
اين كه سهراب چه شخصيت محبوبي است و شعرش چه اندازه مقبول افتاده است، مثل يك تكه چمن روشن است. در قبول خاطر و لطف سخنش همين نشانه بس كه كلمات قصار سهراب، امروز همنشين كلمات قصار سعدي و مولانا و حافظ شده است؛ "آب را گل نكنيم" يا "چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد" در كنار "اين ره كه تو ميروي به تركستان است" و "از قضا سركنگبين صفرا فزود" و "كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها" بر زبان عارف و عامي جاري است.
سر جاذبه شعر سهراب چيست؟ بيشك علتهاي متعددي در كار هستند و پيداست كه يكي از آنها، حضور عناصر ديني در شعر اوست؛ خدا ميداند وقتي دينداران شعردوست، از سهراب شنوند كه او خدايي را "كه در اين نزديكي است" باور داشت و وقتي كه باد ميرفت به سر وقت چنار، او به سر وقت خدا ميرفت، چقدر به وجد ميآيند؛ با اين حال در شعر او جملههايي به چشم ميخورند كه گاه، گردي بر خاطر دوستداران ديندار و متشرع او مينشانند و آن را مكدر ميكنند.
مثلا آن جا كه سهراب ميگويد: دلش به اندازه يك ابر ميگيرد، وقتي ميبيند كه حوري دختر بالغ همسايه، پاي كميابترين نارون روي زمين فقه ميخواند.(1) يا مثلا آنجا كه ميگويد: "...كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است."
اينجاست كه چنين خوانندگاني بيدرنگ، يادشان ميآيد كه قرآن شريف فرموده است "لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ"(2) خدا را نه چرت فرا ميگيرد و نه خواب. و اين ناسازگاري باعث ميشود كه آنها از خود بپرسند: واقعا سهراب ميخواهد بگويد: خدا ميخوابد!؟ چنين حرفي از مسلماني تازه كار هم بعيد است تا چه رسد به كاشاني مسلماني كه به گفته خودش سنگ از پشت نمازش پيداست.
و اوضاع زماني بدتر از اين ميشود كه در مقالهاي، چنين سخني را ميبينند:
"يكي از ابزارهاي برجستهتر«جسمپنداري»، هنجارگريزي رنگ است. قاعده زبان معيار آن است كه براي آن كه واژهاي مشخصه[+رنگ] داشته باشد، بايد [+جسم] باشد. پس در واقع با قايل شدن صفت «رنگ» براي موصوفهايي كه[-جسم] هستند، «جسمپنداري» تحقق مييابد. مثالهاي زير نمونههايي است از اين حالت:
نرسيده به درخت/ كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است./ و در آن عشق، به اندازه پرهاي صداقت آبي است. (سپهري، ص 359)
«خواب خدا» مشخصه[+جسم] ندارد كه بتواند مشخصه [+رنگ]بپذيرد. قرار گرفتن«سبز» در جايگاه صفت براي «خواب خدا»، «جسمپنداري» است كه از طريق هنجارگريزي رنگ، تحقق يافته است." (3)
در اينجا قصد دارم به خواست خدا، "خواب خدا" بپردازم و با توجه دادن خواننده محترم به چند نكته، نشان دهم كه چنين برداشتي، سطحي و در حقيقت سوء تفاهمي است.
در ابتدا بخش مورد نظر را با هم مرور كنيم تا برسيم به تفسير صحيح آن.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شنها
بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است." (4)
اكنون به بررسي كاربرد واژه خواب در زبان فارسي ميپردازيم؛ واژه خواب به دو معنا به كار ميرود؛
1. خواب معمولي؛ مثلا در جمله "امروز خيلي خسته شدهام، بهتر است ديگر بروم بخوابم." و فعل آن ميشود "خوابيدن".
2. رويا كه فعل آن خوابديدن است؛ مثلا در عبارت "تعبير خواب".
خوشمزه آن كه خواب در اين معنا، خود دو كاربرد متفاوت دارد؛
الف) حقيقي؛ مثلا در اين جمله؛ "ديشب خواب خوبي ديدم؛ خواب ديدم در قرعهكشي بانك برنده شدهام."
ب) مجازي؛ به معناي نقشه. مثلا در اين جمله؛ "نميدانم فلاني چه خوابي براي من ديده است؟"

بسياري از آثاري كه به شرح و توضيح اشعار سهراب پرداختهاند، وقتي به اين جمله سهراب، رسيدهاند، بيسر و صدا از كنار آن رد شدهاند و بعضي نيز بيتوجه به كاربردهاي متنوع واژه خواب، تفسيري ارائه كردهاند كه كمكي به حل مشكل نميكند و پس از چنين تفسيرهايي، همچنان اين جمله روي اعصاب مومنان راه ميرود. براي مثال دكتر شميسا اين چنين ميفرمايد:
"راهي است كه از خواب خدا هم مصفاتر و خوشتر است. ژرفساخت آن، چنين است: خواب خدا سبز است. سبز نشانه معنويت و آرامش و حيات است. فراموش نكنيم كه شاعر، نقاش است و رنگها براي او معنايي فراتر از حد متعارف دارند." (5)
حالا ببينيم معناي صحيح اين جمله چيست؟ واژه خواب در تعبير، "خواب خدا" به معناي "رويا" آن هم به معناي مجازياش يعني نقشه به كار رفته است. با توجه به اين نكته معناي مصراع اين گونه ميشود: كوچه باغي است كه از نقشه خدا سبزتر است.
سوال: نقشهاي كه خدا براي ما كشيده است و به عبارت ديگر؛ برنامهاي كه خدا براي ما انسانها در نظر گرفته، چيست؟ پاسخ پيداست؛ بهشت. فرستادن پيامبران و فرو فرستادن كتب آسماني و تمهيدات و تجهيزات فراوان ديگر، همه براي عملي كردن اين نقشه است.
پس معناي مصراع اين ميشود: كوچه باغي است كه از بهشت هم سبزتر و خرمتر است؛ يعني بهتر است. و هر كدام از ما بارها در زندگي روزمره اين تعبير عاميانه را گفته يا شنيدهايم كه فلان جا انگار بهشت است يا حتي گاهي انگار را حذف ميكنيم و ميگوييم: "فلان جا بهشت است" و گاهي هم ميگوييم: "فلان جا از بهشت هم بهتر است"؛ مثلا جناب حافظ ميفرمايد:
بده ساقي، مي باقي كه در جنّت نخواهي يافت
كنار آب ركناباد و گلگشت مصلّا را
اگر حضرت حافظ براي به روز شدن شعر خود از جناب سپهري ميخواست كه اين بيت را بازگويد، بخشي از آن، چنين ميشد: كنار آب ركناباد و گلگشت مصلا از خواب خدا سبزتر است.
نتيجهگيري
واژه "خواب" در تعبير "خواب خدا" در شعر سهراب، به معناي خواب، آن چنان كه ما انسانها ميخوابيم، نيست؛ بلكه به معناي "رويا" است آن هم به معناي مجازي آن؛ يعني نقشه و برنامه. پس در اينجا سپهري از اغراقي شاعرانه و البته ريشهدار در فرهنگ عاميانه فارسي براي توصيف زيبايي و خرمي آن كوچهباغ رويايي استفاده كرده و آن را بهتر از بهشت دانسته است.
پينوشتها:
(1) . هشت كتاب، سهراب سپهري، ص392، انتشارات طهوري، چاپ سوم، تهران، 1380.
(2) سوره بقره، آيت 255.
(3) سجودي، فرزان، مقاله درآمدي بر نشانه شناسي شعر، فصلنامه شعر، شماره، 26، (از صفحه 20 تا 29)، تابستان و پاييز1378
(4) سپهري، سهراب، هشت كتاب، ص359، انتشارات طهوري، چاپ سوم، تهران، 1380.
(5) شميسا، سيروس، نگاهي به سهراب، ص268، انتشارات مرواريد، تهران، چاپ هفتم، 1376.
نويسنده : محمدرضا آتشين صدف
منبع : سايت تبيان

مهماني شامي ترتيب دادم برادرم كه سال ها از وطن دور بود به كشور بازگشته بود . تمايل چنداني براي ديدن فاميل نداشت تقريبا نوجواني بودم كه او براي گرفتن تخصص سرطان خون به اروپا و بعد از آن به آمريكا شمالي رفت و حالا برگشته بود بدون همسرش و البته فرزندش .
اما من به بهانه اي دلم مي خواست فاميل را ببينم . قضيه ي مهماني را كه با او مطرح كردم روي خوش نشان نداد اما مخالفت هم نكرد شايد تصميم در اين باره را در حيطه ي اختيارات من مي دانست ...
اين آغاز يك داستان كوتاه است شايد هم آغاز يك داستان بلند
براي كساني كه علاقه به نوشتن دارند شروع يك داستان بعضا سخت است يكي از تمرين هاي انشاء يك داستان همين است از مربي كارگاه نويسندگي تان بخواهيد در حد چند سطر داستاني را آغاز كند و شما با الهام گرفتن ادامه ي آن را بسازيد . حتي اگر در كارگاه نويسندگي عضو نيستيد يا مربي نداريد مي توانيد چند داستان را از نويسندگان مورد علاقه يتان در نظر بگيريد به شرطي كه پيش تر آن داستان را نخوانده باشيد چند سطر ابتدايي آن را بخوانيد و بعد از قرار گرفتن در فضاي آن و الهام بخشي ابتدايي داستان قصه را ادامه دهيد . بعد از تمام شدن داستانتان دست كم يك روز به خودتان فرصت دهيد و اين بار داستان اصلي كه از آن ابتداي آن - ايده گرفته ايد را بخوانيد.و بعد داستان خودتان را بخوانيد . هدف اين نيست كه چقدر ادامه ي داستان شما و داستان اول شبيه هم است يا قرار نيست كه شما داستان را پيش بيني كنيد مقايسه ي شما از بابت رعايت عناصر داستاني است . راه ديگري كه براي تقويت انشاء نويسندگي شما وجود دارد اين است كه از دوستانتان بخواهيد كه هر دو قصه را بخوانند و نظرشان را در مورد هر دو قصه به شما بگويند . با اين روش درزمان كوتاه تري به اشكالات حتي نقاط درخشان نويسندگي خود مي رسيد در ابتداي اين متن نمونه اي براي تمرين شما آمده است در ادامه هم سه نمونه ي ديگر را بخوانيد و در صورت الهام بخشي ادامه يشان را بنويسيد . فايده ي مهمي كه از اين تمرين عايدمان مي شود مفهوم الهام بخشي هنري است . اين بسيار مهم است كه چه سوژه اي را انتخاب مي كنيد قاعدتا الهام بخش ترين قسمت يك آفرينش هنري سوژه اي است كه انتخاب مي شود اما چگونگي پيدايش و آغاز هم بي تاثير نيست، چند سطر اولي كه انشا مي كنيد رواني مطالب هيجان آرامش يا تعليقي كه لازمه ي سوژه بوده است در همان چند سطر اول خود را نشان مي دهد شما را ترغيب به ادامه ي نوشتن مي كند يا باعث مي شود كه از نظر نوشتن صرف نظر كنيد و قيد سوژه را هم بزنيد .
وقتي خبر آوردند كه شوهرم به جرم قتل بازدداشت شده خيلي جا نخوردم با روحيه ي خشن و گستاخ او كه با همه غير از من سر جنگ داشت خيلي جاي تعجب نبود با هركس درگير مي شد در تنهايي هايمان مدام فحش و ناسزا مي داد و بي حضور سرديگر نزاع كه شايد سرجنگ هم نداشت تهديد مي كرد .تهديد به قتل كو چك ترين مجازاتش بود اكثر اوقات قصد داشت طرف دعوايش را بي آبروي كند حتي به خانواده و اطرافيانش هم رحم نمي كرد كه البته همه ي اين ها هميشه در حد حرف بود . هرچند كه دعواهاي خياباني اش را هم به خاطر مي آورم . جنون غريبي كه اگر در داستان يا فيلمي نمايش داده شود تصنعي جلوه مي كندولي من همه يشان را به چشم مي ديدم . هر بار كه مسافرتي مي رفتيم لحظه شماري مي كردم براي اولين نزاعش و وقتي فرا مي رسيد به روش هاي تكراري زد و خوردهايش يا شيوه ي جديدي كه اين بار انتخاب مي كند فكر مي كردم و هرگز ناراحت نبودم ...

باران شديدي مي باريد اما از اين باران لذت مي برد چتر همراه نداشت ولي با اين حال از اين كه تمام لباس هايش ليچ بود ناراحت نبود وضع به همين منوال خواهد ماند در ارتفاعاي بارندگي ها به صورت برف و كولاك بود و جاد ه هاي شمال منتهي به پايتخت بسته شده بود و اين يعني پدرش تا 5 روز آينده نمي توانست خود را به او برساند .باران خوشحالش مي كرد . وقتي خيسي مانتو و روسريش موها و بدنش را خيس مي كرد يك پيغام را حس مي كرد پدرش تا روز آينده نمي آيد...
امروز چهار شنبه است و برنامه ي درسي چهارشنبه هاي كلاس ما جبر و احتمال شيمي زبان انگليسي و فيزيك است . حالا سر كلاس جبر و احتمال نشسته ام و معلم بيكارم برا ي اين كه احتمالات را بهتر ياد بدهد سكه اي دستش گرفته و به سبك مراسم آغاز بازي فوتبال كه داور سكه اي را بالا مي اندازد براي بچه ها شير يا خط مي آورد و هر بار ارجاع مي دهد به خزعبلاتي كه پاي تخته نوشته است من حرفش را قبول ندارم 50 درصد احتمال امدن هر روي سكه را. من خودم مي توانم هزار بار سكه را بالا بيندازم و هرهزاربار شير نيايد . كلك نمي زنم اصلا سكه را نگاه نمي كنم كه از كدام طرف روي ناخن شستم مي كارم .نه. تمركز مي كنم هر طور كه تمركز كنم همان طرف مي آيد و چون دوست ندارم خط باشد و همين طور هم تمركز مي كنم .حال كيسه اي دستش گرفته وداخلش نه تا گوي انداخته چهار تا قرمز دو تا آبي و سه تا سفيد هر بار دست مي كند يكي را بيرون مي كشد . حيف كوفت براي اين بچه ها عوض اين كه بفهمند قصه معلم بدبخت چيست بازي پيش بيني گذاشته اند با هم شرط مي بندند و با هر بار بيرون كشيدن بعضي فرياد پيروزي سر مي دهند وبعضي هم پوفي مي كنند و كز كرده مي افتند گوشه ي نيمكت از اين كار هم خوشم نمي آيد دست كه داخل كيسه مي برد ياد مارگيرهاي هندي مي افتم . قدرت تمركزم را خرج مارگيري نمي كنم جايي هزينه مي كنم كه فايده داشته باشد با تمام تواني كه در تمركز دارم . نمي توانم تمركز كنم تا از اضطراب زنگ سوم خلاص شوم . از زبان انگليسي متنفرم . چيزي بلد نيستم و امتحان شفاهي مكالمه با معلم متكبري كه فكر مي كند با آن لهجه ي تمسخره اش از سرزمين ديگري آمده وقتي حرف مي زند احساس مي كنم يك سيب زميني داغ داخل دهانش انداخته ...
نويسنده : مجتبي شاعري
منبع : سايت تبيان

دكتر حسن ذوالفقاري به بررسي «تمثيل و مثل در آثار عطار» پرداخته و تمثيلهاي معروف آثار عطار و شيوههاي او در تمثيلپردازي را ارزيابي كرده است.
عطار شاعري داستانپرداز است. در شش اثر او، 1885 داستان وجود دارد. از اين نظر او در ميان شعرا نفر اول است. تنها در «تذكرة الاولياء» 2864 جملهي صوفيانه آمده است. «الهي نامه» 282 داستان دارد و «اسرارنامه» 94 داستان و «مصيبتنامه» 347 داستان. «منطق الطير» نيز يك داستان بلند است كه 174 داستان مياني دارد. بعدها سنت داستانپردازي عطار به مولانا رسيد. مولانا بسياري از داستانهاي عطار را با تغييراتي در آثار خود آورده است.
اما تمثيلپردازي عطار با مولانا متفاوت است. تمثيلهاي عطار كامل است و در پايان هر داستان، نتيجهگيري را ميآورد. اما مولانا در خلال داستان حرفهاي ديگري ميزند و تعليق ايجاد ميكند و خواننده را منتظر ميگذارد و سپس به داستان بازميگردد. از سوي ديگر، عطار در داستانهايش، تنوع شخصيت دارد و نزديك به 500 شخصيت، از گدا گرفته تا سلطان، ميآورد. او خواسته است با نشان دادن كار و كُنش اين شخصيتها، افراد انساني را معرفي كند. از اين رو، عطار را بايد يك جامعهشناس و مردمشناس دانست.
«مثل» در آثار عطار و ديوان شاعران فارسيشاعران يكي از مايههاي شعرشان را از ضربالمثلها ميگيرند. اگر ديوان شاعران فارسيگو را بكاويم، ميبينيم كه برخي از آنها بارها از ضربالمثلها استفاده كردهاند. در صدر آنها سعدي قرار دارد. به همين دليل است كه او را شاعري مردمي ميدانند. در ردههاي بعدي مولانا و نظامي و صائب قرار ميگيرند. شعر آنها، به دليل جنبههاي حكمي كه دارد، شكل مثل يافته يا «مثلواره» است، يعني توان مثلشدگي را دارد. چون مثل بايد پشتوانهي اندرزي داشته باشد.
يكي از مواردي كه در ضربالمثل وجود دارد، ايجاز است. كوتاهترين كلام، مثل است. اين ايجاز و اختصار به درد شعر ميخورد. چون شاعر بايد در كوتاهترين كلمات، زيباترين مفاهيم را برساند. از موارد ديگر، استواري و صلابت است. كاربردهاي مثل چون متفاوت است، معاني هم توسعه مييابد. ضمن آنكه معنا در درون خودش هم انباشته شده است. باز ميتوان از جامعالاطراف بودن مثل نام بُرد، و نيز تطابق مثل و شعر. چهل درصد ضربالمثلها، آهنگين و موزوناند. بگذريم از اينكه بعضي از مثلها تكمصراعهايي هستند كه وزن عروضي دارند. آنهايي هم كه وزن هجايي دارند، از آهنگي در درون خود برخوردارند. چرا كه ويژگي مثل، آهنگ است.
سهولت حفظ كردن شعر و مثل نيز اين دو را به هم نزديك ميكند و باعث ميشود كه شاعران از مثل استفاده كنند تا شعر خود را جاودانه سازند. در واقع آن شعرهايي در ذهن ما جاي ميگيرد كه درون مايهي مثلي دارند. اگر شاعري از مثل در شعرش استفاده كند، آن را «ارسال مثل» ميگويند كه امتيازي براي شعر به حساب ميآيد. اگر از دو مثل در يك بيت استفاده كند، آن را «ارسال مثلين» مينامند. البته اين نوع از مثل را در آثار عطار نمييابيم.
400 مثل در آثار عطار وجود دارددر آثار عطار نزديك به چهارصد مثل هست. يك بخش از اين مثلها آنهايي است كه در زبان مردم جاري است و عطار آنها را در قالب شعر خود آورده است. مانند: «نبايد گرگ را دريدن آموخت»، يا «ندارد گربه شرم از ديگ سر باز»، و «كدخداي خانهي مردم مشو» و نيز: «بانگ دهل شنيدن از دور خوش است» كه هنوز هم به كار ميرود. اينكه شاعري از مثلها در شعر خود استفاده ميكند، خدمتي است كه او به حفظ مثلهاي زبان ميكند. اگر آنها چنين نميكردند، بيگمان آن مثلها از ميان ميرفتند و فراموش ميشدند. به هر حال گنجينهي امثال ما بسيار غني است. تاكنون صد هزار مثل گردآوري شده، اما شمار آنها بيشتر از اينهاست.
بخشي از شعرهاي عطار، مثل شده است و ديگران به كار بردهاند. پس عطار مثلساز هم هست. مآخذ او هم زبان مردم است. در واقع امثال، ابزار گفتار مردم است. به سخن ديگر، ضربالمثل همان كاري را ميكند كه استدلالهاي فلسفي انجام ميدهند. ما وقتي ميخواهيم چيزي را بپذيريم يا رد كنيم، دليل ميخواهيم. آن دليل، گاهي يك ضربالمثل كوتاه است. عطار گاهي مآخذ ضربالمثلهايش را بيان ميكند، مانند اين بيت: «نكو گفت آن حكيم نكتهپرداز/ نكويي كن و در آب انداز». اين مثل اولين بار در «قابوس نامه» آمده است.
برخي ديگر از ضربالمثلهايي كه عطار بهكار برده است، چنين است: آب هرگز پايدار نيست؛ آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت؛ از باد كله مينتوان داشت؛ گره كن به مهرباني باز؛ چه باشد كور را جز چشم بينا؛ درازي شب از رنجور پرسند؛ رخش بايد تا تن رستم كشد؛ كي دو تيغ آيد در يك نيام؛ مور چون در پشت گيرد كوه قاف. ما هنوز از برخي از اين مثلها استفاده ميكنيم. بعضي هم متروك شده است؛ چون فرهنگي كه پشت اين مثل هاست، از ميان رفته است. اين را هم بايد گفت كه برخي از تك بيتهاي عطار بسيار بهكار رفته، اما هنوز مثل نشده است. مثل: ميرنج هميشه و مرنج كس را.

تمثيل يك نوع تشبيه گسترده و باز است. نوعي از داستانپردازي هم محسوب ميشود كه نماد در آن به كار رفته است. آنچه در تمثيل مهم است، فكر مركزي است. با اين حساب، همه نميتوانند تمثيلپرداز باشند. تنها شاعراني كه انديشمند هستند، براي بيان انديشههاي خود به تمثيل رو ميآورند تا آن را حسي كنند. پس تمثيل ابزاري براي بيان انديشه است. تمثيلها به اسلوب معادله شباهت دارند. اسلوب معادله، تك بيتهاي است در سبك هندي كه مصراع دوم را تكميل ميكند. مانند اين بيت «وضع زمانه قابل ديدن دوباره نيست/ رو پس نكرد هر كه در اين خاكدان گذشت». كه مصراع دوم تكميلي براي مصراع اول است. از سوي ديگر تمثيل اين فايده را دارد كه موضوع را براي ما عينيت ميبخشد و تجسم ميدهد. به خاطر همين است كه اغلب شاعران عارف از تمثيل استفاده ميكنند.
عطار هم از تمثيل استفاده ميكند. مانند اين نمونهها: «هر كمان بس كه كشانندش بيشتر/ تير او بيشك رود در پيشتر»، يا «زليخا گفتن و يوسف شنيدن/ شنيدن كي بود مانند ديدن». تمثيلهاي عطار بيشتر شخصي است. او ميخواهد درون افراد را نشان بدهد. مثلا در «منطقالطير» مرغان زيادي را به صحنه ميآورد و يكي يكي آنها را در قالب تمثيل معرفي ميكند. آنگاه شخصيتهاي انساني را در قالب آنها جاي ميدهد. هدف او هم حسي كردن تمثيلها و بيان مسايل عرفاني است.
برخي از تمثيلهاي عطار مآخذ قرآني دارد و برخي نيز برگرفته از آثار صوفيانه است. چون عطار به طور وسيع از آثار عرفاني و صوفيانه استفاده كرده است. اين نكته را هم بايد اشاره كرد كه عطار شخصيتهاي داستانياش را چنان ويژگيهاي كاريزمايي ميدهد كه آنها تبديل به «تيپ» ميشوند. ضمن آنكه اغلب داستانهاي او طنزآميز هم هست. به قدري طنزهاي او گزنده و زيبا و به جا است كه ميتوان عطار را در طنزپردازي در كنار عبيد زاكاني قرار داد.

بي شك هر چيزي را بهاري و زبان وادبيات پارسي نيز بهاري داشته و آن استاد علامه دهر زبان وادبيات محمد تقي بهار است
محمد تقي بهار مشهور به ملك الشعراي بهار، استاد دانشگاه ،متنفكر،نويسنده ، شاعر، روزنامه نگار، رجل سياسي، وزير فرهنگ كابينه قوام السلطنه. نماينده مجلس در عصر مشروطيت، اديب ،پژوهشگر،كه بيش از پنجاه سال از عمر شريف خويش را صرف نظم و نثر پارسي نمودهبسيار پر كار وپرتلاش در اين پهنه ادب پارسي بوده ، حافظه بسيار قوي داشته و گاه اشعاري بصورت في البداهه نيز سروده، و به زبان عربي و زبان پهلوي مسلط بوده. او همواره قاطع و روشن مطالب خودرا بيان مي نموده ، همانند بسياري از شاعران سرايش شعر،صرفا وسيله رساندن پيام خود در شعر است، يكي از ابتكارات اين اديب فرزانه اين است كه بيوگرافي به قلم خويش نوشته كه در نوع خودش خواندني است .
او متولد مشهد است و مقدمات تحصيل را نزد پدرش فراگرفته، پدرش محمد كاظم متخلص به« صبوري» است ، يكي از مطالب بسيار مهمي كه محمد تقي بهار در خصوص تشويق وترغيب شدن به امر آموزش بيان مي كند اين است كه پدر ايشان با فرزندانشان در خانه با انان مرتب صبحت مي كرده از موضوعات روزمره گرفته تا مطالب علمي، ادبي و تاريخي با همسر وفرزندان خويش گفتگومي كرده ، حتي رمان الكساندر دوما كه آن زمان از زبان فرانسه به فارسي ترجمه شده بود، شبهابراي خانواده خويش مي خواند ، و ، يا درخصوص ساير كتابهاي ديگر مانند سه تفنگدار وغيره ... وحتي استاد بهار نقل مي نمايد :كه پدرم در خانه يا نماز مي خواند ويا رمان مي خواند. اين علاقه ومطالعه پدر باعث شدكه استاد نيز بيشتر از مردم عصر خويش وقت صرف مطالعه ،كتاب وكتابت ، تحقيق و پژوهش نمايد و الحق هركس همنشين كتاب شد جايگاهش بلند مرتبه خواهد شد.
استاد در بخشي از بيوگرافي كه به قلم خودشان نوشتند در خصوص سمياي پدرشان چنين ياد مي كنند :
« پدرم بلند قامت بود و داراي پيشاني بلند ،گشاده و سفيد كه درميان سر با موهاي نرم سفيد پراكنده پيوسته مي شد چشم هاي فربينده اش در زير ابروهاي باريك و خميده بيني اي كشيده و لبش خندان و ريش وسبلتي افشانده سياه و انگشتاني قلمي ، لاغر ومخروطي داشت »
اين شيوه نگارش استاد در ياد پدر كه بسيار خوب به تصوير كشيده و يا در جاي ديگر از سفر تهران تا كربلا در آن روزگاران طي شده مي گويد، كه ده ساله بودم، و سال 1313 در عصر ناصرالدين شاه قاجاربود وچنان دقيق مطالب را بيان مي كند كه آدمي را به ياد سفر نامه ناصر خسرو مي اندازد، كه او نيز در سفرنامه خود نگاه بس ژرفگرانه به محيط اطراف خود دارد. چقدر دقيق مطالبرا شرح مي دهند و بيشتر شيوه نگارش اودر قالب بيان مطالب توصيفي است تا نگارش توضيحي . و اين هنر بزرگ نويسندگان است .
