من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

چند دوبيتي

۷۶ بازديد

 

۱

اما ما ! با تو ما يك آسمانيم

تو دريايي و ما رود روانيم

اگر يك روز ابري هم ببارد

تو خورشيدي و ما رنگين كمانيم





۲



بيا با موج با دريا بخوانيم

بيا چون باد در صحرا بخوانيم

براي شادي روح شهيدان

وصيّت نامه ي گل را بخوانيم







۳

من و پروانه فرزند شهيديم

سحر شد سوي صحرا پر كشيديم

ميان باغ يك خورشيد را ما

كنار سرو از نزديك ديديم





۴

تو چون باران و آب جويباران

كجا رفتي گل سرخ بهاران؟

پس از تو آفتابي سرخ و روشن

شده همبازي ام در روز باران





۵



شهيدان يك بهار جاودانند

كه چون خورشيد گرم و مهربانند

ميان دفتر نقاشي ما

به يك لبخند، صد گل مي فشانند


لك لك سپيد

۷۵ بازديد
 

وقتي كه آفتاب

از تپه ها دميد

روي درخت رفت

يك لك لك سفيد

خوشحال و پر اميد

آن لك لك قشنگ

فرياد كرد و گفت :

اي صبح سرخ رنگ !



از كوههاي سبز

از راه هاي دور

از دره هاي نور



وقتي مي آمدي

از سبزه زارها

آيا نديده اي

فصل بهار را ؟


مي آيي

۷۱ بازديد
 

با باران از بالا

از شبنم با گلها

از جنگل با سبزه

با طوفان از دريا

از آنجا

از جبهه

از سنگر

/ با پرچم

مي دانم

/ مي آيي مي آيي

اما كي دريا دل،

/ دريايي؟


سرو كوچك

۸۱ بازديد
 

وقتي كه مي رفت

يك سرو كوچك

در پشت پرچين ما كاشت

او رفت و ديگر نيامد

اما چه سبز و تناور

آن سرو تا آسمان قد برافراشت


قصه بازگشت پدر ( براي ياسمين و ياسر و قديسه فرزندان شهيد عزيز الله گلين مقدم )

۷۹ بازديد


با صداي خروس آبادي

چشم بيدار صبح پيدا شد

باز اين آسمان آبي رنگ

مثل خواب شهيد زيبا شد



ابرهاي كبود بي باران

از دل آسمان سفر كردند

بال در بال ِ هم كبوترها

آسمان را سپيدتر كردند



يك نسيم از جنوب مي آيد

بوي خوب تو را مي افشاند

قصه ي بازگشت سرخت را

زير گوش درخت مي خواند



باز در خانه ي دلم امروز

از غم دوري تو غوغايي است

چشم من خيره مانده بر كوچه

كوچه امروز دريايي است



آه اين اشك از كجا آمد

گونه ي خواهر مرا تر كرد

مادر من چه شد، چرا امروز

روسري سياه بر تن كرد؟



روي دست نجيب مردم ده

پدر است اينكه باز مي آيد

اينكه مثل صنوبري سرسبز

سوي باغ نماز مي آيد



باز كن باز چشمهايت را

اين شكوفايي بهار من است

گل سرخي كه باز شد در باغ

غنچه ي سبز انتظار من است



باز كن باز چشمهايت را

تا تماشا كني بهاران را

روي گلبرگ و ساقه ها بنگر

قطره هاي بلور باران درا



روي پيراهن درخت انار

يك پرنده به فكر گلدوزي است

آن طرف تر صداي گنجشكان

جيك جيك قشنگ پيروزي است


زنگ انشاء

۷۷ بازديد
 

ساعت انشاء بود

/ و چنين گفت معلم با ما:

بچه ها گوش كنيد

/ نظر من اين است

/ شهدا خورشيدند

مرتضي گفت:شهيد

/ چون شقايق سرخ است

دانش آموزي گفت :

/ چون چراغي است كه در خانه ي ما مي سوزد

و كسي ديگر گفت:

آن درختي است كه در باغچه ها مي رويد

ديگري گفت: شهيد

/ داستاني است پر از حادثه و زيبايي

مصطفي گفت : شهيد

/ مثل يك نمره ي بيست

/ داخل دفتر قلب من و تو مي ماند


دفتر نقاشي

۶۹ بازديد
 

دفتر كوچك نقاشي من!

داخل هر برگت

/ طرح يك موج كشيدم با رنگ

گفته بودم شايد

/ بتوانم دريا را بكشم

آه افسوس نشد

دفتر كوچك نقاشي من

برگهاي تو كم است

/ موج اما بسيار

خوش به حال شهدا

كه زمين دفتر نقاشي آنها شده است

/ مي توانند هزاران دريا

/ داخل دفترشان رسم كنند


دستور

۷۱ بازديد
 

و نهاد

/ بخشي از جمله كه درباره ي آن

/ خبري مي شنويم

و گزاره خبر است

مثل اين جمله : « شهيد

/ رود سرخي است كه تا

/ ابديت جاري است »


حجله سرخ

۸۱ بازديد
 

روزي كه مي رفت

گل ها همه غنچه بودند

او رفت و ديگر نيامد

او رفت و امروز در كوچه ي ما

/ فرياد و غوغاست

نعش شهيدي

/ بر دست مردم

/ از دور پيداست

او نيست، اما

/ باغي پر از لاله و ياس

/ در كوچه ي ماست

در كوچه ي ما

/ يك حجله ي سرخ

/ از نور برپاست


جاي احمد

۷۹ بازديد
 

روي دروازه ي دبيرستان

پرچمي دست باد مي لرزد

روي پرچم نوشته اند درشت :

« احمد خوش نشين شهيد شده است »

بادها با صدايي از افسوس

اين خبر را به دورها بردند

آسمان بغض كرده بود آن روز

آفتاب آن طرف تر از جنگل

خسته بود و دگر نمي خنديد

باد آمد ميان شاخه نشست

بر لبش اين كلام جاري شد :

«جاي احمد كه مي رود جبهه؟»

جنگل دستها نمايان شد