
اين كه سهراب چه شخصيت محبوبي است و شعرش چه اندازه مقبول افتاده است، مثل يك تكه چمن روشن است. در قبول خاطر و لطف سخنش همين نشانه بس كه كلمات قصار سهراب، امروز همنشين كلمات قصار سعدي و مولانا و حافظ شده است؛ "آب را گل نكنيم" يا "چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد" در كنار "اين ره كه تو ميروي به تركستان است" و "از قضا سركنگبين صفرا فزود" و "كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها" بر زبان عارف و عامي جاري است.
سر جاذبه شعر سهراب چيست؟ بيشك علتهاي متعددي در كار هستند و پيداست كه يكي از آنها، حضور عناصر ديني در شعر اوست؛ خدا ميداند وقتي دينداران شعردوست، از سهراب شنوند كه او خدايي را "كه در اين نزديكي است" باور داشت و وقتي كه باد ميرفت به سر وقت چنار، او به سر وقت خدا ميرفت، چقدر به وجد ميآيند؛ با اين حال در شعر او جملههايي به چشم ميخورند كه گاه، گردي بر خاطر دوستداران ديندار و متشرع او مينشانند و آن را مكدر ميكنند.
مثلا آن جا كه سهراب ميگويد: دلش به اندازه يك ابر ميگيرد، وقتي ميبيند كه حوري دختر بالغ همسايه، پاي كميابترين نارون روي زمين فقه ميخواند.(1) يا مثلا آنجا كه ميگويد: "...كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است."
اينجاست كه چنين خوانندگاني بيدرنگ، يادشان ميآيد كه قرآن شريف فرموده است "لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ"(2) خدا را نه چرت فرا ميگيرد و نه خواب. و اين ناسازگاري باعث ميشود كه آنها از خود بپرسند: واقعا سهراب ميخواهد بگويد: خدا ميخوابد!؟ چنين حرفي از مسلماني تازه كار هم بعيد است تا چه رسد به كاشاني مسلماني كه به گفته خودش سنگ از پشت نمازش پيداست.
و اوضاع زماني بدتر از اين ميشود كه در مقالهاي، چنين سخني را ميبينند:
"يكي از ابزارهاي برجستهتر«جسمپنداري»، هنجارگريزي رنگ است. قاعده زبان معيار آن است كه براي آن كه واژهاي مشخصه[+رنگ] داشته باشد، بايد [+جسم] باشد. پس در واقع با قايل شدن صفت «رنگ» براي موصوفهايي كه[-جسم] هستند، «جسمپنداري» تحقق مييابد. مثالهاي زير نمونههايي است از اين حالت:
نرسيده به درخت/ كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است./ و در آن عشق، به اندازه پرهاي صداقت آبي است. (سپهري، ص 359)
«خواب خدا» مشخصه[+جسم] ندارد كه بتواند مشخصه [+رنگ]بپذيرد. قرار گرفتن«سبز» در جايگاه صفت براي «خواب خدا»، «جسمپنداري» است كه از طريق هنجارگريزي رنگ، تحقق يافته است." (3)
در اينجا قصد دارم به خواست خدا، "خواب خدا" بپردازم و با توجه دادن خواننده محترم به چند نكته، نشان دهم كه چنين برداشتي، سطحي و در حقيقت سوء تفاهمي است.
در ابتدا بخش مورد نظر را با هم مرور كنيم تا برسيم به تفسير صحيح آن.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شنها
بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است." (4)
اكنون به بررسي كاربرد واژه خواب در زبان فارسي ميپردازيم؛ واژه خواب به دو معنا به كار ميرود؛
1. خواب معمولي؛ مثلا در جمله "امروز خيلي خسته شدهام، بهتر است ديگر بروم بخوابم." و فعل آن ميشود "خوابيدن".
2. رويا كه فعل آن خوابديدن است؛ مثلا در عبارت "تعبير خواب".
خوشمزه آن كه خواب در اين معنا، خود دو كاربرد متفاوت دارد؛
الف) حقيقي؛ مثلا در اين جمله؛ "ديشب خواب خوبي ديدم؛ خواب ديدم در قرعهكشي بانك برنده شدهام."
