بذار هيچكي كنار ما نباشه
ما كه از آدما چيزي نمي خوايم
همين قد كه به همديگه رسيديم
ديگه هيچي از اين دنيا نمي خوايم
كسي با هم نمي خواد مارو اما
حالا ما با هميم تنهاي تنها
چقدر دلگيره شادي توي غربت
ولي آسون تره از دوري ما...
بذار هيچكي كنار ما نباشه
ما كه از آدما چيزي نمي خوايم
همين قد كه به همديگه رسيديم
ديگه هيچي از اين دنيا نمي خوايم
كسي با هم نمي خواد مارو اما
حالا ما با هميم تنهاي تنها
چقدر دلگيره شادي توي غربت
ولي آسون تره از دوري ما...
ميشه خدا رو حس كرد
تو لحظه هاي ساده
تو اضطراب عشق و
گناه بي اراده
بي عشق عمر آدم
بي اعتقاد مي ره
هفتاد سال عبادت
يك شب به باد مي ره
يك شب به باد مي ره
وقتي كه عشق آخر
تصميمشو بگيره
كاري نداره زوده
يا حتي خيلي ديره
ترسيده بودم از عشق
عاشق تر از هميشه
هر چي محال مي شد
با عشق داره ميشه
انگار داره ميشه
عاشق نباشه آدم
حتي خدا غريبه ست
از لحظه هاي حوا
حوا مي مونه و بس
نترس اگه دل تو
از خواب كهنه پاشه
شايد خدا قصه تو
از نو نوشته باشه
از نو نوشته باشه
وقتي كه عشق آخر
تصميمشو بگيره
كاري نداره زوده
يا حتي خيلي ديره
ترسيده بودم از عشق
عاشق تر از هميشه
هر چي محال ميشد
با عشق داره ميشه
انگار داره ميشه
به من مومن نگو ، وقتي كه حتي واسه يه لحظه هم عاشق نبودم
به من كه اين همه از رستگاري فقط دم مي زدم ،عاشق نبودم
يه عمري از دلم ترسيدم و باز،دم آخر منو ديوونه كرده
حالا مي ترسم اين ديوونه حالي ، يه روز از من جدا شه بر نگرده
چه آسون اشك معصوم تو يك شب
چكيد و دامن دينم رو تر كرد
غبار عادتو از قلب من شست
نمي دونم چطور ، اما اثر كرد
همه دار و ندارم مال چشمات
اگه پشتش بهشتي باشه يا نه !
اگه دنياي من پيش از قيامت
داره با چشم تو مي پاشه يا نه !
هر چه دارم از تو دارم
اي همه دار و ندارم
با تو آرومم و بي تو بيقرار بيقرارم
گفتي باشم حالا هستم چشم به راه يه نگاهت
ميدونم منو مي بيني كه نشستم سر راهت
با تو كوچه هاي بن بست ميرسن به كهكشونا
با تو بيراهه يه راهه به نشون بي نشونا
اونا كه از تو نشوني روي پيشوني ندارن
داغشون رو دلشونه خم به ابرو نميارن
رسم من فرشتگي نيست ،من كه درگير زمينم
تو خودت اينو مي خواستي
من يه آدمم همينم
اوني كه رو دوش خسته اش يه امانت از تو داره
گاهي كم مياره اما، اين امانت رو مياره
چه رسمي داري اي دوره زمونه
كه هر روزت يه جا عاشق كشونه
هزاران ساله كه ميجنگه آدم
نميدونه گرفتار جنونه
زمونه آي زمونه آي زمونه
يكي با فرق زخمي توي محراب
يكي غرق به خون لب تشنه ي آب
يكي پاهاشو رو مين جا گذاشته
يكي پاشيده خونش روي مهتاب
نفس هاي بهاران گاز خردل
رو خاك آسمون رگبار تاول
هميشه عاشق از جونش گذشته
كه عشق آسان نبود از روز ازل
هنوزم كار دنيا قيل و قاله
هنوزم صلح آدم ها محاله
هنوز آدم نميشناسه خدارو
هنوزم قلب عاشق پايماله
زمونه آي زمونه آي زمونه
يكي با فرق زخمي توي محراب
يكي غرق به خون لب تشنه ي آب
يكي پاهاشو رو مين جا گذاشته
يكي پاشيده خونش روي محراب
هرچي آرزوي خوبه مال تو
هرچي كه خاطره داريم مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو
اين شباي بي قراري مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
تويي و دلهرم از رها شدن
آخر غربت دنياست مگه نه
اول دو راهي آشنا شدن
تو نگاه آخر تو آسمون خونه نشين بود
دلتو شكسته بودن همه ي قصه همين بود
ميتونستم با تو باشم مثل سايه مثل رويا
اما بيدارمو بي تو مثه تو تنهاي تنها
هرچي آرزوي خوبه مال تو
هرچي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو
اين شباي بي قراري مال من
هرچي آرزوي خوبه مال تو
هرچي كه خاطره داري مال من
اون روزاي عاشقونه مال تو
اين شباي بي قراري مال من
دكمه ماهو وا كن پيرهن شب رو درآر
رو تن صبح با بوسه نشون آفتاب بذار
با اسبِ باد ، بهارو بيار به آشيونه
چارقد نورو وردار از گيسوي شبونه
دوباره با ستاره خوابو چراغوني كن
خوشي اگه گرونه بخند ... بخند ... بخند ...
