گيرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خيال
پس دلم منتظر كيست عزيز اين همه سال؟
پس دلم منتظر كيست كه من بي خبرم؟
كه من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
ماه يك پنجره وا شد به خيالم كه تويي
همه جا شور به پا شد به خيالم كه تويي
باز هم دختر همسايه هماني كه تو نيست
باز هم چشم من و او كه نمي دانم كيست
باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار
كوچه يك عالمه آواز شد از سمت بهار
پيرهن پاره گل جمله تبسم شده است
يوسف كيست كه در خنده ي او گم شده است؟
اين چه رازي است كه در چشم تو بايد گم شد
بايد انگشت نماي تو و اين مردم شد
به گمانم دل من باز شقايق شده اي
كار از كار گذشته است تو عاشق شده اي
يال كوب عطش است اين كه كنون مي آيد
اين كه با هيمنه از سمت جنون مي آيد
بي تو، بي تو، چه زمستاني ام ايلاتي من!
چِقَدَر سردم و باراني ام ايلاتي من!
تو كجايي و منِ ساده ي درويش كجا؟
تو كجايي و منِ بي خبر از خويش كجا؟
دل خزانسوز بهاري است، بهاري است كه نيست
روز و شب منتظر اسب و سواري است كه نيست
در دلم اين عطش كيست خدا مي داند
عاشقم دست خودم نيست خدا مي داند
عاشق چشم تو هستيم و ز ما بي خبري
خوش به حالت كه هنوز از همه جا بي خبري
***
باز شب ماند و من اين عطش خانگي ام
باز هم ياد تو ماند ومن وديوانگي ام
اشك در دامنم آويخت كه دريا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم
خواب ديدم كه تو مي آمدي و دل مي رفت
محرم چشم ترم مي شدي و دل مي رفت:
يك نفر مثل پري يك دو نظر آمد و رفت
با نگاهي به دل خسته ام آتش زد و رفت
خنده زد كوچه به دنبال تبسم افتاد
باز دنبال جگر گوشه ي مردم افتاد
"آخرش هم دل ديوانه نفهميد چه شد
يك شبه يك شبه ديوانه چشمان كه شد"
تا غزل هست دل غمزده ات مال من است
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است
"آي تو! تو كه فريب من و چشمان مني!
تو كه گندم! تو كه حوا! تو كه شيطان مني!
تو كه ويرانِ منِ بي خبر از خود شده اي!
تو كه ديوانه ي ديوانه تر از خود شده اي!"
در نگاه تو كه پيوند زد اندوه مرا ؟
چه كسي گل شد و لبخند زد اندوه مرا ؟
اي دلت پولك گلنار! سپيدار قدت !
چه كسي اشك مرا دوخته بر چار قدت؟
چند روزي شده ام محرمت ايلاتي من!
آخرش سهم دلم شد غمت ايلاتي من!
تو كجايي و منِ ساده ي درويش كجا
تو كجايي و منِ بي خبر از خويش كجا