ب) مجازي؛ به معناي نقشه. مثلا در اين جمله؛ "نميدانم فلاني چه خوابي براي من ديده است؟"

بسياري از آثاري كه به شرح و توضيح اشعار سهراب پرداختهاند، وقتي به اين جمله سهراب، رسيدهاند، بيسر و صدا از كنار آن رد شدهاند و بعضي نيز بيتوجه به كاربردهاي متنوع واژه خواب، تفسيري ارائه كردهاند كه كمكي به حل مشكل نميكند و پس از چنين تفسيرهايي، همچنان اين جمله روي اعصاب مومنان راه ميرود. براي مثال دكتر شميسا اين چنين ميفرمايد:
"راهي است كه از خواب خدا هم مصفاتر و خوشتر است. ژرفساخت آن، چنين است: خواب خدا سبز است. سبز نشانه معنويت و آرامش و حيات است. فراموش نكنيم كه شاعر، نقاش است و رنگها براي او معنايي فراتر از حد متعارف دارند." (5)
حالا ببينيم معناي صحيح اين جمله چيست؟ واژه خواب در تعبير، "خواب خدا" به معناي "رويا" آن هم به معناي مجازياش يعني نقشه به كار رفته است. با توجه به اين نكته معناي مصراع اين گونه ميشود: كوچه باغي است كه از نقشه خدا سبزتر است.
سوال: نقشهاي كه خدا براي ما كشيده است و به عبارت ديگر؛ برنامهاي كه خدا براي ما انسانها در نظر گرفته، چيست؟ پاسخ پيداست؛ بهشت. فرستادن پيامبران و فرو فرستادن كتب آسماني و تمهيدات و تجهيزات فراوان ديگر، همه براي عملي كردن اين نقشه است.
پس معناي مصراع اين ميشود: كوچه باغي است كه از بهشت هم سبزتر و خرمتر است؛ يعني بهتر است. و هر كدام از ما بارها در زندگي روزمره اين تعبير عاميانه را گفته يا شنيدهايم كه فلان جا انگار بهشت است يا حتي گاهي انگار را حذف ميكنيم و ميگوييم: "فلان جا بهشت است" و گاهي هم ميگوييم: "فلان جا از بهشت هم بهتر است"؛ مثلا جناب حافظ ميفرمايد:
بده ساقي، مي باقي كه در جنّت نخواهي يافت
كنار آب ركناباد و گلگشت مصلّا را
اگر حضرت حافظ براي به روز شدن شعر خود از جناب سپهري ميخواست كه اين بيت را بازگويد، بخشي از آن، چنين ميشد: كنار آب ركناباد و گلگشت مصلا از خواب خدا سبزتر است.
نتيجهگيري
واژه "خواب" در تعبير "خواب خدا" در شعر سهراب، به معناي خواب، آن چنان كه ما انسانها ميخوابيم، نيست؛ بلكه به معناي "رويا" است آن هم به معناي مجازي آن؛ يعني نقشه و برنامه. پس در اينجا سپهري از اغراقي شاعرانه و البته ريشهدار در فرهنگ عاميانه فارسي براي توصيف زيبايي و خرمي آن كوچهباغ رويايي استفاده كرده و آن را بهتر از بهشت دانسته است.
پينوشتها:
(1) . هشت كتاب، سهراب سپهري، ص392، انتشارات طهوري، چاپ سوم، تهران، 1380.
(2) سوره بقره، آيت 255.
(3) سجودي، فرزان، مقاله درآمدي بر نشانه شناسي شعر، فصلنامه شعر، شماره، 26، (از صفحه 20 تا 29)، تابستان و پاييز1378
(4) سپهري، سهراب، هشت كتاب، ص359، انتشارات طهوري، چاپ سوم، تهران، 1380.
(5) شميسا، سيروس، نگاهي به سهراب، ص268، انتشارات مرواريد، تهران، چاپ هفتم، 1376.
نويسنده : محمدرضا آتشين صدف
منبع : سايت تبيان