اين نويسنده ،شاعر و روزنامه نگار در عصر مشروطيت شش دوره نماينده مجلس نيز شده و عليرغم حجم كار ومشغله فراوان هرگز از ادبيات پارسي عافل نشده وهمواره با تمام توان وتلاش ،رسالت خودرا انجام مي داده، و به عبارتي او با زبان وادبيات پارسي زندگي مي كرده .
استاد محمد تقي بهار بي شك علامه دهر در زبان وادبيات پارسي است كه در طول عمر خويش مجموعه خدمات ارزشمند اواز تاليف كتاب ، مقاله ،ترجمه، تصيحح ،سنخراني ، مقدمه اي درج ساير كتب ،سرايش شعر بي نظير است .
يكي از كتابهاي بسيار مهم استاد بهار، كتابي است به نام دستور 5 استاد كه دستور زبان فارسي را بصورت كامل شرح داده ،كتاب « دستور زبان فارسي 5 استاد» به همت پنج تن از بزرگان علم و ادب معاصر، استاد عبدالعظيم قريب، استاد جلال همايي، استاد رشيد ياسمي، استاد ملك الشعراي بهار، بديع الزمان فروزانفر تاليف شده است.و بارها به زيور طبع رسيد ودر عصر ما نيز اين كتاب دستور وزبان ادبيات پارسي ماخذ و منبع معتبر وموثق مي باشد و بعد ازآن كتاب هاي متعدد ديگري در خصوص دستور زبان توسط ساير بزگان ادب پارسي به چاپ رسيده است.
استاد در كتاب سه جلدي به نام سبك شناسي به اختصاصات نثر پارسي در هر دوره پرداخته و گاه نيم نگاهي نيز به اوضاع شعر هر دوره داشتند .
اختصاصات شعري ونثري استاد محمد تقي بهارشيوه سرايش اشعار بهار نزديك به اشعار ناصر خسرو است ، آهنگ كلمات ، وزين و استواري ، صلابت جملات و نگاه تعليم وتربيتيبخصوص اخلاقي، اجتماعي و سبك اشعار او به سبك خراساني يا تركستاني نزديك است.
ايشان در تمام قالب هاي شعري از قبيل غزل ،مثنوي ،،قصيده ، رباعي ،مسمط ،مستنراد، تركيب بند، قطعه ، چهار پاره ، وحتي ترنم وتصنيف هاي متعددهمت گماشته از مهمترين تصنيف او مرغ سحر كه زبان نزد عام وخاص مي باشد كه شايد بيش از هشتاد سال از عمر اين تصنيف مي گذرد.
مرغ سحر ناله سر كن داغ مرا تازهتر كن
زآه شرربار اين قفس را برشكن و زير و زبر كن
استاد؛ در زمينه نثر بيشترين فعاليت خود را صرف نگارش نثر پارسي نموده تا اين مقوله سر وسامان بگيرد از جمله تصحيح كتابهاي: همانند تاريخ بلعمي ، تاريخ سيستاني زحمات زيادي كشيده .
سرايش مثنوي نيز در نظر استاد براي پند واندرز. مسايل اخلاقي بوده ، مثنوي مشهور ذيل كه جنبه تربيتي دارد در فضايل كار از سرود ه هاي آن بزرگوار استكه چندين نسل در كتاب دبستاني اين مثنوي كه بيشتر جنبه تعليم وتربيتي دارد ، را مشاهده كردند.
برو كار ميكن، مگو چيست كار كه سرمايه جاوداني است كار
منثوي زير نيز براي در گذشت ايرج ميرزا سروده كه عنوان آن چنين است.
ايرجا! رفتي و اشعار تو ماند كوچ كردي تو و آثار تو ماند
استاد همانند بسياري از شاعران ديگر از محيط اطراف خود متاثر شدند، و در فراز فرود هاي زندگي خود وخويشان وجامعه، اشعاري در اين خصوص سرايش نموده كه برخي از آنان مشابه ومثل ومانندي ندارد و در نوع خود بي نظير است.
از اشعار استاد مي توان به خلقيات و روحيه خستگي ناپذير او پي برد و اين كه اساسا در سخن و عقيده خود بسيار راسخ قدم وجدي در كار وتلاش است ،و استوار در نظم وامور خويشتن است.
زندگي اين اديب و نويسنده و شاعر توانمند فراز فرود هاي فراوان تجربه نموده و اين افت وخيز هاي زندگي در شعرشان كاملا مشهود است از دست رفتن دوستان ومفارقت آنان ، و گرفتاري هاي فراواني كه براي او رخ داده ، بسيار سنگين بوده و در روحيه فولادي اين مرد خستگي ناپذير همانند پتك محكمي در اراده پولادي او وارد نموده كه جوهر ذاتي خويش با رنج روزگار بيشتر صيقل خورده و در اشعار ايشان مي توان اين واقعيت را يافت .
