من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

بررسي جنجالي ترين بيت حافظ

۳۲ بازديد

حافظ

پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد

محمود فتوحي تصريح كرد: اولين بحث درباره بيت "پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد"، حدود ‌٤٠ سال پس از مرگ حافظ آغاز مي‌شود. اين بيت به دو صورت قرائت مي‌شود كه يك صورت با لحني جدي است و در صورت دوم قرائت اين بيت تا حدودي معنا و لحن، شيطنت‌آميز مي‌شود.
او با بيان اين‌كه از زمان حافظ تا به امروز اين بحث در باب اين بيت ادامه داشته است، تاكيد كرد: بغرنجي اين بيت از اين‌جا آغاز مي‌شود كه سرانجام حافظ قائل به اين است كه بر قلم آفرينش خطا رفته است يا نه؟
اين استاد زبان و ادبيات فارسي خاطرنشان كرد: اولين واكنش نسبت به اين بيت از سوي قاسم انوار ديده مي‌شود، هرچند بر خلاف اقوال مشهور كه در تذكره‌ها از جمله تذكره دولت شاه آمده است، قاسم انوار چندان به حافظ نظر نداشته است و بيش‌تر از آن‌كه از حافظ تقليد كند، از مولوي تقليد مي‌كند و برخلاف آن‌چه گفته شده، وي از معارضان حافظ بوده است و با تعريضي كه به حافظ مي‌زند، گمان نمي‌رود كه او هميشه شعر حافظ مي‌خوانده است.
فتوحي اظهار كرد: دومين واكنش نسبت به اين بيت در كتابي به نام "جواهرالاسرار" از آذري توسي است كه ‌‌٤٨ سال پس از مرگ حافظ نوشته شده است. فصل چهار اين كتاب به بعضي از مشكلاتي كه درباره برخي از ابيات در محافل ادبي بوده است، مي‌پردازد؛ از جمله همين بيت از حافظ است "پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد".
او افزود: بيش‌تر بحث درباره ضمير "ش" در مصراع دوم در واژه "خطاپوشش" است. در اين جا سؤال اين است كه خطاپوش چه كسي؟ خطاپوشي خدا يا خطاپوشي شيخ؟ و اگر خطاپوشي را به خدا نسبت دهيم، دشواري برطرف مي‌شود و مؤلف نيز پيشنهاد كرد كه خطاپوشي را بايد به خدا نسبت دهيم.
عضو هيأت‌علمي دانشگاه فردوسي مشهد گفت: پس از آذري توسي، به شخصي به نام ابراهيم فاروقي مي‌رسيم كه در سال ‌‌٨٧٨ در هندوستان، لغت‌نامه‌اي به نام لغت‌نامه منيري تدوين كرده كه در آن حدود ‌‌١٠٠ بيت از حافظ به عنوان شاهد لغت‌ها آورده است و در ذيل واژه خطا مطرح مي‌كند كه مصرع دوم يك جمله معترضه است و اگر از پير سؤال كنند كه در قلم صنع خطا نرفته است، خطاپوشش چرا گويند و اين سؤال خطاست؛ بدين ترتيب همه مي‌خواهند به وجهي حافظ را توجيه كنند كه حافظ هيچ‌گاه بر كارگاه آفرينش خطا نگرفته است.
او خاطرنشان كرد: در حدود سال ‌‌٩٥٠ كتابي به نام "لطايف اشرفي" نوشته شده است كه جنجالي را در باب حافظ شناسي به راه انداخته است و شخصي به نام "جهانگير اشرف سمناني" در جنوب هند، خانقاهي داشته است و در سفري به شيراز حافظ را ملاقات مي‌كند و در گفت‌وگو و بحثي با حافظ سخناني بين اين‌ها رد و بدل مي‌شود و حاوي اطلاعات زيادي بوده است.
فتوحي افزود: زماني كه اين نسخه پيدا شد، جنجالي را در باب حافظ شناسي ايجاد كرد؛ چون در مورد زندگي حافظ اطلاعات دقيقي وجود ندارد؛ به جز مواردي كه محمد گل‌اندام كه همدرس حافظ بوده، در مقدمه‌اش آورده است.
او تصريح كرد: نكته‌ جالب توجه در باب اين بيت در كتاب لطايف اشرفي اين است كه اين بيت را به دو وجه خوانده‌اند؛ بعضي به باطن بيت توجه كرده‌اند و بعضي ديگر ظاهر آن را مورد توجه قرارداده‌اند و كساني كه به باطن آن توجه داشته‌اند، معتقدند كه خداوند هر چه انجام داده، خير است و چيزي به نام شر در كارگاه آفرينش وجود ندارد.
فتوحي به معناي ظاهري بيت اشاره كرد و گفت: اما معناي ظاهري آن جالب است و داستاني بدين ترتيب دارد كه خواجه حافظ شيرازي دوستي داشته به نام خواجه صنع‌الله كه با همديگر، همدرس بودند و غزل مي‌گفتند و روزي آن‌ها شعرهاي‌شان را پيش استاد مي‌برند و استاد مي‌گويد كه خطا بر قلم صنع نرفت و منظور از صنع، همدرسش صنع‌الله بوده است و حافظ دارد با رقيب شعري‌اش سخن مي‌گويد و البته تمام اين‌ها جعلياتي است كه در قرن ‌‌١٠ و‌ ‌١١ در تذكره‌ها وجود داشته است.
او همچنين گفت: در استانبول نيز جرياني شديدا عليه حافظ شكل گرفت و حتا فتوايي دادند و خواندن شعر حافظ را تحريم كردند و پس از اين نيز اين‌گونه جريان‌ها همچنان ادامه پيدا مي‌كند.
فتوحي افزود: از منظر تاريخ ادبي هرمنوتيكي، معنا و حيات متن در تاريخ تابع افق انتظارات خوانندگان است و تاريخ قرائت‌هاي مختلف اين متن نشان مي‌دهد كه يك انتظار غالب بوده است و آن تبرئه حافظ از خطاگيري بر آفرينش است؛ اما قرائت دوم تقريبا در گذر تاريخ مكتوب نشده؛ هرچند پيوسته وجود داشته و قرائت‌هاي كتابت‌شده پاسخي به آن قرائت نامكتوب است.

براي مشاهده اين غزل حافظ كليك كنيد


اسامي برگزيدگان و تقديرشدگان ششمين جشنواره بين‌المللي شعر فجر

۲۹ بازديد

خبرگزاري فارس: اسامي برگزيدگان و تقديرشدگان ششمين جشنواره بين‌المللي شعر فجر

به گزارش خبرنگار كتاب و ادبيات خبرگزاري فارس، مراسم اختتاميه ششمين جشنواره شعر فجر از ساعتي پيش در تالار وحدت در حال برگزاري است.

بر اساس اين گزارش اسامي كامل برگزيدگان و تقديرشدگان اين جشنواره به شرح ذيل است:

بخش شعر سنتي:

رتبه‌اول: آقاي حسن روشان از استان خراسان شمالي، شهر بجنورد

رتبه دوم: آقاي رضا نيكوكار از استان گيلان، شهر رشت

رتبه سوم: خانم شيما احمدي از استان تهران، شهر تهران

 

بخش شعر سپيد و نيمايي:

رتبه سوم به طور مشترك: آقاي فربان بهاري از استان تهران، شهر تهران و آقاي سيد رسول پيره از استان البرز، شهر كرج

تقدير شدگان اين بخش: آقاي حميد اقبالدوست از استان گيلان، شهر صومعه‌سرا و آقاي تيمور آقا محمدي از استان آذربايجان شرقي، شهر تبريز

 

بخش شعر كودك و نوجوان:

رتبه دوم: آقاي عباسعلي سپاهي يونسي از استان خراسان رضوي، شهر مشهد

رتبه سوم: آقاي فاضل تركمن از استان تهران، شهر تهران

تقدير شدگان اين بخش: آقاي سيد احمد ميرزاده از استان خراسان رضوي، شهر مشهد و آقاي حميد هنرجو از استان تهران، شهر تهران

 

بخش سرود و ترانه

رتبه دوم: خانم امينه دريانورد از استان هرمزگان، شهر درگهان

رتبه سوم: آقاي ياسر قنبرلو از استان قزوين، شهر قزوين

 

بخش پژوهش:

تقدير شدگان اين بخش: خانم زهرا محدثي خراسان از استان خراسان رضوي، شهر مشهد و آقاي محمد مرادي از استان فارس، شهر شيراز و آقاي محمد گودرزي دهريزي از استان تهران، شهر تهران

منبع : سايت فارس نيوز


چند غزل از سعيد بيابانكي

۳۰ بازديد

 

نه ترنجي، نه اناري

نه از اين كوه صدايي، نه در اين دشت غباري
نه به اين روز اميدي، نه از آن دور سواري

آن‌قدر لاله وارونه در اين كوه نشسته‌ست
كه نمانده‌ست به پيراهنت اي دشت، غباري

بس كه خون و غزل و خاطره پاشيده به ديوار
بر نمي‌آيد از طبع پريشان شده كاري

شب و خرناس گرازان، نه كليدي نه چراغي
باغ عريان و هراسان، نه ترنجي نه اناري

دم مسموم كه پيچيد در اين كوچه بن‌بست
كه ني افتاد كناري، قلم افتاد كناري

آي خورشيد تباران همه فانوس بياريد
تا بگرديم پي آينه‌اي، آينه‌داري

سبدي واژه بياريد و بهاري گل و افسوس
تا بكاويم براي غزلي ناب، مزاري

چه شد آن يار سفر كرده كه چون موج رها بود
زير پيراهن باران‌زده‌اش تازه بهاري

مانده زان يار كه چون خاطره پر ريخته در باد
قلمي بي‌سر و ته مانده چشمان خماري

برس اي عشق به داد دل ما چشم به راهان
نه از اين كوه صدايي، نه از آن دور سواري

 

خروس‌خوان

چه ببرها كه در اين كوه، ناپديد شدند
چه سروها كه در آغوش من شهيد شدند

نيامدند سفر كردگان اين كوچه
چه چشم‌هاي سياهي به در سفيد شدند

در انتظار مرام رفيق‌هاي قديم
هزار مرتبه تقويم‌ها جديد شدند

هنوز پنجره‌مان تا خروس‌خوان باز است
خبر دهيد به آن‌ها كه نااميد شدند

برآمدند شبي با هزار دست دعا
هزار قفل فروبسته را كليد شدند

دو واژه از دو لبي را كنار هم چيدند
دو بيت ناب سرودند و بوسعيد شدند

سياهي از همه جا روسياهي از همه سو
خوشا به حال شهيدان كه رو سفيد شدند

 

دارالسلام

امشب چراغ غم را بر دوش بام بگذار
دست مرا بگير و در دست جام بگذار

زنهار نشكند دل اين آبگينه ناب
در خواب مرمرينم آهسته گام بگذار

يك سو بريز زلفي، سويي به كار چشمي
جايي بپاش بويي، هر گوشه دام بگذار

آرامشي‌ست يكدست، تلفيق خواب و مستي
نام دو چشم خود را دارالسلام بگذار

تا فاش گردد امشب رسوايي من مست
داغي ز بوسه‌هايت بر گونه‌هام بگذار

دار و ندار من سوخت آتش مزن دلم را
اين بيت را براي حسن ختام بگذار

يك شيشه مي‌بياور، يك جام عطر و لبخند
لختي برقص امشب، سنگ تمام بگذار!

 

ستاره‌ها همه روشن

ستاره‌ها همه روشن، چراغ‌ها خاموش
نشسته‌ام به تماشاي روستا خاموش

تنم در آتش شعري نگفته مي‌سوزد
عجيب اين‌كه تمام اجاق‌ها خاموش

سكوت مي‌وزد از لابه‌لاي هشتي‌ها
به بوي اين‌كه كند نغمه مرا خاموش

چراغ و جام و سه تار و من و شب و آتش
فتاده‌ايم كناري جدا جدا خاموش

هر آن چه شعله پيه‌سوز اشك من روشن
چراغ خانه آن يار آشنا خاموش

كجاست آن كه مرا مثل لاله روشن كرد؟
و بر فروخت چنين در شب عزا، خاموش

هم كه او رفت و سراغ از نسيم هم نگرفت
كه شمع خانه ما روشن است يا خاموش

«چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد»(حافظ)
كه خواست آتش آلونك مرا خاموش

 

چراغ

شب مانده است و شعله بي‌جان اين چراغ
شب شاهد فسردن تنهاترين چراغ

چشم انتظار بوي تو بيدار مانده‌ام
شب‌هاي بي‌شمار، كنار همين چراغ

اين كلبه شاهد است كه من دود خورده‌ام
در لحظه لحظه رويش طبعم از اين چراغ

تا يك نظر به كوچه خوشبخت بنگرم
مي‌آوري براي من اي نازنين، چراغ؟

امشب حديث عشق تو را شرح مي‌دهم
اين‌جا كنار پنجره يا هشتمين چراغ

يادش به خير در نفسش نوبهار داشت
در دست‌ها شقايق و در آستين چراغ

امشب شب نزول بهار است و آفتاب
روييده است از همه جاي رفتن، چراغ

مادر! چراغ‌ها همگي رنگ شب شدند
روشن بمان براي من اي آخرين چراغ

 

محشر

از مرمر حسرت تراشيدند ما را
عمري نشستند و پرستيدند ما را

ما خشت‌هايي خام بر ديوار بوديم
نادوستان آيينه ناميدند ما را

بدمستشان كرديم و چون ته مانده جام
بر سينه ديوار پاشيدند ما را

ما را به خاك تيره افكندند چون گل
با آن‌كه بوييدند و بوسيدند ما را

پنهان و بي‌آزار، گرم بوسه بوديم
از روزن ديوارها ديدند ما را

ديدند و چون آيينه‌اي زنگاربسته
بر سنگ‌هاي سرد كوبيدند ما را

ذلت ببين كز بين صدها بام كفتر
كفتارها ما را پسنديدند، ما را

محشر شد و پا در مياني كرد مستي
بردند و سنجيدند و بخشيدند ما را!

منبع : سايت تبيان


شعرخواني فاضل نظري و محمدعلي بهمني در اختتاميه جشنواره شعر فجر

۳۱ بازديد

خبرگزاري فارس: شعرخواني فاضل نظري و محمدعلي بهمني در اختتاميه جشنواره شعر فجر

به گزارش خبرنگار كتاب و ادبيات خبرگزاري فارس، آئين اختتاميه ششمين جشنواره شعر فجر عصر امروز با حضور محمود احمدي‌نژاد رئيس جمهوري و سيدمحمد حسيني وزير ارشاد در تالار وحدت برگزار مي‌شود.

در اين مراسم قرار است چند تن از شاعران داخلي و خارجي ششمين جشنواره شعر فجر شعر بخوانند. طبق اعلام فاضل نظري و محمد علي بهمني به همراه سه شاعر ديگر از ايران و چند شاعر خارجي از كشورهاي ايتاليا، ازبكستان و چند كشور ديگر به شعرخواني مي‌پردازند.

منبع : سايت فارس نيوز

براي مشاهده اشعار فاضل نظري كليك كنيد

براي مشاهده اشعار محمدعلي بهمني كليك كنيد


اشعار گروس عبدالملكيان

۳۴ بازديد

گروس عبدالملكيان

لينك ورود به اشعار گروس عبدالملكيان

گروس - عبدالملكيان - گروس عبدالملكيان - اشعار گروس - اشعارگروس - اشعار عبدالملكيان - اشعارعبدالملكيان - اشعار گروس عبدالملكيان - اشعارگروس عبدالملكيان - اشعار پسر محمدرضا عبدالملكيان - وبلاگ شعر - وبلاگ شاعر - وبلاگ شعر پارسي - وبلاگ شعر معاصر - وبلاگ شعر كهن

لينك ورود به اشعار گروس عبدالملكيان


عشقي است پراكنده به رگ هاي معلم

۳۲ بازديد
  خسرو فرشيد ورد

استاد تحصيلاتشان را تا اواخر دوره دبيرستان در زادگاه خود ملاير سپري نمودند، و ديپلم خود را از دبيرستان البرز تهران گرفتند، و سپس در رشته زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه تهران پذيرفته شدند ، و ادامه تحصيل دادند، و بعد از آن مقطع فوق ليسانس و دكترا را در همين رشته با موفقيت سپري نمودند و سرانجام در سال 1342 با پايان نامه اي تحت عنوان “قيد در زبان فارسي و مقايسه آن با قيود عربي و فرانسه و انگليسي”‌ دفاع نموده به درجه دكترا دست يافتند.

شايان ذكر است، مبحث قيود، در زبان و ادبيات بسيار گسترده است و مقايسه نمودن آن با قيود در عربي ، فرانسه و انگليسي بيانگر قدرت توانمندي ،تحقيق و مطالعات ايشان است ، همزمان در سالهاي 1340 تا 1345 به مدت پنج سال در موسسه لغت نامه دهخدا به كسب تجربه و تحقيق پرداختند و با بسياري از انديشمندان در آنجا آشنا شدند، و از انجا رهسپار شهر اصفهان شده ،و از سال 1343 در دانشگاه آنجا تدريس كرده ، و نهايتا در سال 1347 به دانشگاه تهران آمده و به كار تدريس ، دستور زبان فارسي و نقد شعر و متون فارسي و تحقيق و تاليف مشغول گشتند. اين استاد وارسته و شايسته و شاعر معاصر به زبانهاي عربي ، فرانسه ،انگليسي و نيز زبان اوستا و پهلوي باستان تسلط داشت.

كلاس درس ايشان بسيار جدي و نظم و جذبه خاص خود را داشت ، هميشه راس ساعت در كلاس درس حضور مي يافتند، و اگر محيط كلاس آمادگي لازم براي حضور ايشان را نداشت، عملا منتظر مي شدند ،تا دانشجويان از ايشان دعوت نمايند، تا به كلاس تشريف آورده ، و دنباله مباحثه خودشان را شروع نمايند ، آنچنان با منطق قوي ،قاطع و برنده صبحت مي كردند، كه سكوت همه جا مستولي مي شد، اكثرا سيماي اين استاد بزرگوار به جهت كثرت مطالعه و تدريس خسته به نظر مي رسيد ، اما صداي قوي و قدي همانند سرو داشتند، آرام و شمرده صبحت مي فرمودند، و از سر صبر و سعه صدر تدريس مي كردند، در اعراب گذاري كلمات و درست ادا نمودن واژگان از حساسيت خاصي برخوردار بودند ،در گفتار بسيار صادق بود، و اغلب پاسخ دانشجويان را به زبان شعر بيان مي كردند، بخصوص ارادت خاصي به جناب حافظ شيرازي داشتد، در خواندن شعر به فراز و فرود شعري و نيز به آهنگ كلمات در ابيات و اشعار حضرت حافظ دقت فراوان داشتند، اساسا شعر شناس قوي اي بودند ،شيوه شعر خواني ايشان مجذوب كننده و از گيرايي خاصي برخوردار بود ، اغلب در زمان تدريس دقايق اوليه در صندلي خود مي نشستند، اما تا آخرين ساعات كلاس با گام هاي استوار و با صلابت در همان فضا قدم مي زدند، گويي در قدم زدن آرامش مي گرفتند ، حافظه اي بس قوي و خارق العاده داشتند، و گاه با نگاه نافذشان همه اطراف را نگاهي از سر سردي مي انداختند، انگار همدم و هم زباني نمي يافتند، و گويي روحشان در قرن هشتم در شهر شيراز با جناب حافظ است، تعلق خاصي به شعر و ادبيات داشتند ،معمولا در خارج از محيط تدريس كمتر صبحت مي نمودند، و خود اشعاري زيبا داشتند اما هرگز ادعاي شاعري و هنر شعر گفتن نداشتند، دلگرمي و دلبستگي ايشان تدريس ،تحقيق ،كتاب ،نوشتن مقاله و سخنراني در ادب پارسي بود. به چيزي از ماديات اساسا دل بستگي نداشتند، بي اعنتا به قيل و قال هاي روزگار بودند، و در عوالم خود غوطه ور بودند ،عشق به ادبيات پارسي و عشق به وطن در وجود ايشان بسيار چشمگير و تحسين انگيز بود، گرچه سفرهاي متعددي به كشورهاي اروپايي و غربي داشتند، اما آرامش را در كشور خود و كلاس درس مي يافتند.

