من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

نامه

۲۹ بازديد

 

شب در تپش ثانيه ها مي گذرد
هر ثانيه با غمي جدا مي گذرد

لطفا نگران حال اين خسته نباش
سخت است...ولي شكر خدا مي گذرد!


زخم

۲۹ بازديد

 

عشق
اگر تجلي ثبات
يا نشان سستي وِ بدون ريشگي ست ،
زخمهاي آن هميشگي ست!


پاييز

۳۲ بازديد

 

ظاهرا يك اتفاق ساده است
بارها و بارها افتاده است

اتفاقي ساده ، اما تلخ و سخت
چون سقوط آخرين برگ از درخت!


زمستان

۳۱ بازديد

 

همچون غروب مزرعه هاي ملخ زده
من ماندم و كرختي يك قلب يخ زده!


خوابگرد

۲۹ بازديد

 

همه هراس تو
از اين بود :
يكباره
بيدار شوي
و خودت را
روي لبهّ تنهايي
در آستان سقوط ببيني ،
و بشنوي
كه راديو خبرهاي بد مي دهد
و بفهمي
اسكلتي پوسيده
از جانوري دريايي
كه انبوه صدفهاي خالي و مرجانها
دوره اش كرده اند،
رو به روي تو ايستاده است،
اسكلتي بدون قلب
كه دروغ
از خالي چشمانش
شعله مي كشد!

چه دشوار است
ناگهان
از خواب صدها ساله برخيزي
و ببيني
هيچ كس
تو را نمي شناسد
و سكهّ قلبت را قبول نمي كند
و ناچار شوي
به اعماق غار تنهاييت برگردي
و ديگر بار
خوابي هزاران ساله را
چشم بر هم گذاري،
انگار
تنهايي
تنها تقديري است كه بر تو جاري است!

***

اما همهّ هراس من
از كابوسهاي بيداري بود
چون مي دانستم تو خواب نيستي
تنها خودت را كمي به خواب زده اي!


شگفت

۳۰ بازديد

 

اگر آتشفشاني سرد گردد
يا بهاري زرد
يا درياچه اي تبخير
يا كوهي به زير بارش برف زمستان ، پير
يا...
جاي شگفتي نيست

شگفت آنجاست
يك درياي طوفاني بي پاياب
خاكستر شود روزي...

***

چه كردي با دلم اي آذرخش واپسين
اي شعلهّ موذي!؟


كرت هاي ترك خورده

۳۰ بازديد

 

...ولي خوش به حالت
كه يك عمر
چون من پريشان نبودي

مسافر نبودي
مهاجر نبودي
پرستوي آواره در باد و باران نبودي

نسيمي كه مي آمد از دور
در برگ و بار تو آواز مي خواند
و چون من
درختي در اقصاي سرد زمستان نبودي

چه مي داني از ابر
چه مي داني از كرتهاي ترك خورده
تو كه باخبر
از عطش
از تب شوره زاران نبودي

و شايد كه بودي
ولي بي گمان
مثل من
عاشقي خسته
پيوسته سر در گريبان نبودي!


كلاغ قصه

۲۹ بازديد

 

از اون بهشت براي ما
خوشهّ گندمش موند
از تب و تاب عاشقي
سوء تفاهمش موند

مثل كلاغ قصه ها
تو التهاب غصه ها
گم شد و تنها واسه ما
خاطرهّ گمش موند

يه بغض سنگين تو صداش
غم غريبي تو نگاش
ميخواس بگه هنوز ...
ولي
نميدونم تو گفتن
جملهّ چندمش موند...


ذبح عظيم

۳۰ بازديد

 

يوسف نبود
تا عاشقش شده باشي
موسي نبود
تا در شب وادي
پا به پايش
تا تيه گم شدگي بروي
ابراهيم نبود
تا بي تاب
بي آب
گرد محرابش
هروله كني
اسماعيل نبود
كه بين زمزم و صفا
برايش غزل بگويي...

او تنها
گوسپندي بود
قرباني را...


گرگ و ميش

۲۹ بازديد

 

باد مي رقصد ميان سايه ها
در فضاي يك شب پر همهمه

گرگها در شهوت خون شعله ور
گوسفندان بي خيال و واهمه

واپسين فرياد از ناي شبان
مي شود گم در هياهوي رمه

گوسفند و گرگ در بزمي شگفت
دست و سرافشان و پاكوبان ، همه !

***

باد مي نالد ميان لاشه ها
در سكوت يك شب بي زمزمه ...