من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

دست سردم

۳۰ بازديد

 

-  دستِ سردم!

   از چه مي‌لرزي

   تو توانا بودي

   پنجره را ببند

   مداد را بردار

   دوباره شعرهاي عاشقانه بنويس

 

-  نه!

   اين زمستان از پنجره نيامده‌است


من دن كيشوت نيستم

۲۸ بازديد

 

من دُن‌كيشوت نيستم

يك شواليه‌ي تمام‌عيارم

با دُن‌كيشوت فرق‌هاي زيادي دارم

از جمله  او داستان شواليه‌ها را خوانده بود و

به جنگ آسياب‌ها ‌رفت

من

قصه‌ي دُن‌كيشوت را خوانده‌ام

و

به جنگ آسياب‌ها مي‌روم


دستم را دراز مي كنم

۳۰ بازديد

 

دستم را دراز مي‌كنم

 

چه بنويسم

بر كاغذي كه باد برده است

به دوردست


رفتن

۲۸ بازديد

 

رفتن

       آمدن

رفتن

       آمدن

رفتن

       آمدن

رفتن

       آمدن

رفتن ...

 

دريا هم نمي‌فهمد

چه مي‌خواهد


در ميدان ساعت

۲۹ بازديد

 

در ميدان ساعت

خودكارش را روي كاغذ مي‌كشد سرباز

نمي‌نويسد

پرتاب مي‌كند توي جوي آب

به ساعتش نگاه مي‌كند

- ساعت ميدان خوابيده -

مرخصي‌اش‌ تمام شده

با حسرت به من نگاه مي‌كند

مي‌رود

 

من تمام روزهاي عمر مرخصم

و خودكارم آن‌قدر جوهر دارد

كه اين كاغذها را سياه كنم

و بسپارم به باد

مانند پرچم ارتشي پيروز

در ميدان ساعتي كه خوابيده


هر از گاهي مي خنديم

۳۰ بازديد

 

هر از گاهي مي‌خنديم

گاهي هم گريه مي‌كنيم

زير ستارگاني

كه به ما هيچ نمي‌گويند


شب تنها نيست

۲۷ بازديد

 

شب تنها نيست

باد را دارد

كه دارد مدام مي‌رود


سال ها

۲۸ بازديد

 

سال‌ها بود در را مي‌كوفتم

سرانجام  باز شد

به خياباني ديگر


از روزي

۳۰ بازديد

 

از روزي

به دامن روزي ديگر مي‌گريزيم

و آن كه پناه‌مان داده‌است

سر در پي‌مان مي‌گذارد


در ساحلي كه ايستاده ست

۲۹ بازديد

 

ايستادن

در ساحلي كه ايستاده ست

قدم زدن

در ساحلي كه ايستاده ست

افتادن

در ساحلي كه ايستاده ست

 

دريا خوابيده با موج‌هاش

زوج‌هايي كه در آغوش هم  از هم مي‌پاشند

فانوس دريايي مي‌سوزد

در تكرار ترديدش

 

دل به دريا هم اگر بزني

شايد همين فردا

جنازه‌ات را بازپس بفرستد

به ساحلي

كه ايستاده ست