حسادت به تابلوي نقاشي

مشاور شركت بيمه پارسيان

حسادت به تابلوي نقاشي

۳۱ بازديد

 

سينه هاي او را كه بريد از ته فرار كرد به فرارستان

چشمش را كه درآورد از حدقه به برگ انجير گفت: لعنتيِ خائن!

با چشمِ چپ يار من چه كار داري؟

سبكسري ات گُل كرده يا چشم را از چاه‏هاي سرنپوشيده تشخيص نمي دهي؟

با سر و صورت و تن و بدن خونين به كلانتري مي رود مقتولي كه به قتل نرسيده

گاز گاز گاز وَ يكمرتبه ترمز!

عكس قاب را در مي آورَد از بين سينه هاي از ته بريده اش

چشم راستش را در دست گرفته كه شاهد عادلي باشد بر قتلي كه –

نيمه تمام تمام شده

مأمورها اسلحه در دست ضارب پا به فرار و مستِ كار خلافي كه نكرده است:

مي خواستي نرگس نشوي و شيفته ي جمال و كمال خودت در آب ركناباد

و از خودت طاووسي درست نكني كه سرخ پوست ها كلاهشان را –

جا بگذارند در تهران

هر عاشقي قاتل بالقوه اي ست ضارب گفت

و ضرب گرفت روي پوست پرتقالي كه عاشق نارنگي شده بود

اين كوزه چو من قاتل بالقوه اي بوده است در نيشابور

دوستي خاله خرسه

راستيِ چوپاني كه اين دفعه دروغ نمي گويد:

سينه هاي بريده و چشم هاي درآمده از حدقه براي تو

به فرارستان براي من

تربچه هاي نقليِ تهران براي تو

قارچ هاي سمّيِ خوزستان براي من

آخر عمرِ دور از چشم هاي تو مي خواهم كاري كنم پسندپسندانه:

با گور پدرم

به گور پدرم

به گور گور پدرم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد