من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

ياد من باش

۳۱ بازديد

 

ياد من باش اگه خوابي اگه بيدار ياد من باش

به همين بهانه يك شب  حتي يك بار ياد من باش

 

ياد من باش اگه دنيا با تو مهربون نمي شه

مث عكساي من و تو زندگي  جوون نمي شه

 

ياد من باش اگه سنگم ،اگه خاكم ،اگه رودم

برا تو خاطره گفتم واسه تو خاطره بودم

 

اگه بارون و بيابون منُ گم كرده تو چشماش

گاهي وقتا مهربون شو ،گاهي وقتا ياد من باش

 

ساده بود اما برا من كه يه دلشكسته بودم

مث طوفان روز رفتن كوله بارُ بسته بودم

 

يه روز از تو جون گرفتم ،يه روز از تو دل بريدم

از همه دنيا گذشتم ،به همه دنيا رسيدم

 

ساده بود اما تو جاده دست و پامُ جا گذاشتم

شب دل بريدن از خود ، همه رُ تنها گذاشتم

 

دريا دلواپس من شد ،منُ ديد به گريه افتاد

منُ بشناس اگه بارون ردپامُ برده از ياد

 

ياد من باش ،يه پلاكم ،يه نشونه زير خاكم

مثِ لاله ها غريبم ، مث عاشقا هلاكم

 

اگه بارون و بيابون منُ گم كرده تو چشماش

گاهي وقتا مهربون شو ،گاهي وقتا ياد من باش 


شك

۳۱ بازديد

 

كيه چشماي تو رو ببينه طاقت بياره

توبايد قصه باشي قصه حقيقت نداره

 

تورو از خيال شاعرا به من هديه دادن

تورو از باغاي خلوت خدا فرستادن

 

من كه رسم عاشقي رو مث مجنون بلدم

تو رو باور مي كنم اما هنوز مرددم

 

اون كدوم ابره كه دلتنگ تو باشه نباره

كيه با چشم توروبرو بشه كم نياره

 

تو هموني كه غم جدايي رو خاك مي كني

شكو از لمس سرانگشتاي من پاك مي كني 


جاده آخر نداره

۲۹ بازديد

 

جاده آخر نداره رسيد نا ش خياليه

افق خاكُ ببين تا بي نهايت خاليه

 

تو حصاري افتاديم كه هيچ كجاش در نداره

زندگي يه خط ممتده كه آخر نداره

 

دستامون تو دست هم زندگيا سر مي رسه

ما به هم مي رسيم اما كي به آخر مي رسه

 

لذت اومد نا تو اضطراب رفتنه

طعم آغوشي كه شيرين و تلخه با منه

  

اما كاش دونه باشيم تو خاكا پنهون بمونيم

تو رگ درختاي تازه مث خون بمونيم

 

دست آخرين مسافر كه اسير زمينه

مارُ مثل سيبي از شاخه ي دنيا بچينه


توفان و خنجر

۲۹ بازديد

 

مردي از آيينه آمد ، روزهايي سر رسيد

سال هاي با جنون پيوسته اي از در رسيد

 

چشم ، در كار صراحت بود تا توفان نشست

دست ، سرگرم رفاقت بود تا خنجر رسيد

 

واژگون شد ياس ، بغض تلخ گلدان ها شكست

شعله ور شد خنده ، بوي تند خاكستر رسيد

 

تا چه شب هايي به بارانهاي بي حاصل گذشت

تا چه آسيبي به وجدان هاي نام آور رسيد

 

باز هم از قاب ، از ديوار هاي روبرو

عطر دلتنگ صداي گريه اي پرپر رسيد


فرصتي دوباره مي خوام

۳۳ بازديد

 

فرصتي دوباره مي خوام برايِ از تو سْرودن

سهمِ آغوشمْ مي خوام از شبايِ بي تو بودن

 

