من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

ديدي اي دل كه غم عشق دگربار چه كرد

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 201 كيلوبايت )

ديدي اي دل كه غم عشق دگربار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
آه از آن نرگس جادو كه چه بازي انگيخت
آه از آن مست كه با مردم هشيار چه كرد
اشك من رنگ شفق يافت ز بي‌مهري يار
طالع بي‌شفقت بين كه در اين كار چه كرد
برقي از منزل ليلي بدرخشيد سحر
وه كه با خرمن مجنون دل افگار چه كرد
ساقيا جام مي‌ام ده كه نگارنده غيب
نيست معلوم كه در پرده اسرار چه كرد
آن كه پرنقش زد اين دايره مينايي
كس ندانست كه در گردش پرگار چه كرد
فكر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
يار ديرينه ببينيد كه با يار چه كرد


چه مستيست ندانم كه رو به ما آورد

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 275 كيلوبايت )

چه مستيست ندانم كه رو به ما آورد
كه بود ساقي و اين باده از كجا آورد
تو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شكايت ز كار بسته مكن
كه باد صبح نسيم گره گشا آورد
رسيدن گل و نسرين به خير و خوبي باد
بنفشه شاد و كش آمد سمن صفا آورد
صبا به خوش خبري هدهد سليمان است
كه مژده طرب از گلشن سبا آورد
علاج ضعف دل ما كرشمه ساقيست
برآر سر كه طبيب آمد و دوا آورد
مريد پير مغانم ز من مرنج اي شيخ
چرا كه وعده تو كردي و او به جا آورد
به تنگ چشمي آن ترك لشكري نازم
كه حمله بر من درويش يك قبا آورد
فلك غلامي حافظ كنون به طوع كند
كه التجا به در دولت شما آورد


به سر جام جم آن گه نظر تواني كرد

۲۷ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 308 كيلوبايت )

به سر جام جم آن گه نظر تواني كرد
كه خاك ميكده كحل بصر تواني كرد
مباش بي مي و مطرب كه زير طاق سپهر
بدين ترانه غم از دل به در تواني كرد
گل مراد تو آن گه نقاب بگشايد
كه خدمتش چو نسيم سحر تواني كرد
گدايي در ميخانه طرفه اكسيريست
گر اين عمل بكني خاك زر تواني كرد
به عزم مرحله عشق پيش نه قدمي
كه سودها كني ار اين سفر تواني كرد
تو كز سراي طبيعت نمي‌روي بيرون
كجا به كوي طريقت گذر تواني كرد
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي
غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد
بيا كه چاره ذوق حضور و نظم امور
به فيض بخشي اهل نظر تواني كرد
ولي تو تا لب معشوق و جام مي خواهي
طمع مدار كه كار دگر تواني كرد
دلا ز نور هدايت گر آگهي يابي
چو شمع خنده زنان ترك سر تواني كرد
گر اين نصيحت شاهانه بشنوي حافظ
به شاهراه حقيقت گذر تواني كرد


سال‌ها دل طلب جام جم از ما مي‌كرد

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 269 كيلوبايت )

سال‌ها دل طلب جام جم از ما مي‌كرد
وان چه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‌كرد
گوهري كز صدف كون و مكان بيرون است
طلب از گمشدگان لب دريا مي‌كرد
مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش
كو به تاييد نظر حل معما مي‌كرد
ديدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آينه صد گونه تماشا مي‌كرد
گفتم اين جام جهان بين به تو كي داد حكيم
گفت آن روز كه اين گنبد مينا مي‌كرد
بي دلي در همه احوال خدا با او بود
او نمي‌ديدش و از دور خدا را مي‌كرد
اين همه شعبده خويش كه مي‌كرد اين جا
سامري پيش عصا و يد بيضا مي‌كرد
گفت آن يار كز او گشت سر دار بلند
جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي‌كرد
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آن چه مسيحا مي‌كرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پي چيست
گفت حافظ گله‌اي از دل شيدا مي‌كرد


نسيم باد صبا دوشم آگهي آورد

۳۲ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 222 كيلوبايت )

نسيم باد صبا دوشم آگهي آورد
كه روز محنت و غم رو به كوتهي آورد
به مطربان صبوحي دهيم جامه چاك
بدين نويد كه باد سحرگهي آورد
بيا بيا كه تو حور بهشت را رضوان
در اين جهان ز براي دل رهي آورد
همي‌رويم به شيراز با عنايت بخت
زهي رفيق كه بختم به همرهي آورد
به جبر خاطر ما كوش كاين كلاه نمد
بسا شكست كه با افسر شهي آورد
چه ناله‌ها كه رسيد از دلم به خرمن ماه
چو ياد عارض آن ماه خرگهي آورد
رساند رايت منصور بر فلك حافظ
كه التجا به جناب شهنشهي آورد


صبا وقت سحر بويي ز زلف يار مي‌آورد

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 228 كيلوبايت )

