من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

همچون ستاره شب چشم به راهم نشانده اند

۳۴ بازديد

 

همچون ستاره شب چشم به راهم نشانده اند

مانند شب به روز سياهم نشانده اند


گرد خبر نمي رسد از كاروان راز

شد روزها كه بر سر راهم نشانده اند



در مرگ آرزو نفس سرد مي زنم

چون باد در شكنجه ي آهم نشانده اند



غافل گذشت قافله ي شادي از سرم

آن يوسفم كه در دل چاهم نشانده اند



هر روز شيوني ست ز غمخانه ام بلند

در خون صد اميد تباهم نشانده اند



از پستي و بلندي طالع چو گردباد

گاهم به اوج برده و گاهم نشانده اند



از بيم خوي نازك تو دم نمي زنم

آيينه در برابر آهم نشانده اند



شرمم زند به بزم تو راه نظر هنوز

صد دزد در كمين نگاهم نشانده اند


در ماتم دو روزه ي هستي به باغ دهر

تنها بنفشه نيست مرا هم نشانده اند


نشاط عيد نخواهد برد برون ز خاطر ما غم را

۳۶ بازديد

 

نشاط عيد نخواهد برد  برون ز خاطر ما غم را 

كه زنده در دل ما دارند  هميشه داغ محرم را

 

غم و نشاط درين عالم  به حكم عدل برابر بود

نشاط را دگران بردند  گذاشتند به ما غم را

 

اگر به جامه ي رنگارنگ  چو طفل چشم سيه كرديم

به رنگ سرمه به ما بستند  سياه پوشي ماتم را

 

چو گل به خنده اگر بوديم  چو تندباد برآشفتند

به زهرچشم كدر كردند  صفاي خاطر خرم را

 

به قهر و جنگ ميان بستند  به هيچ و پوچ و نمي دانند

كه مهر و صلح به پا دارد  بناي كهنه ي عالم را

 

دلم گسست ز جمعيت  كه اين هواي غبارانگيز

جدا ز يكدگر اندازد  چو كاه و دانه دو همدم را

 

به گرد خاطر مخموران  خيال باده نمي گردد

ز جام باده نباشد دور  اگر ز ياد برد جم را

 

بهشت و جوي شرابش را  نديده ايم به خواب اما

كشيده ايم به هشياري  عذاب هاي جهنم را

 

تو سرنوشت مرا اي عشق  به خط روشن خود بنويس

به كاتبان قضا بگذار  خطوط درهم و برهم را


رهنوردان را به پاي سعي منزل دور نيست

۳۸ بازديد

 

رهنوردان را به پاي سعي منزل دور نيست

موج ها را دست از دامان ساحل دور نيست

 

دانه ي اميدواري خوشه در دل بسته است

گر دلم را باشد از آن چشم حاصل دور نيست

 

در بياباني كه دامش از رگ هشياري است

بند اگر پيچد به پاي صيد غافل دور نيست

 

هر كه رفت از ديده مي گويند از دل مي رود

دلبر ما از نطر دور است و از دل دور نيست

 

شهد جان پرور طمع كردم ز چرخ سنگدل

از پشيماني خورم گر زهر قاتل دور نيست

 

از خطا ايمن نه اي در اين چهار انگشت راه

چشم و گوش خويش وا كن حق ز باطل دور نيست

 

چون نهال خشك دل كندم ز حق آب و گل

ريشه ام را گر برون آرند از گل دور نيست


در ملك بي نشاني رانديم كام خود را

۳۷ بازديد

 

در ملك بي نشاني  رانديم كام خود را

تا اوج طاق نسيان  برديم نام خود را

 

ما را به خوردن دل  باشد مدار چون ماه

بر خوان خويش خورديم  رزق تمام خود را

 

لطف زباني او  كم شد چنانكه چندي ست

نشنيده ام جوابي  زان لب سلام خود را

 

در عين تشنه كامي  مستان چو ناز بينند

بر سنگ بي نيازي  كوبند جام خود را

 

تا چند باز ماند  مانند چشم حسرت 

زين خاكدان گسستيم  پيوند دام خود را

 

همچون اجل به سر تاخت  موي سفيد ناگاه

سر كرد پيك پيري  با من پيام خود را

 

جان را به صيقل عشق  از تيرگي بر آور

پيوند جاودان كن  با صبح شام خود را

 

تا ساغرت درست است  مانند جام لاله

از لحظه هاي فرصت  پر ساز جام خود را

 

چندان كه ناله كرديم  يك دل ز جا نجنبيد

بر سنگ آزموديم  سوز كلام خود را


زندگينامه حميد هنرجو

۳۸ بازديد

"براي جستجو در اشعار حميد هنرجو كليك كنيد"

حميد هنرجو

حميد هنرجو در سال 1352 در تهران متولد شد . از سن 10 سالگي تا 18 سالگي ساكن ملاير و از آن پس تاكنون ساكن تهران است . او تحصيلاتش را در مقطع كارشناسي ادبيات فارسي به اتمام رساند . فعاليتهاي او تا كنون شامل نويسندگي ، سردبيري برنامه راديويي ، مسئوليت صفحه كودك و نوجوان در دو روزنامه و عضويت در شوراي تأليف كتابهاي درسي (سال 80 و 81) است . در حال حاضر نيز در زمينه روزنامه‌نگاري و اطلاع‌رساني فرهنگي فعال است . از ميان آثار او نماز هواپيما در سال 79 كتاب سال شناخته شد ، كوچه فرشته‌ها در سال 78 كتاب سال جنگ شناخته و مورد تقدير رئيس جمهور قرار گرفت و كتاب «لبخند تو رنگ انار است» در سال 1381 به خاطر پرداختن به مضمون انسان‌گرايي در ادبيات كودك در سي و هشتمين دوره كتاب بلونيا تقدير شد .

  اشعار حميد هنرجو


اشعار حميد هنرجو

۳۹ بازديد

حميد هنرجو

لينك ورود به اشعار حميد هنرجو

حميد - هنرجو - هنر جو - حميد هنر جو - حميد هنرجو - حميدهنر جو - حميدهنرجو - اشعار حميد - اشعارحميد - اشعار هنرجو - اشعار هنر جو - اشعارهنرجو - اشعارهنر جو - اشعار حميد هنر جو - اشعار حميد هنرجو - اشعار حميدهنرجو - اشعارحميدهنرجو - اشعارحميد هنرجو - اشعارحميدهنر جو - وبلاگ حميد هنرجو - وبلاگ حميدهنرجو - وبلاگ حميد هنر جو - شعر - شعر ايراني - شاعر - شاعر ايراني

لينك ورود به اشعار حميد هنرجو


برنامه يكشنبه 08/08/1390

۳۵ بازديد

برنامه مشاعره

نمايش آنلاين


عكس

۳۴ بازديد

 

آخر قصه چي مي‌شه؟

كي مي‌ره و كي مي‌مونه؟

يه برگ خسته تا كجا

اسير باد و بارونه؟

 

به من بگو كي مي‌رسه

ميوه‌ي كال آرزو؟

واسه‌ يه بارم كه شده

حقيقتو بهم بگو

 

چشماي تو بهم مي‌گه

تو تا هميشه زنده‌اي

پر بزن از تو قاب عكس!

بگو هنوز پرنده‌اي ...

 

اينو ولي خوب مي‌دونم

سكوت تو يعني صدا

بخون دوباره از وطن

چكاوك شهيد ما

 

اين روزا باز تازه شده

حرف و حديث سفرت

دنبال عكس تازه‌ان

روزنامه‌ها از پسرت ...!

 

عكستو مي‌بينم، ولي

عكس تو رفتار مي‌كنم

ازت خجالت مي‌كشم

خودم رو تكرار مي‌كنم

 

اسم تو اما تا ابد

يه پنجره به بودنه

يه آسمون ساده با

ستاره‌هاي روشنه

 

من و تو و يه قاب عكس

بازم سكوت، بازم نگاه

يه شال سبز، يه قمقمه

يه كوله‌پشتي و كلاه

 

يه ذره خاك و يه پلاك

يه دونه ساعت مچي

آخر قصه چي مي‌شه؟

من كه نفهميدم، تو چي؟


پروانه شدي ...! ( براي شهيد فهميده و همه فهميده ها )

۳۴ بازديد

 

مانند آبوترى سبكبال

از باغِ نگاه ما پريدى

دستى به علامت محبت

بر صورتِ اطلسى آشيدى

پروانه شدى و سبز روييد

بر قامت تو دو بال آوچك

مانند بهار، سبز بودى

اى سبزترين نهالِ آوچك

در دفترِ آسمانِ جبهه

پرواز تو مشق ساده اى بود

در چشمِ زمانه قامت تو

چون قلهِ ايستاده اى بود

با اينكه نهال بودى اى خوب

سر سبزتر از درخت بودى

گل در غم تو سياه پوشيد

يعنى آه سفيد بخت بودى

با ساقه سبز، خنده ات را

در باغ شكوفه ها آشيدم

با اشك، آنار آن نوشتم :

فهميده تر از تو من نديدم...!


اينجا فرشته ها يه حسي دارند

۳۴ بازديد

 

يه آشنا با لهجه مليحش
منو صدا مي زنه تا ضريحش

تو صحن پاك و فوج ياكريمش
هزار هزار دل يتيم ، مقيمش

بازم داره دريا تلاطم مي شه
دلم تو سيل جمعيت گم مي شه
 
آهاي آهاي ! كبوتراي گنبد
شما بگين ، خودش منو صدا زد ؟

اينجا بوي غريبي گل مي آد
بوي رضا ، بوي توسل مي آد

اينجا فرشته ها يه حسي دارن
سر روي شونه هاي هم مي ذارن

بس كه ستاره تو حرم مي باره
آيينه هم روشني كم مي آره

من اينجا عاشقي رو ياد گرفتم
نشوني از امام جواد گرفتم


شب كه مي شه ، يه آسمون ستاره
تسبيح عاشقا مي شه دوباره

عاشقا كه ماهو طواف مي كنن
ديواي روسياه غلاف مي كنن

نسيم مهرش ، انتها نداره
كوچه بي نسيم ، صفا نداره

رو زخم عاشقاش كه دس مي كشه
دنيا تو روشني نفس مي كشه

بذار بگم راز شقايق اينه
آي آدما! دنياي عاشق اينه

اين كه شقايق ، دل پرخون داره
داغ مسافر خراسون داره ...

الهي زائر چشات شه اين دل
اگه قبول كني ، فدات شه اين دل

هركي دلش با تو باشه يه چيكه
تو آينه كاري حرم ، شريكه

مشهد تو يه آسمون حضوره
تبسم خدا تو قاب نوره

شميم توس و عطر قائناته
مشهد تو سينه كائناته

با دست خالي اومدم ، كرم كن!
دل منو كبوتر حرم كن !

خدا مي دونه برهوته شعرم
پر از خجالت سكوته شعرم ...