استاد يكي از بزرگترين اقداماتي كه در زمينه نثر پارسي داشتند تاليف كتاب سه جلدي به نام سبك شناسي است در تاريخ تحول وتطور ، تراش خوردذگي كلمات مي باشد كه اين كتاب سه جلدي از عصر پيدايش خط و زبان و تمدن ها محور بحث شروع مي شود و به اختصاصات نثر پارسي در هر دوره پرداخته است.
ياد استاد سخن سخنور توانا و ارجمند محمدتقي بهار مقلب به ملك الشعراي بهار با غزلي از او همواره گرامي باد كه زبان وادبيات پارسي مفاخري بس ارزشمند از خود به يادگار در دل ايام گذاشته .
دعوي چه كني؟ داعيهداران همه رفتند
شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند
آن گرد شتابنده كه در دامن صحراست
گويد : « چه نشيني؟ كه سواران همه رفتند»
داغ است دل لاله و نيلي است بر سرو
كز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هيچ عجب نيست
كز كاخ هنر نادرهكاران همه رفتند
افسوس كه افسانهسرايان همه خفتند
اندوه كه اندوهگساران همه رفتند
فرياد كه گنجينهطرازان معاني
گنجينه نهادند به ماران، همه رفتند
يك مرغ گرفتار در اين گلشن ويران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
كز پيش تو چون ابر بهاران همه رفتند

نظامي از شاعران بزرگ قرن ششم محسوب مي شود، گرچه در مورد محل زادگاهش، سخن بسيار گفته شده ، او در عصر سلجوقيان مي زيسته و به شعر و داستان نويسي، همت والايي گماشته، اما شهرت عالمگير او به جهت اشعار نغز و شيوايش فراگير شده و زبانزد عام و خاص است، شيوه سرايش شعرش بسيار ساده و روان و بي پيرايه و به دور از هرگونه ،تكلف وسختي در معناي و مفاهيم بوده ، ابيات و اشعارش داراي ، تشبيهات و استعارات، بس زبيا و در خور تحسين بيان نموده و اكثر اشعارش در قالب مثنوي سروده است .
نظامي، همواره بر اشعارش گردنبدي از طلا و حمايلي درخشان بسته كه با گذشت زمان با تابش ايام روزرگاران ،اين درخشش تداوم يافته بزرگترين هنر نظامي ايماژ يا صور خيال و ياهمان تصوير سازي است ،تصوير سازي در شعرش بقدري با مهارت و ظرافت انجام شده كه وصف شدني نيست ؛كه هرفرد انگار ؛ خود ، شاهد ماجرا در گوشه اي از شعر نظامي است كه نظاره گر وقايع است .
اساسا هنر شاعران بزرگ ، بايست خلاقيت و نبوغ در طرح موضوع شعر و نحوه انتقال به مخاطب خود مي باشد ،كه اين روش را «نظامي» در حد اعلايي مهارت انجام داده است، نظامي در قرن ششم همانند يك كارگردان قوي سينما امروزي سكانس هاي بس به ياد ماندي از بازيگري ليلي و مجنون وساير بازيگران به تصوير كشيده و در اين نوآوري و خلاقيت از تمام امكانات گفتاري و احساسي همانند : نور، فضا، رنگ ،محيط ، و ساير عوامل استفاده نموده و مخاطبين خود را در روند كارش ، بشدت تحت تاثير قرار داده است آثار او : مخزن اسرار ؛ هفت پيكر؛ خسروشيرين ؛ ليلي ومجنون ؛ اسرارنامه را مي توان نام برد.
جاي بسي شگفتي دارد ! كه اين شاعر بزرگ خلاقيت و ابتكار و جذابيت در تصوير گري را در قرن ششم كجا آموزش ديده است ؟ در آن روز گار كه دانشكده هاي فيلم و كارگرداني ،تاتر، بازيگري، سناريو نويسي، در چند قرن گذشته ساخته و پرداخته اساسا نشده بود ! اين هنر در كجا آموزش ديده ؟كه مي تواند پس از قرنها از گذشت داستان« ليلي ومجنون» طرفداران فراواني در تمام كشور هاي پارسي زبان داشته باشد.
اختصاصات شعرنظامي در سرايش مثنوي ليلي مجنونتصوير سازي بسيار زبيايي نظامي از صحنه هاي سرايش ليلي و مجنون داشته كه تحسين انگيز است
سبك اشعار بسيار ساده و روان است و بخوبي عامه مردم با اشعارش ارتباط بر قرار مي كنند.
گفتگو و ديالوگ ها بين افراد يكي از محور هاي مهم و جذاب مثنوي ليلي و مجنون را مي سازد.
در برخي صحنه هاي تصويرسازي فقط ليلي حضور دارد ويا فقط مجنون و اساسا مخاطب ديگري نيست و نظامي ذهن او را به تصوير كشيده و اين، بخش هاي شعري همانند پرده نمايش از مهمترين محور منظومه ليلي ومجنون است و گاهي موضوعات فراواني در ذهن تنهاي او شگل مي گيرد كه زبان از بيانش قاصر است اما نظامي اين تفكر، درد و رنج و تنهايي و حرمان ليلي ومجنون را خيلي خوب به مخاطب انتقال مي دهد .
يكي از محور هاي مهم در منظومه ليلي ومجنون اين است كه نظامي صرفا فضا سازي را در مكان سربسته به تصوير نكشيده بلكه محله ها و مكانها وزمان مي تواند بسيار متفاوت باشد. نظامي براي سرايش مثنوي ليلي ومجنون گاهي ،صحرا، بيابان ، را به تصوير پرداخته و نظامي سعي نموده حس زمان ، مكان را به مخاطب به نحوه زبيا بيان كند.
