كاشكي چشماي قشنگي كه داري
منُ از قصه ها بيرون نمي كرد
دست دنيا رُ تو دستم نمي ذاشت
دلمُ مثل دلت خون نمي كرد
اگه حتي نوشدار هم باشه
برا زخم قصه مرهم مي رسه
اولش عاشقا دورن ، آخرش
دستاشون به دستاي هم مي رسه
عاشقاي قصه تنها مي مونن
اما قصه آخرش رسيدنه
اونجا خوشبختيه و عاشقيه
اينجا جون كندنه و دويدنه
كاشكي اين دفعه ي آخرم باشه
پامُ از قصه ها بيرون مي ذارم
آخه من دوست ندارم بهت بگم
براي لمس تنت دوسِت دارم
كاشكي اين دفعه آخرم باشه
كاشكي اين حادثه باورم بياد
پامُ از قصه ها بيرون بذارم
حقمّه هر چي بگن سرم بياد