چو شاخه اي كه اميدش به برگ و باري نيست
بهار آمده ، اما مرا بهاري نيست
نوشته است: بهار است ، شاخه ها سبزند ...
ولي به گفتهّ تقويم اعتباري نيست
مرا كه عطر بهشت از تن تو بوييدم
به باد هرزهّ ارديبهشت كاري نيست
درون قاب خزان ايستاده ام ، بي برگ
ز هيچ رهگذرم چشم ِ انتظاري نيست
تو مثل باد بهاري ، گره گشا ، سرسبز ...
ولي دريغ ، تو را عهد استواري نيست
قرار بود كه از عشق نگذريم ، ولي ...
گذشتم از تو و ديگر مرا قراري نيست...!