اسمي براي اين شعر پيدا نكردم

مشاور شركت بيمه پارسيان

اسمي براي اين شعر پيدا نكردم

۳۲ بازديد

 

يادگاري هاي تراشيده شده از در و ديوار و

درخت

سايه هاي درخت

خواب زير درخت

كوتوله هاي يك وجبي با اشاره و ايما چه بگويند به ما

زير دار و درخت؟

شيخ شنگر نگاهي به صورتم انداخت گفت:

"زار" زمين اش زده

با شاخه هاي درخت به جانم افتادند

خون ِ بز ِ زرد هم افاقه نكرد.

عقل به چه دردم مي خورد؟ چشم هاي تو سياه پوشم كرده

مردمك ات به صورتم نُك زد و دكمه هاي پيرهنم متواري شدند

عرياني ام از قلوه سنگ هاي عصبي خون آلود شد:

آلت قتاله با خودش حمل مي كند

ظلمتي ها دنبال كبريت گشتند و يافتند

پرتوي كه بر نقطه ي خاصي از بدنم افتاده بود بي گناهي ام را

ثابت كرد

(دست نزنيد لطفاً!

غرقي ها را بعداً مي شمارند

صد سال بعد دختر از آب گرفته شد

از انشا از ابر

گيس سياه به نمك تبديل شد

آينه هيچوقت تنهايمان نگذاشته دعاي بلدرچين هم

بي تاثير نيست

عذاب كشيدني نيست چشيدني ست بچش!

طعم سه قطرۀ خون از درخت با شاخه هاي درخت

به جانم افتاده اند

فرار؟ خجالت نمي كشم از ديوار چين

دريا نمك گيرم كرده.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد