من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

دردم از يار است و درمان نيز هم

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 243 كيلوبايت )

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
اين كه مي‌گويند آن خوشتر ز حسن
يار ما اين دارد و آن نيز هم
ياد باد آن كو به قصد خون ما
عهد را بشكست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده مي‌گويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
چون سر آمد دولت شب‌هاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم
اعتمادي نيست بر كار جهان
بلكه بر گردون گردان نيز هم
عاشق از قاضي نترسد مي بيار
بلكه از يرغوي ديوان نيز هم
محتسب داند كه حافظ عاشق است
و آصف ملك سليمان نيز هم


ديدار شد ميسر و بوس و كنار هم

۳۱ بازديد

 

دانلود فايل صوتي غزل ( 408 كيلوبايت )

ديدار شد ميسر و بوس و كنار هم
از بخت شكر دارم و از روزگار هم
زاهد برو كه طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عيب كس به مستي و رندي نمي‌كنيم
لعل بتان خوش است و مي خوشگوار هم
اي دل بشارتي دهمت محتسب نماند
و از مي جهان پر است و بت ميگسار هم
خاطر به دست تفرقه دادن نه زيركيست
مجموعه‌اي بخواه و صراحي بيار هم
بر خاكيان عشق فشان جرعه لبش
تا خاك لعل گون شود و مشكبار هم
آن شد كه چشم بد نگران بودي از كمين
خصم از ميان برفت و سرشك از كنار هم
چون كائنات جمله به بوي تو زنده‌اند
اي آفتاب سايه ز ما برمدار هم
چون آب روي لاله و گل فيض حسن توست
اي ابر لطف بر من خاكي ببار هم
حافظ اسير زلف تو شد از خدا بترس
و از انتصاف آصف جم اقتدار هم
برهان ملك و دين كه ز دست وزارتش
ايام كان يمين شد و دريا يسار هم
بر ياد راي انور او آسمان به صبح
جان مي‌كند فدا و كواكب نثار هم
گوي زمين ربوده چوگان عدل اوست
وين بركشيده گنبد نيلي حصار هم
عزم سبك عنان تو در جنبش آورد
اين پايدار مركز عالي مدار هم
تا از نتيجه فلك و طور دور اوست
تبديل ماه و سال و خزان و بهار هم
خالي مباد كاخ جلالش ز سروران
و از ساقيان سروقد گلعذار هم


ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 244 كيلوبايت )

ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم
از بد حادثه اين جا به پناه آمده‌ايم
ره رو منزل عشقيم و ز سرحد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم
سبزه خط تو ديديم و ز بستان بهشت
به طلبكاري اين مهرگياه آمده‌ايم
با چنين گنج كه شد خازن او روح امين
به گدايي به در خانه شاه آمده‌ايم
لنگر حلم تو اي كشتي توفيق كجاست
كه در اين بحر كرم غرق گناه آمده‌ايم
آبرو مي‌رود اي ابر خطاپوش ببار
كه به ديوان عمل نامه سياه آمده‌ايم
حافظ اين خرقه پشمينه مينداز كه ما
از پي قافله با آتش آه آمده‌ايم


عمريست تا به راه غمت رو نهاده‌ايم

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 250 كيلوبايت )

عمريست تا به راه غمت رو نهاده‌ايم
روي و رياي خلق به يك سو نهاده‌ايم
طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
در راه جام و ساقي مه رو نهاده‌ايم
هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ايم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ايم
عمري گذشت تا به اميد اشارتي
چشمي بدان دو گوشه ابرو نهاده‌ايم
ما ملك عافيت نه به لشكر گرفته‌ايم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ايم
تا سحر چشم يار چه بازي كند كه باز
بنياد بر كرشمه جادو نهاده‌ايم
بي زلف سركشش سر سودايي از ملال
همچون بنفشه بر سر زانو نهاده‌ايم
در گوشه اميد چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ايم
گفتي كه حافظا دل سرگشته‌ات كجاست
در حلقه‌هاي آن خم گيسو نهاده‌ايم


ما بي غمان مست دل از دست داده‌ايم

۳۳ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 227 كيلوبايت )

