من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

اشعار ياسر قنبرلو

۳۴ بازديد

ياسر قنبرلو

لينك ورود به اشعار ياسر قنبرلو

ياسر - قنبرلو - ياسر قنبرلو - ياسرقنبرلو - اشعار ياسر - اشعارياسر - اشعار قنبرلو - اشعارقنبرلو - اشعار ياسر قنبرلو - اشعارياسر قنبرلو - اشعارياسرقنبرلو - اشعار ياسرقنبرلو - اشعار شاعران پارسي زبان - اشعار شاعران ايراني - اشعار شاعران - اشعار كامل شاعران - وبلاگ شعر - وبلاگ شاعر ايراني

لينك ورود به اشعار ياسر قنبرلو


خوابگاهي براي بيداري

۳۱ بازديد

 

تو و اين پرسه هاي يك نفره
تو و اين كوچه هاي تكراري

شعرهايي براي ننوشتن
خوابگاهي براي بيداري

 

تو و اين دوستان ِ نامردت
تو و اين شعرهاي بي شاعر

تو و اين كافه هاي تنهايي
تو و اين ... خاك بر سرت ياسر !

 

كاش مي مُردي و نمي ديدي
كاش چشم همه بصيرت داشت

كاش افسانه هاي كودكي ات
مثل حـــنانه ات حــقيقت داشت !

 

كاش دنيا همان دو روزي بود
كه تو در رشت گريه مي كردي

هيچ فرقي نداشت دلتنگي
رفت و برگشت گريه مي كردي...

 

زندگي كفـٌــه هاي اجبار است
يك ترازوي مست و ديوانه

يك طرف ، نفرت ِ تو از دنيا
يك طرف ، عشق ِ تو به حنانه

 

زندگي روي موج تكرار است
باز هم گريه ، باز هم شانه

باز هم نفرت تو از دنيا
باز هم عشق تو به حنانه

 

صبر كن ! تازه اول راه است
بـُــرد ِ تو از شكست مي آيد

يعني آسان ز دست خواهد رفت
هر چه آسان بدست مي آيد !

 

صبر كن ! شب تمام خواهد شد
بعد از اين روزهاي بي تابي

مي روي توي غـــار مـــردمـــكــــش
مثل اصحاب كهف مي خوابي !

 

كوه باش و بريز توي خودت
عشق بايد به كوه تكيه كند

مرد باش و به درد عادت كن
چه كسي ديده مرد گريه كند !؟

 

قصه ي عشق از زمين كه گذشت
از هوايي شدن هراسي نيست

پيش بيني نكن چه خواهد شد
عشق مثل هواشناسي نيست

 

قصه ي عشق و زندگي اين است :
پرسه در كوچه هاي تكراري

شعرهايي براي ننوشتن
خوابگاهي براي بيداري !


حضرت زن

۲۸ بازديد

 

تو مثل ِ سرزمين ِ من بـــزرگي
كه هر شب داره به تاراج ميره

يكي از دامنت ميره به معراج
يكي با دامنت معراج ، ميره !

 

همون جايي كه بـــــه تيراژ ِ موهات
كتاب ِ ضــعــفــتـــو ، تاليف كردي

نشستي مشق ِ چشماتو نوشتي
يه دنيا رو بلاتكليف كردي

 

اسير ِ بي گناه ِ ترس و تقديــر
رفيـــق ِ اشك و خون و آه و ناله

دلــيـل ِ اختلاف ِ بين ِ اديان
معــمّـــايي ترين بحث ِ رساله

 

تو مرز بين اسلام و يهودي
گناه ِ سيب ِ لبنانو بپوشون

يه چيزي رو تنت بنداز دختر
بلندي هاي جولانو بپوشون !

 

چقد بايد سر ِ تو جنگ باشه
سَر ِ دنيا رو با چي گرم كردي

تو بايد دست ِ شيطونو ببندي
تو كــــه حتي خدا رو نرم كردي

 

تو مثل سرزمين من بزرگي
كه هر شب داره به تاراج ميره

يكي از دامنت ميره به معراج
يكي با دامنت معراج ميره


حسابم با كرام الكاتبينه

۲۸ بازديد

 

تو از كعبه من از اصحاب فــيــلــَـم
ولي كفر من از جنس يقينه

اگه از آسمون سنگم نباره
حسابم با كرام الــكــــاتـــبــيـــنـه

 

خدا هم با تموم عنكبوتاش
نتونسته خيالامو ببافه

تو از موسي من از دربار فرعون
ميون ما يه دريا اختلافه !

 

عصاتو پرت كن توو آب ، بابا
كه فرزندت يه دريا از تو دوووره

يه دريا كه اگه رو من بريزيش
نمي تونه گناهامو بشوره

 

اگه من با تو خيلي فرق دارم
يكي از بازياي سرنوشته

كه دنيا واس تو مثل جهنم
جهنم واس من مثل بهشته !

 

تو از كعبه من از اصحاب فـــيــلـــم
ولي كفر من از جنس يقينه

اگه از آسمون سنگم نباره
حسابم با كرام الــكــــاتـــبــيـــنـه


حكومت نظامي

۳۰ بازديد

 

وطنت تن منه ، بوسه بزن
بدون ِ مرز و بدون ِ واهمه

توي سرزمين بي حاكم ِ ما
ــ يه سكوت عاشقونه حاكمه ــ

 

من و تو يه قلب ِ ديوونه داريم
پايــ تــخــتــي كه بدون ِ حاميه

واس خوابوندن ِ گرد و خاكمون
همه جاش حكومتِ نظاميه !


مرگ يك اتفاق معمولي است

۲۷ بازديد

 

روي پيشاني ام سياه شده
دستمال ِ سپيد ِ مرطوبم

دارم از دست مي روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !

 

هيچ حــســّـي ندارم از بودن
تــيــغ حس مي كند جنونم را

دارم از دست مي دهم كم كم
آخرين قطره هاي خونم را

 

در صف ِ جبر ِ خاك منتظرم
اختيار زمان تمام شود

زندگي مثل فحش ارزان بود
مرگ بايد گران تمام شود !

 

از سـَــرم مثل ِ آب ، مي گذرد
خاطراتي كه تلخ و شيرين است

زندگي را به خواب مي بينم
مرگ ، تعبير ِ ابن ِ سيرين است

 

در سرت كل ّ ِ خانه چرخيدن
توي تقدير ، در به در گشتن

هيچ راهي براي رفتن نيست
هيچ راهي براي برگشتن

 

خودكشي بر چهار پايه ي عشق
مثل ِ اثبات ، دال و مدلولي است

نگرانم نباش .. من خوبم
« مرگ يك اتفاق معمولي است »


پيش بيني

۳۰ بازديد

 

به خودم گفتم از زمين كه گذشت
از هوايي شدن هراسي نيست

پيش بيني نكن چه خواهد شد
عشق مثل هوا شناسي نيست


ادبيات خانه ات باشد

۳۰ بازديد

 

حلق خود را 4 پاره كني
شعر تنها رسانه ات باشد

توي شهري كه بي ادب شده است
ادبيات خانه ات باشد

 

دستمالي سياه برداري
چيزي از صلح و جنگ بنويسي

متناقض نماي غم باشي
زشت ها را ــ قشنگ ــ بنويسي

 

پيشگو باشي و بفهماني
كه غروب از طلوع معلوم است

به كجا مي روم كه در اين راه
ته خط از شروع معلوم است ...

 

«تلخ» ، مثل همين كه مي نوشي
واقعيت براي غمگين هاست

فال من را نگير .. ميدانم
زندگي قهوه اي تر از اين هاست !

 

گفتي از غـــــُـصّـــه دست بردارم
از گل و عشق و خانه بنويسم

تو خودت را به جاي من بگذار
با كدامين بهانه بنويسم

 

در سرم درد ِ شب نخوابي هاست
درد ِ « شك مي كنم به ... پس هستم ! »

اِفه ي شاعرانه ي من نيست
دستمالي كه بر سَرَم بستم

 

دست بردار از سرم لطفا
حرف هايت فقط سياهي داد

وقتي از «من» سوال مي پرسند
«تو» جواب ِ مرا نخواهي داد

 

شعر تنها جوابگوي من است
نوزده سال و اين همه سختي !؟

مثل دالي بدون مدلول است
شعر گفتن بدون بدبختي !

 

حلق خود را 4 پاره كني
شعر تنها رسانه ات باشد

توي شهري كه بي ادب شده است
ادبيات خانه ات باشد !


عمرم اگر كه خوب اگر بد گذشته است

۳۰ بازديد

 

عمرم اگركه خوب اگر بد گذشته است
يك رودخانه است كه از سد گذشته است

ديگر به عقل كار ندارم كه مدتي ست
كار من از نبايد و بايد گذشته است

«هشتاد ضربه» حــكم حقيري ست محتسب
دارم بزن ! كه مستي ام از «حــد» گذشته است

عشق تو نيتي ست كه هرگز نكرده اي
عشق من از تشهد و اشهد گذشته است

من دلخوشم كه عاقبتم خير مي شود
عمرم اگركه خوب اگر بد گذشته است


چه كسي

۳۱ بازديد

 

گوش دادن به چه حرفي به صداي چه كسي
اين همه شعر نوشتيم براي چه كسي

آنكه بخشيد كسي داشت كه جبران بكند
ما ببخشيم عطا را به لقاي چه كسي ...