من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر عاشورايي محمدعلي مجاهدي

۷۰ بازديد

چنگ دل آهنگ دلكش مي زند

شاعر : محمدعلي مجاهدي

چنگ دل آهنگ دلكش مي‌زند
ناله عشق است و آتش مي‌زند

قصه دل، دلكش است و خواندني است
تا ابد اين عشق و ايندل ماندني است

مركز درد است و كانون شرار
شعله ساز و شعله‌سوز و شعله‌ كار

خفته يك صحرا جنون در چنگ او
يك نيستان ناله در آهنگ او

ناله را گه زير و گه بم مي‌كند
خرمني آتش فراهم مي‌كند

در دل من داغ‌ها از لاله‌هاست
همچو ني در بند بندش ناله‌هاست

با خيال لاله‌ها صحرا نورد
راه مي‌پويد ولي با پاي درد

مي‌رود تا سرزمين عشق و خون
تا ببيند حالشان چون ست، چون؟

گفت: اي در خون تپيده كيستي؟
تو حبيب ابن مظاهر نيستي؟!

گفت: آري من حبيبم، من حبيب
برده از خوان تجلي‌ها نصيب

گفت: با آن والي ملك وجود
حكمران عالم غيب و شهود:

تو حسيني، من حسيني مشربم
عشق پرورده ست در اين مكتبم

تو اميري، من غلام پير تو
خار اين گلزار و دامن‌گير تو

از خدا در تو «مظاهر» ديده‌ام
من خدا را در تو ظاهر ديده‌ام

گهر «حبيبي» تو، بگو من كيستم؟
تو حبيب عالمي، من نيستم!

عاشقان را يك حبيب است و تويي
از ميان بردار آخر اين دويي

رخصتش داد آن حبيب عالمين
سرور سرخيل مظلومان، حسين (ع)

كرد آن سر حلقه اهل يقين
دست غيرت را برون از آستين

ديد محشر را چو در بالاي خون
زورق خود راند در درياي خون

در تنش يك باغ خون گل كرده بود
در بهار او، جنون گل كرده بود

 

شعري ديگر

كربلا را مي‌سرود اين بار روي نيزه‌ها
با دو صد ايهام معني‌دار، روي نيزه‌ها

نينوايي شعر او از ناي هفتاد و دوني
مثل يك ترجيع شد تكرار روي نيزه‌ها

چوب خشك ني به هفتاد و دو گل آذين شده ست
لاله‌ها را سر به سر بشمار روي نيزه‌ها

زخمي داغند اين گل‌هاي پر پراي نسيم
پاي خود آرام‌تر بگذار روي نيزه‌ها!

يا بر اين نيزار خون امشب متاب اي ماهتاب
يا قدم آهسته‌تر بر دار روي نيزه‌ها

قافله در رجعت سرخ است و جاده فتنه جوش
چشم مير كاروان بيدار روي نيزه‌ها

زنگيان آيينه مي‌بندند بر ني، يا خدا
پرده بر مي‌دارد از رخسار روي نيزه‌ها؟

صوت قرآن است اين؟ يا با خدا در گفت‌وگوست
رو به رو، بي‌پرده، در انظار روي نيزه‌ها

ياد داري آسمان! با اختران خورشيد گفت:
وعده ديدارمان اين بار روي نيزه‌ها؟!

با برادر گفت زينب (س) راه دين هموار شد
گرچه راه توست ناهموار روي نيزه‌ها

اي دليل كاروان! لختي بران از كوچه‌ها
بلكه افتد سايه ديوار روي نيزه‌ها

صحنه اوج و عروج است و طلوع روشني
سير كن سير تجلي زار روي نيزه‌ها

چشم ما آيينه آسا غرق حيرت شد چو ديد
آن همه خورشيد اختر بار روي نيزه‌ها


نتايج نظرسنجي وبلاگ

۶۶ بازديد
 

بعد از گذشت چيزي حدود يك سال ، مهلت پاسخگويي به نظرسنجي وبلاگ به پايان رسيد

اما سوال نظرسنجي :

سوال نظرسنجي

تعداد ۸۴۱ نفر در اين نظرسنجي شركت كردند كه نتايج به شرح ذيل است :

نتايج نظرسنجي

از نتايج نظرسنجي اين نتيجه بدست مي آيد كه اكثريت شعردوستان هم شعر معاصر و هم شعر كهن را مي پسندند و هر دو را جزء اشعار قوي زبان فارسي مي دانند.

از شما دعوت ميكنيم كه در نظرسنجي جديد وبلاگ شركت كنيد.


