من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

گوشماهي

۳۰ بازديد

 

گوشماهي ها زيرك اند و خيلي رفيق باز

در رازداريّ حريفشان نمي شوي هرگز

چل سالِ تمام با يكي از آن ها به گرمابه و گلستان مي رفتم

منت خداي را عزوجل سعدي شاهد است.

غرق تماشاي پرنده اي كه شدم يك روز

دير رسيدم به قرار: دكه اي كنار اسكله!

گوش و هوش تيزي دارند گوشماهي ها گفتند:

تاخير تو هم تعبيري دارد

اين پرنده براي قفس ساخته نشده است!


چطوري ؟

۳۰ بازديد

 

سُر مي خوري اول بعد
سر از برهوتي در مي آوري با شيشه هاي دو جداره
كه خنثي مي كنند گمب گمب و گرومب گرومب را
با گوش هاي باطل نشده از صف آهنگران مي گذري انگار
چكش هاي ريز و درشت هم كفش هاي كتاني پوشيده اند
تنهايي ات از اين دقيقه دقيقه تكميل مي شود .



ظاهر و باطن تن و تنهايي !
احتضار برود انتحار گم بشود
فلفلي كه تند نيست
لب و دهنِ دختر خوزستاني به چه دردش مي خورد ؟
شبي كه به تاريكي بي اعتناست نه فلفل است نه تند
گفتم شب و ديدم كه واقعا ---
حسِ ششمِ گلِ شب بو قوي تر از آن بود كه
زير بيني تو كبريتي روشن كند
نكرد ! نه ! بعد ولي
در مقايسه با --- مقايسه كردند مرا
سنگدل شده بودي ولِ لبِ رودخانه
قلوه سنگ ها پدر پدر مي كردند و تو نه انگار---
و بلبلاني كه فلزي نبودند---
پروانه هايي كه مقوايي نبودند ---
و ما كه خودمان بوديم
شما هم كه خودتان بوديد


قابل پيش بيني نبود

۲۹ بازديد

 

مي خواهد از پشتِ بامِ دوست نبيند دشمن نشنود

گام برنداشته بردارد طوري كه پرت و پخشِ زمين بشود

بعد عينكش اش را در صفحه ي حوادث پيدا كند روزنامه بخواند كه چه شد چه نشد

و بگويد چرا روسري ام آب اناري شده

موسي بندري مي گويد يا از بندر آمده اين جن زير دشداشه ي مردي خودش را به خواب زده تا تهران

يا از زنگبار كه در شهرك غرب بيرون بپرد پريده رفته زير پوست زني كه

عينكش در صفحه ي حوادث پيدا شده

جن كه در پوست زن فرو برود يا به طوري عاشق مي شود يا به طورِ به طوري كه

و يا از لب بام گام برنداشته استخوان هايش زير درخت انار كاشته مي شود

گربه هاي كوچه ي ما كارشان شده ليسيدن استخوان هايي كه در آينده مادربزرگ مي شوند

زن هاي استخواني بهتر است با پشت بام با عرش كاري نداشته باشند بنشينند روي فرش

البته از فردا شب با چراغ قوه مي گردم گردِ شهر يا مولانا

از جنّ و جن معلولم و اجسادم آرزوست يا مولانا

به رفتگرها مي گويم با سگ مرده گربه ي مرده پرنده ي مرده كاري نداشته باشند

منظور جسدهاي تازه تازه اي ست كه مي توان دور تا دور سفره چيد: گوجه فرنگي خيارشور

اهل تعارف نيستم چشم و بنا گوش لذيذتر است

آلفرد من اين دو چشم سياه را در حدقه ديده – پسنديده بوده ام

حال به هر حال نه غضبي در كار است نه مير غضبي

سرگيجه دل پيچه از عوارض عياري است

تا صبح خيلي مانده اين چراغ قوّه بايد از رو ببَرد كرم شب تاب را

استخوان هاي من اگر استخوان هاي تو را دوست نداشت

و جن هاي منِ من با جن هاي تو وَ تو دوست نبودند

يا پاسبان سوت مي كشيد يا چراغ قرمز توت فرنگي تر مي شد

عرضي دارم اي خداي دانايِ توانايِ عاشق هايِ مولانايِ زن هايِ پشت بام هاي

رفتگرهايِ آلفردهاي مير غضب هايِ جسدهايِ اهل تعارف نيستم هاي از عوارض عياري!

كاري بكن اي خدا كه در اينجا لندن لندن باران ببارد

و جز دوري شما ملالي نيست.


