دانلود فايل صوتي غزل ( 408 كيلوبايت )
ديدار شد ميسر و بوس و كنار هم
از بخت شكر دارم و از روزگار هم
زاهد برو كه طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عيب كس به مستي و رندي نميكنيم
لعل بتان خوش است و مي خوشگوار هم
اي دل بشارتي دهمت محتسب نماند
و از مي جهان پر است و بت ميگسار هم
خاطر به دست تفرقه دادن نه زيركيست
مجموعهاي بخواه و صراحي بيار هم
بر خاكيان عشق فشان جرعه لبش
تا خاك لعل گون شود و مشكبار هم
آن شد كه چشم بد نگران بودي از كمين
خصم از ميان برفت و سرشك از كنار هم
چون كائنات جمله به بوي تو زندهاند
اي آفتاب سايه ز ما برمدار هم
چون آب روي لاله و گل فيض حسن توست
اي ابر لطف بر من خاكي ببار هم
حافظ اسير زلف تو شد از خدا بترس
و از انتصاف آصف جم اقتدار هم
برهان ملك و دين كه ز دست وزارتش
ايام كان يمين شد و دريا يسار هم
بر ياد راي انور او آسمان به صبح
جان ميكند فدا و كواكب نثار هم
گوي زمين ربوده چوگان عدل اوست
وين بركشيده گنبد نيلي حصار هم
عزم سبك عنان تو در جنبش آورد
اين پايدار مركز عالي مدار هم
تا از نتيجه فلك و طور دور اوست
تبديل ماه و سال و خزان و بهار هم
خالي مباد كاخ جلالش ز سروران
و از ساقيان سروقد گلعذار هم