داستان هاي كودكي بزرگان تاريخ

۷۵ بازديد
 

نام كتاب : داستان هاي كودكي بزرگان تاريخ

نويسنده : احمد صادقي اردستاني

دانلود قسمت اول ( ۷۶ صفحه ) ( ۳۳۶ كيلوبايت )

 

دانلود قسمت دوم ( ۸۲ صفحه ) ( ۳۷۹ كيلوبايت )

 

دانلود قسمت سوم ( ۶۷ صفحه ) ( ۳۲۵ كيلوبايت )

 

دانلود قسمت چهارم ( ۷۷ صفحه ) ( ۳۷۲ كيلوبايت )


دو شعر عاشورايي از سعيد بيابانكي

۷۰ بازديد

كشتي نجات

شاعر : سعيد بيابانكي

چون روز روشن است كه قصدش مصاف نيست
اين شاه كم سپاه كه بي‌لشكر آمده

ياران نظر كنيد به پهلو گرفتنش
اين كشتي نجات كه بي‌لنگر آمده

بانگ «فياسيوف خذيني» است بر لبش
خنجر فروگذاشته با حنجر آمده

آورده با خودش همه از كوچك و بزرگ
اصغر بغل گرفته و با اكبر آمده

اي تشنگان سوخته لب! تشنگي بس است
سر بركنيد ساقي آب آور آمده

اين ساقي علم به كف بي‌بديل كيست؟
عطشان در آب رفته و عطشان‌تر آمده

اين ساقي رشيد كه در بزم مي‌كشان
بي‌دست و بي‌پياله و بي‌ساغر آمده

آتش به خيمه‌هاي دل عاشقان زده
اين آتشي كه رفته و خاكستر آمده

آبي نمانده روزه بگيريد نخل‌ها
نخل اميد رفته ولي بي‌سر آمده

اي دست پر سخاوت روشن! گشوده شو
دريوزه‌اي به نيت انگشتر آمده

جاي شريف بوسه پيغمبر خداست
اين نيزه‌اي كه از همه بالاتر آمده

آن سر، كه تا هميشه سر از آفتاب بود
امشب به خون نشسته به تشت زر آمده

بوي بهشت دارد و همواره زنده است
اين باغ گل به چشمت اگر پرپر آمده

بگذار تا دمي به جمالت نظر كنم
هفتاد و دومين گل از خون بر آمده

لب واكن از هم اي تن بي‌سر حسين من!
حرفي به لب بيار، ببين خواهر آمده

طلوع غروب تلخ

شاعر : سعيد بيابانكي

شبي دراز شبي خالي از سپيده منم
طلوع تلخ غروبي به خون تپيده منم

پي نظاره‌ات اي يوسف سراپا حسن
كسي كه دست و دل از خويشتن بريده منم

خوشا به حال تو اي سرو رسته بر سر ني
نگاه كن منم اين بيد قد خميده منم

كسي كه از همه سو زخم تيغ ديده تويي
كسي كه از همه زخم زبان شنيده منم

اگر به كوره‌ي داغ تو سوختم خوش باش
غمت مباد كه شمشير آبديده منم

فتاده آتش غم بر دوازده بندم
غزل تويي و سرآغاز اين قصيده منم

خوشا به حال تو اين ره به پاي مي‌پويي
كسي كه اين همه ره را به سر دويده منم

براي مشاهده اشعار سعيد بيابانكي كليك كنيد


شعري تقديم به ضريح حضرت سيدالشهدا (ع)