شمعي ست گدازنده سراپاي معلم
عشقي ست پراكنده به رگ هاي معلم

در راه هنر سوزد و اندر ره دانش
قلب و تن و جان و همه اجزاي معلم

در ظلمت گمراهي و در تيرگي جهل
نوري ست فروزان دل بيناي معلم

شاهان جهان گير و وزيران جهان دار
سودند سرخود به كف پاي معلم

آثار وخدمات ارزشمند استاد بزرگوار ، نام از برخي از كتاب‌هاي ايشان عبارتند از:

-1«جمله و تحول آن در زبان فارسي»(1375/ انتشارات امير كبير)

-2«پيرامون ترجمه»‌(مجموعه مقالات /1381/ وزارت‌ فرهنگ و ارشاد اسلامي)

-3«املا،نشانه گذاري‌، ويرايش‌: براي‌ ناشران‌، ويراستاران‌، دبيران‌، مدرسان‌ ادبيات»(1375/ انتشارات صفي‌عليشاه)

-4«حماسه‌ انقلاب»‌(مجموعه‌ شعر همراه‌ با مقدمه‌اي‌ درباره‌ شعر امروز از خسرو فرشيدورد)

5-«درباره‌ ادبيات‌ و نقد ادبي»( 1363/ انتشارات اميركبير)

-6«در گلستان‌ خيال‌ حافظ: تحليل‌ تشبيهات‌ و استعارات‌ اشعار خواجه‌»(1357/نشر تهران)

-7«دستور مختصر تاريخي زبان فارسي»(1387/ انتشارات زوار‏)

-8«دستور مفصل‌ امروز بر پايه‌ زبان ‍ شناسي‌ جديد: شامل‌ پژوهشهاي‌ تازه‌اي‌ درباره‌ آواشناسي‌ و صرف‌ و نحو فارسي‌ معاصر و مقايسه‌ آن‌ با قواعد دستوري‌»(1382/ نشر سخن)

-9«دستوري براي واژه‌سازي : تركيب و اشتقاق در زبان فارسي ، تركيب و تحول آن در زبان فارسي»(1387/ نشر زوار)

-10«صلاي‌ عشق»‌(دفتر شعر/1380/انتشارات اميد مجد)

-11«گفتارهايي‌ درباره‌ دستور زبان‌ فارسي»‌(ترجمه‌ و نگارش‌/1375/ انتشارات اميركبير)

-12«لغت‌سازي‌ و وضع‌ و ترجمه‌ اصطلاحات‌ علمي‌ و فني‌ و يادداشتهاي‌ درباره‌ فرهنگستان‌ و برنامه‌ريزي‌ براي‌ زبان‌ و ادبيات‌ و تاريخ‌ زبان‌ فارسي»‌(ترجمه‌ و نگارش‌/138/ انتشارات سوره مهر)

-13«مقايسه‌ قيود و عبارات‌ قيدي‌ فارسي‌ با واژه‌ها و عبارات‌ همانند آن‌ در عربي»(نشر اصفهان)

-14«نقش‌ آفرينيهاي‌ حافظ: تحليل‌ زيباشناسي‌ و زبان‌شناختي‌ اشعار حافظ»(1375/ نشر صفي‌عليشاه)

-15«تاريخ مختصر زبان فارسي از آغاز تا كنون»(1387/ نشر زوار)

-16«فارسي‌[كتاب‌‍ ‌هاي درسي‌] سال‌ سوم‌ دبيرستان»‌(مولفان‌ خسرو فرشيدورد، حسن‌ احمدي‌ گيوي/ نشر تهران)

-17«عربي‌ در فارسي»(1373/ انتشارات دانشگاه تهران)

-18«دستور مختصر امروز بر پايه زبان‌شناسي جديد :شامل پژوهش‌هاي تازه‌اي درباره آواشناسي و صرف و نحو فارسي معاصر و مقايسه آن با قواعد دستوري انگليسي و فرانسه و عربي،با اشاراتي به فارسي قديم و زبان محاوره‏»(1388/ نشر سخن)

استاد اين غزل زيبا را كه از سروده هاي خودشان بود، در كلاس درس خود گاهي مي خوانند، اما به جهت تواضع ،هرگز نام خود را نمي برند، عشق و اردات خاصي به ايران و شهرهاي كشورمان داشتند و به شعر شاعران پارسي گو افتخار مي كردند و آنان را سرمايه اصلي معنوي و ذخاير ادبي مي دانستند.

اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست
اين خاك چه زيباست ولي خاك وطن نيست

آن كشور نو آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگيــــــــــزي ايران كهن نيست

در مشهد و يزد و قم و سمنان و لرستان
لطفي است كه در كلگري و نيس و پكن نيست

در دامن بحر خزر و ساحل گيلان
موجي است كه در ساحل درياي عدن نيست

در پيكر گلهاي دلاويز شميران
عطري است كه در نافه ي آهوي ختن نيست

آواره ام و خسته و سرگشته و حيران
هرجا كه روم هيچ كجا خانه من نيست

آوارگي وخانه به دوشي چه بلاييست
دردي است كه همتاش در اين دير كهن نيست

من بهر كه خوانم غزل سعدي و حافظ
در شهر غريبي كه در او فهم سخن نيست

هركس كه زند طعنه به ايراني و ايران
بي شبهه كه مغزش به سر و روح به تن نيست

پاريس قشنگ است ولي نيست چو تهران
لندن به دلاويزي شيراز كهن نيست

هر چند كه سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چين وشكن نيست

اين كوه بلند است ولي نيست دماوند
اين رود چه زيباست ولي رود تجن نيست

اين شهرعظيم است ولي شهرغريب است
اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست

اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست
اين خاك چه زيباست ولي خاك وطن نيست

يادش گرامي و روحش شاد باد!

منبع : سايت تبيان


پرنده بي معرفت

۳۲ بازديد

 

پرندگان پشت بام را دوست دارم

دانه‌هايي را كه هر روز برايشان مي‌ريزم

در ميان آن‌ها

يك پرنده‌ي بي‌معرفت هست

كه مي‌دانم روزي به آسمان خواهد رفت

و برنمي گردد.

من او را بيشتر دوست دارم


زندگينامه گروس عبدالملكيان

۳۴ بازديد

"براي جستجو در اشعار گروس عبدالملكيان كليك كنيد"

گروس عبدالملكيان

گروس عبدالملكيان متولد ۱۳۵۹ در تهران است و رشته مهندسي صنايع خوانده است. تا به حال مجموعه ‌شعرهاي زيادي را منتشر كرده است. اگر چه گروس عبدالملكيان از شاعران جوان كشور محسوب مي‌شود و سابقه شاعري‌اش هنوز به ده سال نرسيده است ، اما در همين مدت اندك به موفقيت‌هاي قابل توجهي دست يافته است. عشق و جنگ ، دو مضمون محوري شعرهاي اوست كه در بيشتر كارهايش به چشم مي‌خورد ، دو مضمومني كه به نوعي ديگر در شعرهاي پدرش (محمدرضا عبدالملكيان) نيز وجود داشته‌اند. او همچنين جايزه شعر كارنامه به خاطر مجموعه شعر پرنده پنهان ، جايزه كتاب سال جوان به خاطر رنگ‌هاي رفته دنيا و به عنوان يكي از برگزيدگان جشنواره شعر فجر معرفي شده است.

  اشعار گروس عبدالملكيان


هوا

۳۱ بازديد

 

هوا

كه پيرهن پوشيده

هوا

كه ميز صبحانه را مي چيند

هوا

كه گوش مي دهد به شعرهام

هوا

كه لب بر لبم مي گذارد

هوا

كه داغم مي كند

هوا

كه هوايي ام كرده

هوا

كه حواسش نبود،اين شعر است

و از پنجره بيرون رفت .

.

.


ملاقات

۳۱ بازديد

 

باراني كه روزها

بالاي شهر ايستاده بود

عاقبت باريد

تو بعدِ سال ها به خانه ام مي آمدي...

تكليفِ رنگ موهات

در چشم هام روشن نبود

تكليفِ مهرباني ، اندوه ، خشم

و چيزهاي ديگري كه در كمد آماده كرده بودم

تكليفِ شمع هاي روي ميز

روشن نبود

من و تو بارها

زمان را

در كافه ها و خيابان ها فراموش كرده بوديم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام مي گرفت

در زدي

باز كردم

سلام كردي

اما صدا نداشتي

به آغوشم كشيدي

اما

سايه ات را ديدم

كه دست هايش توي جيبش بود

به اتاق آمديم

شمع ها را روشن كردم

ولي

هيچ چيز روشن نشد

نور

تاريكي را

پنهان كرده بود...

بعد

بر مبل نشستي

در مبل فرو رفتي

در مبل لرزيدي

در مبل عرق كردي

پنهاني،بر گوشه ي تقويم نوشتم:

نهنگي كه در ساحل تقلا مي كند

براي ديدن هيچ كس نيامده است