آن كه نه منم

۲۷ بازديد

 

صورت به صورت عاشق صورت ها مي شد

در صورتي كه صورتي كه عاشقِ صورتِ او بود

صورتِ صورت ها بود

صورت ِديگر قضيه چندان وهم آلود نيست:

تكثر صورت ها ممكن است آدم را حواله كند به صورت هايي

كه در خواب هم نديده

لازم است كه بگويم بگو

سقراط به بقراط معرفي ام كرده بقراط ميگويد

نه !زنجيري نيست!

هر گِردي را اما با پوست قورت مي دهد

در حرمسرايي كه در ِديگش باز است.

گفتن ِاين نكته كار نگفتني هايي ست كه گفتني هايي دارند

براي هميشه نگفتن

و صورت ها براي قايم كردنِ صورتي از صورت هاي خودشان

صورت هاي ديگري هم دارند

كه متفرق اند و نامتمركز!


در حال قدم زدن

۳۰ بازديد

 

كاري به كارش ندارند

نه اَشكال هندسي كه مترصد فرصتي هستند

نه حجم هايي كه فضا را به تصرف خود در آورده اند

مي ايستد كنار جدولي درخت كهنسالي را بغل مي كند مي بوسد

چه دارد بگويد به مادر بزرگي كه دارد چه دارد بگويد ؟

قضاوت سختي ست نيست ؟

وقتي باران خيس ات نكند

و رودخانه نتواند آبي به سر و صورتت بزند

به مادر بزرگي كه داري چه داري بگويي؟

راه مي افتم از نو حركت از نو

گرفتن بچه گنجشك از نو بوسيدن نُكِ او از نو

و چند صحنه ي ساده ي ديگر

آرايش صحنه صحنه ي بي آرايش :

پياده رو منِ او اوي من

سگ اويِ سگ و رويِ سگ زبان دراز سگ

تُفِ خون خونِ تُف

اسفالت هُف هفِ اسفالت

شن شنِ كيسه كيسه ي شن

كفش ها كه پراكنده بود پوتين ها كه متحرك ---

خدا كند اين بچه اردك ها جان سالمي در ببرند از --- بنويس !

چند سنجاقِ سرِ پيدا شده از اين سر و آن سر را هم --- بنويس

قضاوت سختي ست نيست ؟

وقتي كه گوش هاي تو روي صحنه تير ! تير! فقط تير مي كشند

چه بگويم ؟ چطور بگويم ؟ چه دارم ؟ چه ندارم كه بگويم ؟

راه رفتنش اما نه اداري ست

نه اجباري

راه مي روم نفس مي كشم نگاه مي كنم به دور وبرم

و كاملا آزادم

كه عينك بزنم

يا نزنم .


اسمي براي اين شعر پيدا نكردم

۳۱ بازديد

 

يادگاري هاي تراشيده شده از در و ديوار و

درخت

سايه هاي درخت

خواب زير درخت

كوتوله هاي يك وجبي با اشاره و ايما چه بگويند به ما

زير دار و درخت؟

شيخ شنگر نگاهي به صورتم انداخت گفت:

"زار" زمين اش زده

با شاخه هاي درخت به جانم افتادند

خون ِ بز ِ زرد هم افاقه نكرد.

عقل به چه دردم مي خورد؟ چشم هاي تو سياه پوشم كرده

مردمك ات به صورتم نُك زد و دكمه هاي پيرهنم متواري شدند

عرياني ام از قلوه سنگ هاي عصبي خون آلود شد:

آلت قتاله با خودش حمل مي كند

ظلمتي ها دنبال كبريت گشتند و يافتند

پرتوي كه بر نقطه ي خاصي از بدنم افتاده بود بي گناهي ام را

ثابت كرد

(دست نزنيد لطفاً!

غرقي ها را بعداً مي شمارند

صد سال بعد دختر از آب گرفته شد

از انشا از ابر

گيس سياه به نمك تبديل شد

آينه هيچوقت تنهايمان نگذاشته دعاي بلدرچين هم

بي تاثير نيست

عذاب كشيدني نيست چشيدني ست بچش!

طعم سه قطرۀ خون از درخت با شاخه هاي درخت

به جانم افتاده اند

فرار؟ خجالت نمي كشم از ديوار چين

دريا نمك گيرم كرده.


فاصله ممنوع

۳۱ بازديد

 

چخماق و كلمات سنگ شده بر دست و دهانم

دعا كنيد!

جرقه اي زد و روشنايي بر ما نازل شد.

آلونك ما گنجايش اين همه تاريكي را نداشت.