ما بي غمان مست دل از دست داده‌ايم
همراز عشق و همنفس جام باده‌ايم
بر ما بسي كمان ملامت كشيده‌اند
تا كار خود ز ابروي جانان گشاده‌ايم
اي گل تو دوش داغ صبوحي كشيده‌اي
ما آن شقايقيم كه با داغ زاده‌ايم
پير مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف كن كه به عذر ايستاده‌ايم
كار از تو مي‌رود مددي اي دليل راه
كانصاف مي‌دهيم و ز راه اوفتاده‌ايم
چون لاله مي مبين و قدح در ميان كار
اين داغ بين كه بر دل خونين نهاده‌ايم
گفتي كه حافظ اين همه رنگ و خيال چيست
نقش غلط مبين كه همان لوح ساده‌ايم


ما ز ياران چشم ياري داشتيم

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 156 كيلوبايت )

ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتيم
تا درخت دوستي برگي دهد
حاليا رفتيم و تخمي كاشتيم
گفت و گو آيين درويشي نبود
ور نه با تو ماجراها داشتيم
شيوه چشمت فريب جنگ داشت
ما غلط كرديم و صلح انگاشتيم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتيم
نكته‌ها رفت و شكايت كس نكرد
جانب حرمت فرونگذاشتيم
گفت خود دادي به ما دل حافظا
ما محصل بر كسي نگماشتيم


خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم

۳۰ بازديد

 

دانلود فايل صوتي غزل ( 231 كيلوبايت )

خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم
به ره دوست نشينيم و مرادي طلبيم
زاد راه حرم وصل نداريم مگر
به گدايي ز در ميكده زادي طلبيم
اشك آلوده ما گر چه روان است ولي
به رسالت سوي او پاك نهادي طلبيم
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادي طلبيم
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد
مگر از مردمك ديده مدادي طلبيم
عشوه‌اي از لب شيرين تو دل خواست به جان
به شكرخنده لبت گفت مزادي طلبيم
تا بود نسخه عطري دل سودازده را
از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
بر در مدرسه تا چند نشيني حافظ
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم


فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 298 كيلوبايت )

فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم
كه حرام است مي آن جا كه نه يار است نديم
چاك خواهم زدن اين دلق ريايي چه كنم
روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سال‌ها شد كه منم بر در ميخانه مقيم
مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت
اي نسيم سحري ياد دهش عهد قديم
بعد صد سال اگر بر سر خاكم گذري
سر برآرد ز گلم رقص كنان عظم رميم
دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل
ظاهرا عهد فرامش نكند خلق كريم
غنچه گو تنگ دل از كار فروبسته مباش
كز دم صبح مدد يابي و انفاس نسيم
فكر بهبود خود اي دل ز دري ديگر كن
درد عاشق نشود به به مداواي حكيم
گوهر معرفت آموز كه با خود ببري
كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم
دام سخت است مگر يار شود لطف خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم
حافظ ار سيم و زرت نيست چه شد شاكر باش
چه به از دولت لطف سخن و طبع سليم


بگذار تا ز شارع ميخانه بگذريم

۳۶ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 206 كيلوبايت )

بگذار تا ز شارع ميخانه بگذريم
كز بهر جرعه‌اي همه محتاج اين دريم
روز نخست چون دم رندي زديم و عشق
شرط آن بود كه جز ره آن شيوه نسپريم
جايي كه تخت و مسند جم مي‌رود به باد
گر غم خوريم خوش نبود به كه مي‌خوريم
تا بو كه دست در كمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو ياقوت احمريم
واعظ مكن نصيحت شوريدگان كه ما
با خاك كوي دوست به فردوس ننگريم
چون صوفيان به حالت و رقصند مقتدا
ما نيز هم به شعبده دستي برآوريم
از جرعه تو خاك زمين در و لعل يافت
بيچاره ما كه پيش تو از خاك كمتريم
حافظ چو ره به كنگره كاخ وصل نيست
با خاك آستانه اين در به سر بريم


ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 224 كيلوبايت )

ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
اين داغ كه ما بر دل ديوانه نهاديم
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روي در اين منزل ويرانه نهاديم
در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را
مهر لب او بر در اين خانه نهاديم
در خرقه از اين بيش منافق نتوان بود
بنياد از اين شيوه رندانه نهاديم
چون مي‌رود اين كشتي سرگشته كه آخر
جان در سر آن گوهر يك دانه نهاديم
المنه لله كه چو ما بي‌دل و دين بود
آن را كه لقب عاقل و فرزانه نهاديم
قانع به خيالي ز تو بوديم چو حافظ
يا رب چه گداهمت و بيگانه نهاديم