دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۰ ۳۱ بازديد
...ولي خوش به حالت
كه يك عمر
چون من پريشان نبودي
مسافر نبودي
مهاجر نبودي
پرستوي آواره در باد و باران نبودي
نسيمي كه مي آمد از دور
در برگ و بار تو آواز مي خواند
و چون من
درختي در اقصاي سرد زمستان نبودي
چه مي داني از ابر
چه مي داني از كرتهاي ترك خورده
تو كه باخبر
از عطش
از تب شوره زاران نبودي
و شايد كه بودي
ولي بي گمان
مثل من
عاشقي خسته
پيوسته سر در گريبان نبودي!