خوابگرد

مشاور شركت بيمه پارسيان

خوابگرد

۳۰ بازديد

 

همه هراس تو
از اين بود :
يكباره
بيدار شوي
و خودت را
روي لبهّ تنهايي
در آستان سقوط ببيني ،
و بشنوي
كه راديو خبرهاي بد مي دهد
و بفهمي
اسكلتي پوسيده
از جانوري دريايي
كه انبوه صدفهاي خالي و مرجانها
دوره اش كرده اند،
رو به روي تو ايستاده است،
اسكلتي بدون قلب
كه دروغ
از خالي چشمانش
شعله مي كشد!

چه دشوار است
ناگهان
از خواب صدها ساله برخيزي
و ببيني
هيچ كس
تو را نمي شناسد
و سكهّ قلبت را قبول نمي كند
و ناچار شوي
به اعماق غار تنهاييت برگردي
و ديگر بار
خوابي هزاران ساله را
چشم بر هم گذاري،
انگار
تنهايي
تنها تقديري است كه بر تو جاري است!

***

اما همهّ هراس من
از كابوسهاي بيداري بود
چون مي دانستم تو خواب نيستي
تنها خودت را كمي به خواب زده اي!


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد