دوشنبه ۱۲ اسفند ۹۸ | ۱۹:۵۲ ۲۸ بازديد
روي پيشاني ام سياه شده
دستمال ِ سپيد ِ مرطوبم
دارم از دست مي روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !
هيچ حــســّـي ندارم از بودن
تــيــغ حس مي كند جنونم را
دارم از دست مي دهم كم كم
آخرين قطره هاي خونم را
در صف ِ جبر ِ خاك منتظرم
اختيار زمان تمام شود
زندگي مثل فحش ارزان بود
مرگ بايد گران تمام شود !
از سـَــرم مثل ِ آب ، مي گذرد
خاطراتي كه تلخ و شيرين است
زندگي را به خواب مي بينم
مرگ ، تعبير ِ ابن ِ سيرين است
در سرت كل ّ ِ خانه چرخيدن
توي تقدير ، در به در گشتن
هيچ راهي براي رفتن نيست
هيچ راهي براي برگشتن
خودكشي بر چهار پايه ي عشق
مثل ِ اثبات ، دال و مدلولي است
نگرانم نباش .. من خوبم
« مرگ يك اتفاق معمولي است »