۰ بازديد

 

مثل گلداني كـــه از پروانگـــي بويي ندارد

دم به دم مي سوزم از شمعي كه سوسويي ندارد

هر نفس مي ميرم و مي كوچم از شهري كه آنجا

زير سقف ســادگي هايش پرســـتويي ندارد

پيش دردم مي نشيني، قصه مي گويي از آدم

قصــه اويي كه در آيينه مهــرويي ندارد

قصه كوه و عمو زنجير باف و غول دريا

كودكي هايي كه طعم خواب لولويي ندارد

قصــه پوشـــالي نا پهــلواني هـــاي او كه

شير بازوش اشكم و دم، يال و پهلويي ندارد

قهـرمانِ كوچه يِ ما ... راستش از تو چه پنهان

روي بازويش همين هايي كه مي گويي ندارد

باز با اين حال او چشم و چراغ كوچه ماست

گر چه از آن روزها جز چشم بي سويي ندارد

قهــــرمانِ سـاده يِ بي ادعايِ كوچه يِ ما

دست و بازو داده در خون، زور بازويي ندارد

گل به گل گرديده ام پروانگي هاي تنش را

جز صداي سرفه اين ويرانه كوكويي ندارد

گردبـــادِ  بي قرارِ  روزهايِ  خشم و آتش

مثـل آن ديروزهــــا ديگر هياهويي ندارد

هر نفس مي ميرد و مي كوچد از شهري كه آنجا

زير سقف سادگي هايش پرستويي ندارد

***

آخر اين قصه تاريك است، حتي اين غزل هم

مرگ ســـهراب دلم را  نوشدارويي ندارد

من به آتش مي كشم خود را ولي در سطر آخر

يك نفر مي سوزد از شمعي كه سوسويي ندارد


هميشه تر از هر چه اتفاق

۲۹ بازديد

 

در كوچه هاي شهر شما پرسه مي زنم

ديوانه وار سر به هوا پرسه مي زنم

هر شب به شوق لي لي كفش كتاني اش

در كوچه هاي بي سر و پا پرسه مي زنم

در پارك هاي باكره ، در خنده هاي خيس

در جاده هاي رو به خطا پرسه مي زنم

چندان غريب نيست اگر نيمه هاي شب

در روزنامه هاي شما پرسه مي زنم

دختر فراري ام ؟ نه! كجايم شبيه اين...

امضام را بِ...ببين، ب....ب... با پرسه مي زنم

شِ...شعر گفته ام مثلا ....نه كه حافظم

حس مي كنم توام ...تُ ...تُ... تا پرسه مي زنم

من هم درست مثل تو وقتي كه بي منم

زل مي زنم به آينه يا پرسه مي زنم

هر شب هزار و سيصد و هشتاد و چند بار

بغض غريب پنجره را پرسه مي زنم

من شاعرم ! حقيقت تلخي است شاعري

من در حريق سرد صدا پرسه مي زنم

هر شب چو يك ستاره آبي ، شبيه شوق

در خواب هرچه شاه و گدا پرسه مي زنم

دنبال آن دقايق معصوم ساده ام

در تيك تاك ثانيه ها پرسه مي زنم

در حال ، در محال ، در امروز ، در هنوز

در لحظه هاي در تو رها پرسه مي زنم

دستان من دو شاخه  ي خشكيده اند  و من

در كوچه باغ سبز دعا پرسه مي زنم

چندان غريب نيست اگر نيمه هاي شب

بر جانماز نافله ها پرسه مي زنم

من كودكم به طعم دو گيلاس راضي ام

دنبال چشم تو همه جا پرسه مي زنم

اي لحظه هميشه تر از هرچه اتفاق!

گم كرده ام تو را و تو را پرسه مي زنم