صبا وقت سحر بويي ز زلف يار مي‌آورد
دل شوريده ما را به بو در كار مي‌آورد
من آن شكل صنوبر را ز باغ ديده بركندم
كه هر گل كز غمش بشكفت محنت بار مي‌آورد
فروغ ماه مي‌ديدم ز بام قصر او روشن
كه رو از شرم آن خورشيد در ديوار مي‌آورد
ز بيم غارت عشقش دل پرخون رها كردم
ولي مي‌ريخت خون و ره بدان هنجار مي‌آورد
به قول مطرب و ساقي برون رفتم گه و بي‌گه
كز آن راه گران قاصد خبر دشوار مي‌آورد
سراسر بخشش جانان طريق لطف و احسان بود
اگر تسبيح مي‌فرمود اگر زنار مي‌آورد
عفاالله چين ابرويش اگر چه ناتوانم كرد
به عشوه هم پيامي بر سر بيمار مي‌آورد
عجب مي‌داشتم ديشب ز حافظ جام و پيمانه
ولي منعش نمي‌كردم كه صوفي وار مي‌آورد


ساقي ار باده از اين دست به جام اندازد

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 189 كيلوبايت )

ساقي ار باده از اين دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد
ور چنين زير خم زلف نهد دانه خال
اي بسا مرغ خرد را كه به دام اندازد
اي خوشا دولت آن مست كه در پاي حريف
سر و دستار نداند كه كدام اندازد
زاهد خام كه انكار مي و جام كند
پخته گردد چو نظر بر مي خام اندازد
روز در كسب هنر كوش كه مي خوردن روز
دل چون آينه در زنگ ظلام اندازد
آن زمان وقت مي صبح فروغ است كه شب
گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
باده با محتسب شهر ننوشي زنهار
بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد
حافظا سر ز كله گوشه خورشيد برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد


دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نمي‌گيرد

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 321 كيلوبايت )

دلم جز مهر مه رويان طريقي بر نمي‌گيرد
ز هر در مي‌دهم پندش وليكن در نمي‌گيرد
خدا را اي نصيحتگو حديث ساغر و مي گو
كه نقشي در خيال ما از اين خوشتر نمي‌گيرد
بيا اي ساقي گلرخ بياور باده رنگين
كه فكري در درون ما از اين بهتر نمي‌گيرد
صراحي مي‌كشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش اين زرق در دفتر نمي‌گيرد
من اين دلق مرقع را بخواهم سوختن روزي
كه پير مي فروشانش به جامي بر نمي‌گيرد
از آن رو هست ياران را صفاها با مي لعلش
كه غير از راستي نقشي در آن جوهر نمي‌گيرد
سر و چشمي چنين دلكش تو گويي چشم از او بردوز
برو كاين وعظ بي‌معني مرا در سر نمي‌گيرد
نصيحتگوي رندان را كه با حكم قضا جنگ است
دلش بس تنگ مي‌بينم مگر ساغر نمي‌گيرد
ميان گريه مي‌خندم كه چون شمع اندر اين مجلس
زبان آتشينم هست ليكن در نمي‌گيرد
چه خوش صيد دلم كردي بنازم چشم مستت را
كه كس مرغان وحشي را از اين خوشتر نمي‌گيرد
سخن در احتياج ما و استغناي معشوق است
چه سود افسونگري اي دل كه در دلبر نمي‌گيرد
من آن آيينه را روزي به دست آرم سكندروار
اگر مي‌گيرد اين آتش زماني ور نمي‌گيرد
خدا را رحمي اي منعم كه درويش سر كويت
دري ديگر نمي‌داند رهي ديگر نمي‌گيرد
بدين شعر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم
كه سر تا پاي حافظ را چرا در زر نمي‌گيرد


يارم چو قدح به دست گيرد

۳۰ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 117 كيلوبايت )

يارم چو قدح به دست گيرد
بازار بتان شكست گيرد
هر كس كه بديد چشم او گفت
كو محتسبي كه مست گيرد
در بحر فتاده‌ام چو ماهي
تا يار مرا به شست گيرد
در پاش فتاده‌ام به زاري
آيا بود آن كه دست گيرد
خرم دل آن كه همچو حافظ
جامي ز مي الست گيرد


سحر چون خسرو خاور علم بر كوهساران زد

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 463 كيلوبايت )

سحر چون خسرو خاور علم بر كوهساران زد
به دست مرحمت يارم در اميدواران زد
چو پيش صبح روشن شد كه حال مهر گردون چيست
برآمد خنده خوش بر غرور كامگاران زد
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل‌هاي ياران زد
من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
كه چشم باده پيمايش صلا بر هوشياران زد
كدام آهن دلش آموخت اين آيين عياري
كز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
خيال شهسواري پخت و شد ناگه دل مسكين
خداوندا نگه دارش كه بر قلب سواران زد
در آب و رنگ رخسارش چه جان داديم و خون خورديم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد
منش با خرقه پشمين كجا اندر كمند آرم
زره مويي كه مژگانش ره خنجرگزاران زد
شهنشاه مظفر فر شجاع ملك و دين منصور
كه جود بي‌دريغش خنده بر ابر بهاران زد
از آن ساعت كه جام مي به دست او مشرف شد
زمانه ساغر شادي به ياد ميگساران زد
ز شمشير سرافشانش ظفر آن روز بدرخشيد
كه چون خورشيد انجم سوز تنها بر هزاران زد
دوام عمر و ملك او بخواه از لطف حق اي دل
كه چرخ اين سكه دولت به دور روزگاران زد
نظر بر قرعه توفيق و يمن دولت شاه است
بده كام دل حافظ كه فال بختياران زد