هيچ جنٌي ديگر بچه ي ما را با كِرم شب تاب عوض نمي كند

اسمت را گذاشته اي ميخك كه بچه را شير ندهي

زال چطور بزرگ شد؟

پرده عوض شده دختر! سيمرغ و قاف عوض شده اند

تو ولي

قورت دادن ِ نوزاد لذت خاصي دارد اما

مِهر ِ به گهواره كجا مي رود؟

خب ! مادر صدايم نزند

شب بو بزند بنفشه بزند بزند گل سرخ

نوزاد نبايد ديواري از گُل ِ اطلسي بينمان بكشد

از نردبان بالا رفتم و باز كردن ِ اين همه دگمه

هزار و سيصد و يك شب طول كشيد

بچٌه ! بمِك !

كشتي را به اسكله سنجاق كن گفت كسي گفت!

مشاجره بر روي آب عشاق را به پرندگان چوبي

تبديل مي كند.

من براي غوطه خوردن در اعماق آفريده شده ام ناخدا!

امواج را فقط به فرزندي قبول مي كنم

جنسيت شان اصلاً مطرح نيست.


شكار پروانه

۲۹ بازديد

 

هر پروانه اي كه بر سر اين شاخه بنشيند غنيمتي ست

به شكار پروانه رفتن فشنگ مي خواهد تفنگ مي خواهد

خرمگس اما از بوي اودكلن يالِ اسب هم غش مي كند

هر عاشقي فقط يكبار به خواب مي بيند چاه پر از پروانه را

تومرده اي تمام!

پروانه ها كه چپ چپ نگاهت نكنند مرده اي تو!

از پشتِ گوش اسب نيفتاده اي به زمين

و گرنه قدر خرمگسي مي دانستي كه بر خلاف پروانه

به زخم سرِ زانويت عميقاً نگاه مي كند

هر خرمگسي كه برسرِ اين شاخه بنشيند غنيمتي ست

به شكار خرمگس رفتن فشنگ مي خواهد تفنگ مي خواهد

پروانه اما از بوي اودكلن يال اسب هم غش مي كند

هر پروانه اي فقط يكبار به خواب مي بيند چاه پر از خرمگس را


خلافي 2

۳۰ بازديد

 

تهديد نمي‏كند تو را ديگر خطري

اي پسري كه گم كرده‏اي ايام خوش آن بود را

در ستيز با آب‏هايي كه خلاف مسير تو شنا مي‏كردند

بهتر است به بازار ماهي‏فروش‏ها برگردي

پاره كني شكم شيرماهي مشكوكي را

و خودت را پنهانكي برداري

ببري زير دوش آب آبشار به آبشار

عصر كه برمي‏گردي كنار اسكله پدر! خيلي پسرانه

دنده‏هاي خُرد و خميرت را به محبوبه‏ي زمين‏گيرت نشان بده

و بگو در گوشه-كنار يكي از كهكشان‏هاي همين دور و بر

عصر به عصر

ستاره‏ي دريايي مي‏فروشي

ستاره فروختن حوصله مي‏خواهد

و خلاف آب شنا كردن كيفيت چشم تو

و كمي باباطاهر عريان.


حسادت به تابلوي نقاشي

۳۰ بازديد

 

سينه هاي او را كه بريد از ته فرار كرد به فرارستان

چشمش را كه درآورد از حدقه به برگ انجير گفت: لعنتيِ خائن!

با چشمِ چپ يار من چه كار داري؟

سبكسري ات گُل كرده يا چشم را از چاه‏هاي سرنپوشيده تشخيص نمي دهي؟

با سر و صورت و تن و بدن خونين به كلانتري مي رود مقتولي كه به قتل نرسيده

گاز گاز گاز وَ يكمرتبه ترمز!

عكس قاب را در مي آورَد از بين سينه هاي از ته بريده اش

چشم راستش را در دست گرفته كه شاهد عادلي باشد بر قتلي كه –

نيمه تمام تمام شده

مأمورها اسلحه در دست ضارب پا به فرار و مستِ كار خلافي كه نكرده است:

مي خواستي نرگس نشوي و شيفته ي جمال و كمال خودت در آب ركناباد

و از خودت طاووسي درست نكني كه سرخ پوست ها كلاهشان را –

جا بگذارند در تهران

هر عاشقي قاتل بالقوه اي ست ضارب گفت

و ضرب گرفت روي پوست پرتقالي كه عاشق نارنگي شده بود

اين كوزه چو من قاتل بالقوه اي بوده است در نيشابور

دوستي خاله خرسه

راستيِ چوپاني كه اين دفعه دروغ نمي گويد:

سينه هاي بريده و چشم هاي درآمده از حدقه براي تو

به فرارستان براي من

تربچه هاي نقليِ تهران براي تو

قارچ هاي سمّيِ خوزستان براي من

آخر عمرِ دور از چشم هاي تو مي خواهم كاري كنم پسندپسندانه:

با گور پدرم

به گور پدرم

به گور گور پدرم