بخند و ارزوني كن
حريــــــر آسمونو بكش رو وهم غبار
آينه دريــــا رو از ميون مه دربيار
يه لحظه با سكوتت جنونو سربه راه كن
بزن به سـيـم آخــر قيامتو به پا كن
با تيغ رنگين كمون بزن به بغض ابرا
بركه رو نقاشي كن جاي چشاي صحرا
شيشه عمر يخـو پر كن از آب چشمه
برس به داد دنـيا فقط با يه كرشمه
دوباره با ستاره خوابو چراغوني كن
خوشي اگه گرونه بخند ... بخند ... بخند ...
بخند و ارزوني كن
كوچه وقتي كه نباشي
رگ خشكيده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
ديگه با پنجره قهر
سقف دلبستگي بي تو
واسه من سايه نداره
دلم از روزي كه رفتي
ديگه همسايه نداره
تو پي كدوم ستاره
پشت ابرا خونه كردي
رفتي و چيزي نگفتي
گريه رو بهونه كردي
من سوال ساده تو
تو جواب مشكل من
ردپاي رفتن تو
روي صحراي دل من
كوچه وقتي كه نباشي
رگ خشكيده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
ديگه با پنجره قهر
سقف دلبستگي بي تو
واسه من سايه نداره
دلم از روزي كه رفتي
ديگه همسايه نداره
وقتي آسمون شبهام
زير سايه چشات
وقتي حتي اين ترانه
رنگ غربت صدات
نمي ذارم اين دو راهي
سر راه ما بشينه
نمي ذارم اين جدايي
رنگ فردا رو ببينه
كوچه وقتي كه نباشي
رگ خشكيده شهر
ماه تو گوش خونه گفته
ديگه با پنجره قهر
سقف دلبستگي بي تو
واسه من سايه نداره
دلم از روزي كه رفتي
ديگه همسايه نداره
شب با فانوس اشكت
مي برم به روشنايي
با تو ميرسم دوباره
به طلوع آشنايي
مي دونم هر جا كه باشي
دل تو اهل همين جاست
واسـه من تو ايــنجــا
اول و آخر دنياست
يه شب خواب چشمامو بي خبر برد
به دنيايي از اينجا ساده تر برد
به دنياي گل و نور و ترانه
ميون لحظه هاي عاشقانه
تو تنها دلخوشي تنها اميدي
تو حرفي كه نمي گفتم شنيدي
تو با من بودي و من بي تو افسوس
تو خورشيدي و من دنبال فانوس
تو رقص ماه و خورشيد و ستاره
خودم روياتو مي ديدم دوباره
ميون خواب و بيداري نشستم
هنوزم پيش چشماي تو هستم
ميشه خدا رو حس كرد
تو لحظه هاي ساده
تو اضطراب ِ عشق و
گناه ِ بي اراده
بي عشق عمر ِ آدم
بي اعتقاد ميره
هفتاد سال عبادت
يك شب به باد ميره
يك شب به باد ميره
وقتي كه عشق آخر
تصميمش و بگيره
كاري نداره زوده
يا حتي خيلي ديره
ترسيده بودم از عشق
عاشق تر از هميشه
هر چي محال ميشد
با عشق داره ميشه
انگار داره ميشه
عاشق نباشه آدم
حتي خدا غريبه س
از لحظه هاي حوا
هوا مي مونه و بس
نترس اگه دل ِ تو
از خواب ِ كهنه پاشه
شايد خدا قصه تو
از نو نوشته باشه
از نو نوشته باشه
وقتي كه عشق آخر
تصميمش و بگيره
كاري نداره زوده
يا حتي خيلي ديره
ترسيده بودم از عشق
عاشق تر از هميشه
هر چي محال ميشد
با عشق داره ميشه
انگار داره ميشه