۷۲ بازديد

هديه مردمان ايران

شاعر : محسن غلامحسيني

اي جلوه آفتاب و مهتاب
و ضريح شش گوشه ارباب

تا چهره خود به من نمودي
از سينه دل مرا ربودي

من غرق تماشاي جمالت
شش گوشه ضريح خوش به حالت

چون رهسپر كرببلايي
بر خلق خدا قبله‌نمايي

بنگر تو سرشك حسرتم را
زين گريه ببين ارادتم را

بي‌تاب حسين شد وجودم
اي كاش كه همره تو بودم

فخر و شرفت به عالمين است
چون سينه تو قبر حسين است

آغوش بگير پيكرش را
بنگر شب جمعه مادرش را

نورت زده طعنه بر ستاره
اي مضجع جسم پاره پاره

نقشي ز گلان لاله داري
آيا خبر از سه‌ساله داري؟

از نقره، طلا، شكوفه داري
آيا خبري ز كوفه داري؟

در مستي و رقص و چنگ كوفي
خاكستر و طعن و سنگ كوفي

زينب به سري نظاره مي‌كرد
دختر به پدر اشاره مي‌كرد

آن سر به نواي حزن قرآن
شد ياور زينب و يتيمان

شش گوشه ضريح پاك و زيبا
اي راهي كربلاي مولا

گر رأس بريده‌اش نديدي
بيني تو هر آنچه را شنيدي

در لجه خون كني نگاهش
همسايه توست قتلگاهش

بر درگه پاك تشنه كامي
از قول منم رسان سلامي

اينجا منم و نگاه و صد آه
شش گوشه ضريح خدا به همراه

اين هديه مردمان ايران
تقديم تو باد اي حسين جان


من جگر پاره آن بزم شرابم

۷۵ بازديد

من جگر پاره آن بزم شرابم

شاعر : جواد حيدري

من بر اين ماه كه بر نيزه نشسته پسرم
پاره پاره شده همچون لب بابا جگرم

من جگر پاره آن بزم شرابم والله
خيزران رنگ گرفت از لب زخم پدرم

اينكه آتش به سرم ريخته شد دردي نيست
عكس رخساره نيلي است در اين چشم ترم

لرزه بر پيكرش افتاد كنيزش خواندند
من خجالت زده از خواهر نيكو سيُرم

خارجي و پسر خارجيان گفت به من
آنكه با زخم زبان كرده چنين خونجگرم

خواهر كوچك من گوشه ويران جان داد
هر سحر ياد همان غربت وقت سحرم


پسر شهنشه كربلا

۷۹ بازديد

پسر شهنشه كربلا

شاعر : رجايي زفره اي

‎صفتش عيان شده از نبىّ، بلغ العُلى‎ ‎بكماله ‎به نظر اگر چه بشر بود، ز بشر نه جنس دگر‎ ‎بود ‎دو هزار عالمش ار بود، همه‌اش به مدّ نظر‎ ‎بود ‎پدرى چه او، نه پدر بود، كشف الدّجى‎ ‎بجماله ‎پدرش امام انام دين ، پسرش امام به حقّ‎ ‎مبين ‎خود او امام چهارمين، ملكش خدم، فلكش‎ ‎رهين ‎به حسب متين، به نسب وزين، حسنت جميع‎ ‎خصاله ‎شجر كرم، ثمر ولا، پسر شهنشه‎ ‎كربلا ‎زندار الست بربّ صلا، همه در جواب بلا‎ ‎بلا ‎چو نكو بگفت، ز جان، صلّوا عليه و آله‎


ويژه نامه شهادت حضرت سجاد (ع)

۷۱ بازديد

به مناسبت شهادت جانسوز بيمار دشت نينوا ، امام سجاد (ع) ، اشعاري از شاعران معاصر كشورمون رو براي شما عزيزان آماده كرده ايم كه اميدواريم از خواندن اشعار لذت ببريد

الشام ، الشام - يوسف رحيمي

مخفي از ديده دشمن - رضا مؤيد

پسر شهنشه كربلا - رجايي زفره اي

من جگر پاره آن بزم شرابم - جواد حيدري

بنگر چه ها دارد بقيع - حبيب الله چايچيان

شهادت حق اليقين است - مهدي نعمت نژاد

غصه دار غصه هاي بي قرينه - حبيب الله موحد


مخفي از ديده دشمن

۷۲ بازديد

مخفي از ديده دشمن

شاعر : رضا مؤيد

اي فروزان گهر پاك بقيع
گل پرپر شده در خاك بقيع

با سلامت كنم آغاز كلام
اي تو را ختم رسل گفته سلام

اي فداي حق و قرباني دين
كرده يك عمر نگهباني دين

تنت از درد و الم كاسته شد
تا كه دين قامتش آراسته شد

از عدو ظلم و شرارت ديده
چون پدر رنج اسارت ديده

خار در پاي و رسن در بازو
رفته‌اي با اسرا در هر سو

كرده خون خاطرت اي شمع ولا
محنت واقعه‌ي كرب و بلا

كربلا ديده‌اي و كوفه و شام
اي شهيد از اثر ظلم هشام

آتش و غم پر و بالت را سوت
زهر كين شعله به جانت افروخت

اثر زهر به زين آلوده
كرد اعضاي تو را فرسوده

خود تو مظلومي و قبر تو خراب
ديده‌ي دهر از اين غصّه پر آب

شيعه را دل ز عزايت شده داغ
كه بود قبر تو بي‌شمع و چراغ

ظلم اين است كه دور از ادراك
كرده يكسان حرمت را با خاك

نزد آن طايفه‌ي زشت مرام
بوسه بر قبر شما هست حرام

با چنين ظلم و ستم از اعدا
بهتر اين است كه قبر زهرا

مخفي از ديده‌ي دشمن گرديد
تا زهر حادثه ايمن گرديد


الشام ، الشام

۶۷ بازديد

الشام ، الشام

شاعر : يوسف رحيمي

ذكر مصيبت مي‌كند: الشام الشام
تا ياد غربت مي‌كند: الشام الشام

منزل به منزل درد و داغ و بي كسي را

يك جا روايت مي‌كند: الشام الشام


موي سپيد و چهره اي در هم شكسته

از چه حكايت مي‌كند: الشام الشام


هر روز با اندوه و آه و بي شكيبي

ياد اسارت مي‌كند: الشام الشام


در اين ديار پُر بلا هر كس به نوعي

عرض ارادت مي‌كند: الشام الشام


يك شهر چشم خيره وقت هر عبوري

ابراز غيرت مي‌كند: الشام الشام


هر سنگ با پيشاني مجروح خورشيد

تجديد بيعت مي‌كند: الشام الشام


قرآن پرپر روي نيزه غربتت را

هر دم تلاوت مي‌كند: الشام الشام


قلب تو را يك مرد رومي با نگاهش

بي صبر و طاقت مي‌كند: الشام الشام


هر جا كه دارد خوف از جان تو، عمه

خود را فدايت مي‌كند: الشام الشام


جان مي دهي وقتي به لبهايي مقدس

چوبي جسارت مي‌كند: الشام الشام


كنج تنوري حنجري آتش گرفته

ذكر مصيبت مي‌كند: الشام الشام