
مهماني شامي ترتيب دادم برادرم كه سال ها از وطن دور بود به كشور بازگشته بود . تمايل چنداني براي ديدن فاميل نداشت تقريبا نوجواني بودم كه او براي گرفتن تخصص سرطان خون به اروپا و بعد از آن به آمريكا شمالي رفت و حالا برگشته بود بدون همسرش و البته فرزندش .
اما من به بهانه اي دلم مي خواست فاميل را ببينم . قضيه ي مهماني را كه با او مطرح كردم روي خوش نشان نداد اما مخالفت هم نكرد شايد تصميم در اين باره را در حيطه ي اختيارات من مي دانست ...
اين آغاز يك داستان كوتاه است شايد هم آغاز يك داستان بلند
براي كساني كه علاقه به نوشتن دارند شروع يك داستان بعضا سخت است يكي از تمرين هاي انشاء يك داستان همين است از مربي كارگاه نويسندگي تان بخواهيد در حد چند سطر داستاني را آغاز كند و شما با الهام گرفتن ادامه ي آن را بسازيد . حتي اگر در كارگاه نويسندگي عضو نيستيد يا مربي نداريد مي توانيد چند داستان را از نويسندگان مورد علاقه يتان در نظر بگيريد به شرطي كه پيش تر آن داستان را نخوانده باشيد چند سطر ابتدايي آن را بخوانيد و بعد از قرار گرفتن در فضاي آن و الهام بخشي ابتدايي داستان قصه را ادامه دهيد . بعد از تمام شدن داستانتان دست كم يك روز به خودتان فرصت دهيد و اين بار داستان اصلي كه از آن ابتداي آن - ايده گرفته ايد را بخوانيد.و بعد داستان خودتان را بخوانيد . هدف اين نيست كه چقدر ادامه ي داستان شما و داستان اول شبيه هم است يا قرار نيست كه شما داستان را پيش بيني كنيد مقايسه ي شما از بابت رعايت عناصر داستاني است . راه ديگري كه براي تقويت انشاء نويسندگي شما وجود دارد اين است كه از دوستانتان بخواهيد كه هر دو قصه را بخوانند و نظرشان را در مورد هر دو قصه به شما بگويند . با اين روش درزمان كوتاه تري به اشكالات حتي نقاط درخشان نويسندگي خود مي رسيد در ابتداي اين متن نمونه اي براي تمرين شما آمده است در ادامه هم سه نمونه ي ديگر را بخوانيد و در صورت الهام بخشي ادامه يشان را بنويسيد . فايده ي مهمي كه از اين تمرين عايدمان مي شود مفهوم الهام بخشي هنري است . اين بسيار مهم است كه چه سوژه اي را انتخاب مي كنيد قاعدتا الهام بخش ترين قسمت يك آفرينش هنري سوژه اي است كه انتخاب مي شود اما چگونگي پيدايش و آغاز هم بي تاثير نيست، چند سطر اولي كه انشا مي كنيد رواني مطالب هيجان آرامش يا تعليقي كه لازمه ي سوژه بوده است در همان چند سطر اول خود را نشان مي دهد شما را ترغيب به ادامه ي نوشتن مي كند يا باعث مي شود كه از نظر نوشتن صرف نظر كنيد و قيد سوژه را هم بزنيد .
وقتي خبر آوردند كه شوهرم به جرم قتل بازدداشت شده خيلي جا نخوردم با روحيه ي خشن و گستاخ او كه با همه غير از من سر جنگ داشت خيلي جاي تعجب نبود با هركس درگير مي شد در تنهايي هايمان مدام فحش و ناسزا مي داد و بي حضور سرديگر نزاع كه شايد سرجنگ هم نداشت تهديد مي كرد .تهديد به قتل كو چك ترين مجازاتش بود اكثر اوقات قصد داشت طرف دعوايش را بي آبروي كند حتي به خانواده و اطرافيانش هم رحم نمي كرد كه البته همه ي اين ها هميشه در حد حرف بود . هرچند كه دعواهاي خياباني اش را هم به خاطر مي آورم . جنون غريبي كه اگر در داستان يا فيلمي نمايش داده شود تصنعي جلوه مي كندولي من همه يشان را به چشم مي ديدم . هر بار كه مسافرتي مي رفتيم لحظه شماري مي كردم براي اولين نزاعش و وقتي فرا مي رسيد به روش هاي تكراري زد و خوردهايش يا شيوه ي جديدي كه اين بار انتخاب مي كند فكر مي كردم و هرگز ناراحت نبودم ...

باران شديدي مي باريد اما از اين باران لذت مي برد چتر همراه نداشت ولي با اين حال از اين كه تمام لباس هايش ليچ بود ناراحت نبود وضع به همين منوال خواهد ماند در ارتفاعاي بارندگي ها به صورت برف و كولاك بود و جاد ه هاي شمال منتهي به پايتخت بسته شده بود و اين يعني پدرش تا 5 روز آينده نمي توانست خود را به او برساند .باران خوشحالش مي كرد . وقتي خيسي مانتو و روسريش موها و بدنش را خيس مي كرد يك پيغام را حس مي كرد پدرش تا روز آينده نمي آيد...
امروز چهار شنبه است و برنامه ي درسي چهارشنبه هاي كلاس ما جبر و احتمال شيمي زبان انگليسي و فيزيك است . حالا سر كلاس جبر و احتمال نشسته ام و معلم بيكارم برا ي اين كه احتمالات را بهتر ياد بدهد سكه اي دستش گرفته و به سبك مراسم آغاز بازي فوتبال كه داور سكه اي را بالا مي اندازد براي بچه ها شير يا خط مي آورد و هر بار ارجاع مي دهد به خزعبلاتي كه پاي تخته نوشته است من حرفش را قبول ندارم 50 درصد احتمال امدن هر روي سكه را. من خودم مي توانم هزار بار سكه را بالا بيندازم و هرهزاربار شير نيايد . كلك نمي زنم اصلا سكه را نگاه نمي كنم كه از كدام طرف روي ناخن شستم مي كارم .نه. تمركز مي كنم هر طور كه تمركز كنم همان طرف مي آيد و چون دوست ندارم خط باشد و همين طور هم تمركز مي كنم .حال كيسه اي دستش گرفته وداخلش نه تا گوي انداخته چهار تا قرمز دو تا آبي و سه تا سفيد هر بار دست مي كند يكي را بيرون مي كشد . حيف كوفت براي اين بچه ها عوض اين كه بفهمند قصه معلم بدبخت چيست بازي پيش بيني گذاشته اند با هم شرط مي بندند و با هر بار بيرون كشيدن بعضي فرياد پيروزي سر مي دهند وبعضي هم پوفي مي كنند و كز كرده مي افتند گوشه ي نيمكت از اين كار هم خوشم نمي آيد دست كه داخل كيسه مي برد ياد مارگيرهاي هندي مي افتم . قدرت تمركزم را خرج مارگيري نمي كنم جايي هزينه مي كنم كه فايده داشته باشد با تمام تواني كه در تمركز دارم . نمي توانم تمركز كنم تا از اضطراب زنگ سوم خلاص شوم . از زبان انگليسي متنفرم . چيزي بلد نيستم و امتحان شفاهي مكالمه با معلم متكبري كه فكر مي كند با آن لهجه ي تمسخره اش از سرزمين ديگري آمده وقتي حرف مي زند احساس مي كنم يك سيب زميني داغ داخل دهانش انداخته ...
نويسنده : مجتبي شاعري
منبع : سايت تبيان