نظامي در مثنوي ليلي ومجنون از فرهنگ حاكم بر جامه قوم وقبيله اي آن روزگار كه فضاي اصلي داستان است به نحوه استادانه مطرح مي كند كه اين خودش محور بحث فرهنگ سنتي و طبقاتي و هم شان بودن را مطرح مي كند .
درمنظومه مثنوي ليلي ومجنون هرگز حضور خود نظامي حس نمي شود و اساسا مشاهده نمي شود و اين مهارت داستانسرايي نظامي است كه مخاطبين شفيفته موضوعات منظومه منثوي مي شوند.
عشق ليلي و مجنون عشق آسماني و پاك است كه اخلاص و ايثار و گذشت در آن موج مي زند عشق انان از هر گونه آلودگي و هوس هاي زميتي به دور است نظامي خواسته يك سمبل و مظهريت عشق زبيايي آسماني را به تصوير بكشد و الحق در اين كار موفق نيز بوده است.
هنر نظامي اين است كه شتاب زده در خلق فضاي قالب منظومه ليلي و مجنون پيش نرفته و سعي نموده آرام ارام يك روند تدريجي را ادامه دهد، تا مخاطب عملا با آن انس والفت مي گيرد كه اين اساس كار اموزش و تعليم و تربيت در تمام نظام هاي آموزشي است.
نظامي؛ در خلق منظومه ليلي ومجنون مانند ساير آثارش همانند: خسرو شيرين ،هفت پيكر، شرفنامه، اقبالنامه ، مخرن الاسرا ، همه جا رعايت عفت كلام و گفتار و آداب شعري را رعايت نموده و از هر گونه وآژه كه درشان مقام سخن وشعر نباشد خودداري نموده اين ادب شاعر ذاتي است و ارزش كار او را صد چندان نموده واين نيز قابل تقدير و تحسين است.
نظامي در سرايش اين منظومه از قالب مثنوي استفاده نمودند ، و بسيار استادانه در ايجاد وزن و قافيه و موسيقي واژگان كار نموده و معنا و مفهوم شعرش قرباني الفاظ نشده واين هندسه كلمات را همانند يك استاد معمار يا يك استاد آيينه كار كه براي آيينه كاري و تزيين حرم ها با ظرافت و دقت قطعات كوچك آيينه را كنار هم با نقوش مختلف مي چيدند، نحوه آرايش كلمات اشعارش بس زبياست.

نظامي در ابتداي منظومه ليلي ومجنون ابتدا به ستايش خداي متعال پرداخته و سپس در مدح و منقبت حضرت نبي مكرم{ص} اسلام همت گماشته، سپس در خصوص علت خلقت زمين وكائنات ، پرداخته و بعد از آن در خصوص سبب نظم منظومه بيان نموده و نيز در تعريف حاكم زمان خويش شروانشاه اختسان بن منوچهر پرداخته و بعد در خصوص سپردن فرزند خويش به فرزند شروانشاه ابياتي سروده وسپس در شكايت حسودان ومنكران مطالبي به زبان شعر سروده بعد آز ان در نصايح پدرانه خود نسبت به فرزندش محمد نظامي ، در قالب شعر ابياتي سروده ،بعد از آن نيز نامي و يادي از اموات و والدين خود ،خويشان، خانه و كاشانه خود پرداخته وسرانجام وارد مدخل اصلي بحث كه همان منظومه ليلي و مجنون باشد وارد مي شود. وذهن خواننده را آماده مي نمايد،دقيقا تا شرح منظومه را شروع نمايد همانند مسافري كه عازم شهري است و پس از طي مسافتي سرانجام به شهر مورد علاقه خود مي رسد.
نظامي در منظومه ليلي ومجنون در هر بيت شعر كه قالبا بين شش تا هشت كلمه است اوج ظرافت در رساندن پيام خود در به شيوه تصوير سازي را به كمال مطلوب مي رساند، كالبد شكافي كلمات اين مثنوي كاملا عادي وطبيعي است، و كلمات همان كلمات عادي متداول همگي ما ست، اما! گويي نظامي قالب واژه را شكافته و كلي واژه گان در داخل همان يك واژه قرار داده هنر بزرگ شاعران چيدمان تركيبي واژگان به سبك وسياقي است كه مي خواهند كاخ ابداع خلق كنند.
نظامي تفكر خويش را از ابتدا تا انتهاي منظومه ليلي ومجنون هدايت مي كند، سر گذشت ليلي ومجنون عملا سرگذشت تمام ليلي ومجنون ها در همه جا جهان مي تواند باشد، و نظامي در خصوص اين رخداد به آسيب شناسي فردي و اجتماعي و موضوعاتي از اين قبيل و تبعات آن همانند گوشه گيري انزوا و افسردگي را به نحوي از اين عشق مطرح مي كند ، عشق آنان، عشق پاك است و از هر گونه انتقام و خشونت و تهديد و خون ريزي و اقدامات جنون آميز به دور است و نظامي عملا در اين منظومه درس اخلاق مي دهد كه آدمي اگر به وصال يار هم نرسيد. هرگز از جايگاه و مقام انسانيت سقوط نكند و متوسل به زور، تهديد، خشونت و انتفام و آسيب رساندن به معشوق و حتي خود و سايرين نكند
براي مطالعه داستان ليلي و مجنون كليك كنيد