نمي خوام حتي يه لحظه تو چشات خوابْ ببينم

ماهِ من چشماتُ وا كن بذار آفتابْ ببينم

 

پا شو نازنينِ قصه ، پا شو با ستاره باشيم

آدما اسيرِ خوابن ما به فكرِ چاره باشيم

 

كي مي گه آفتابِ فردا بازم آفتابِ من و تُست

شايد اِمشب كه بخوابيم آخرين خوابِ من و تُست

 

بيا تا تقاصِ عشقْ از شبايِ هم بگيريم

تو جنونِ عشق و بوسه مرگْ دستِ كم بگيريم


حبس سكوت

۳۰ بازديد

 

باد نمي پرسد  در مي زند

مي پيچد بر در  سر مي زند

 

من ولي از باد پريشان ترم

نبضم با كوبه ي در مي زند

 

حبس سكوتم پر از آواز هيس

ساز مرا مرگ مگر مي زند

 

خاموشم تنها با ياد تو

گنجشكي در من پر مي زند

 

روز و شبم نيست پرم از تپش

دل به هوايت چقدر مي زند

 

ساز الفباي تو با شعر من

هر دم آهنگ دگر مي زند


پيدايي

۲۹ بازديد

 

پاي فواره ي زمان

به ديوارها و مادرم اعتماد كردم

به خطوط نستعليق ابروها

به مردمكهاي مهربان

در جشنواره ي بوسه و آغوش

به دبستان با هيبت سنگي و سيماني

به صفوف بي پايان دانش

در پاي درخت انار

به شاخه هاي بلند علم

به جنجال كلمه ها

به دهليز دهانها

به رقص نرم دستها و قلمها

به ستون فقرات خويش

آمده بودم با دستهاي كبود در ضيافت كلمات

بايدسراز جادوي اعداد در مي آوردم

شعبده ي خطوط

و راز حروف را مي شناختم

همزاد من ترس بود

كودكي در همسابگي دلم

و پدرم كاشف خطاهاي كوچك من بود

و مادرم با سجاده اي گشوده به سوي بهشت

و كالسكه ي من كه به خوابهاي من مي انديشيد

در گوشه اي متروك و مندرس


علم خيمه

۲۹ بازديد

 

مث خوابه و خياله  حتي باورش محاله

بوي آسمون گرفته دلي كه بي پر و باله

 

چقد از حادثه دوري اي پرنده ي گرفتار

برا پر كشيدن از خود علم خيمه رو بردار

 

يه علامت يه نشونه  اسمش از جنس جنونه

تازه اين اول عشقه  كيه اسمشُ ندونه

 

وقتي چشمات پر آبه  دنيا رو سرت خرابه

قد يه نفس كشيدن  اسمشُ ببر ثوابه

 

مث ماهه   مث مهتاب  اونيكه تو رويا ديدي

با صداش وضو گرفتي  با چشاش نفس كشيدي

 

علم خيمه رو بردار لب آب تشنه بگذار

بذا عاشقاش بدونن  برنمي گرده  علمدار


روزي از سنگ

۲۹ بازديد

 

روزي از سنگ روزي از ديوار

روزي از امتداد ، از تكرار

روزي از پرده ها و پستوها

روزي از طعم خانگي سرشار

پنجره ، قاب كهنه ي ديروز

آسمان روي چشم ها آوار

در به سمتي كه بسته شد چرخيد

من به سمت هميشه ، سمت قرار

آسمان سايه بان تنهايي

ابرها عابران بي آزار

كوچه ها واژه ها ي سردرگم

جاده ها حرف هاي ناهموار

من به ترديد مي رسم هر روز

من به تكرار مي رسم هر بار


چي بگم

۲۹ بازديد

 

وقتي بارون مي زنه

شاخه هامو مي شكنه

دل تنها چرا تو

مث گنجيشكا پريشون نمي شي

منو مي بيني و حيرون نمي شي