از يك غم نگفته

مشاور شركت بيمه پارسيان

از يك غم نگفته

۳۰ بازديد

 

حيرانم آنقَدَر كه نمي دانم، از واژه هاي خسته چه مي خواهم

مي دانم اينقدر كه نمي دانم از اين زبان بسته چه مي خواهم

تو فكر مي كني كه قناري ها از يك پر شكسته چه مي فهمند؟

من اينقدر كه نمي فهمم از اين من شكسته چه مي خواهم

عمري به سردويدم و ننشستم، چون موج بي گلايه.... بگو حالا

از كشتي شكسته تن ، از اين شوق به گل نشسته چه مي خواهم

زير هجوم سايه كم آوردم، روزي كه دور معركه با من بود

از پهلوان قصه و زنجيري صد پاره و گسسته چه مي خواهم

سبز و بنفش روسري ات در باد، آويزِ شاخه هايِ سر انگشتت

من در چنين شبانه شيريني، در باغ هاي پسته چه مي خواهم

من يك شهاب تند سرازيرم، هي جسته و گريخته مي ميرم

وقتي كه طرحي از تو نمي گيرم، از اين شب خجسته چه مي خواهم

امشب دوباره سر به گريبان و ... باري كنار بهت خيابان و...

از بافه بافه بافه باران و.... گل هاي دسته دسته چه مي خواهم

عمري غريبه بودم و بيزار از، درهاي رو به بال كبوتر باز

امشب بر اين ضريح پر از باران، از قفل هاي بسته چه مي خواهم

مي گويم از لبت؟نه نمي گويم.... تو يك غزل سروده ديريني

از يك غم نگفته چه مي گويم، از يك گل نرُسته چه مي خواهم

من خوابِ گنگ ديده و دنيا كور، من گنگِ خواب ديده و عالم كر

حيرانم آنقدر كه نمي دانم از اين زبان بسته چه مي خواهم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد