اي يگانه! اي بي همتا!
اي شنونده بر سكوت من!
اي آنكه در كائنات بزرگ خود بر انساني همچون من دستور سجده دادهاي!
اي خدا! اي خداي مهرباني! اي خداي خوبي!
اي خداي ارزن و گندم! اي دهنده نعمت آب!
اي نقاش جهان و فلك! اي زنده كننده جان و روح بيمار من!
اي خالق عقل و كمال! اي خداي بزرگ! اي رحمان! اي رحيم!
تو را قسم به شب پر ستاره، تو را قسم به دل پاره پاره، تو را قسم به شهاب گريزان، تو را قسم به لحظههاي برگريزان، تو را قسم به نگاه معصوم كودك، تو را قسم به شكوه باز شدن غنچههاي پر اميد، تو را قسم به اشك توبه، تو را قسم به ستارههاي دلانگيز، تو را قسم به دعاي مادر!
چنان ذكرت را بر زبانم جاري كن كه حتي در بستر بيماري و در زمان گفتن هر آنچه كه نميدانم، فقط نام تو بر زبانم باشد بگذار چنان در روح و افكارم رخنه كني كه هيچ تار و پودي از من بدون تو شكوفا نگردد. چنان در درون روحم باش تا هر گام و حركتي از من بوي خدا بدهد.
1) روي ديوارهاي خستهكننده هر اداره ميتوان با نصبكردن چند تابلو در سايزهاي مختلف آنجا را به محيطي زيبا تبديل كرد. در اينجا شكل و مفهوم تابلو مهم نيست هر تصويري كه حس خوبي را به اطرافيان منتقل كند ارزش بيشتري دارد. اين تابلو حتي ميتواند خطوطي در هم اما مخلوطي از رنگهاي شاد باشد.
2) چون شما به طور ميانگين حدود 8 تا 9 ساعت را در محل كارتان سپري ميكنيد بهتر است از رنگهاي آرامشبخش استفاده كنيد. كرم رنگ مناسبي است زيرا هم ارامشبخش و در عين حال مناسب محيطهاي اداري است.
3) ميز شما معمولا در معرض ديد همگان است.ميز شلوغ هم شما را آشفته ميكند هم جلوه زيبايي ندارد. پس همواره سعي كنيد ميزي مرتب داشته باشد. داشتن يك قفسه براي وسايلتان هم شما را از آشفتگي نجات ميدهد و هم ميتواند با چيدن درست و كمي خرجكردن سليقه محيطتان را زيباتر كند.
4) گياهان، اين موجودات زنده حتي در محيط كارتان هم زيبايي را منتقل ميكنند.گذاشتن يك گلدان(البته به صورت درختچه)ميتواند محيط رسمي كار را زنده كند. علت اينكه گياهان در هر جا كه حضور دارند آنجا را به محيطي زيبا تبديل ميكند اين است كه رنگ سبز مكمل خوبي براي رنگهاي اصلي است.
5) داشتن ميز و صندلي زيبا و در عين حال راحت امري است اساسي.ميز و صندلي زيبا هم راندمان كار را بالا ميبرد و هم جلوه بصري بينظيري را فراهم ميكند. (رنگ ميز و صندلي بايد با محيط هماهنگي كامل داشته باشد)
6) برخي موارد هست كه در زيبايي همواره تاثير دارند. يكي از اين عوامل نور است. استفاده از نورهاي زرد و آبي(فلور سنت) با هم زيبايي را افزايش داده، چشم را اذيت نميكند و شما و مراجعهكنندگان را از حالت كسلي در ميآورد.
انسان سه راه دارد:
راه اول از انديشه ميگذرد، اين والاترين راه است.
راه دوم از تقليد ميگذرد، اين آسانترين راه است.
و راه سوم از تجربه ميگذرد، اين تلخترين راه است.يكي از مديران آمريكايي كه مدتي براي يك دوره آموزشي به ژاپن رفته بود، تعريف كرده است كه روزي از خياباني كه چند ماشين در دو طرف آن پارك شده بود ميگذشتم رفتار جوانكي نظرم را جلب كرد او با جديت وحرارتي خاص مشغول تميز كردن يك ماشين بود، بياختيار ايستادم مشاهده فردي كه اين چنين در حفظ و تميزي ماشين خود ميكوشد مرا مجذوب كرده بود مرد جوان پس از تميز كردن ماشين و تنظيم آيينههاي بغل، راهش را گرفت و رفت، چند متر آن طرفتر در ايستگاه اتوبوس منتظر ايستاد. رفتار وي گيجم كرد. به او نزديك شدم و پرسيدم مگر آن ماشيني را كه تميز كرديد متعلق به شما نبود؟ نگاهي به من انداخت و با لبخندي گفت: من كارگر كارخانهاي هستم كه آن ماشين از توليدات آن است دلم نميخواهد اتومبيلي را كه ما ساختهايم كثيف و نامرتب جلوه كند.
يك كارگر ژاپني در پاسخ " چه انگيزهاي باعث شده است كه وي سالانه حدود هفتاد پيشنهاد فني به كارخانه بدهد؟ " جواب داد: اين كار به من اين احساس را ميدهد كه شخص مفيدي هستم، نه موجودي كه جز انجام يك سلسله كارهاي عادي روزمره فايده ديگري ندارد.
--------------------------------------------------------------------------------
مسئولين با كارگرها خوب وصميمي بودند وكارگرها هم از آنها اطاعت ميكردند. مسئولين در آنجا به همه افراد توجه ميكردند. در آنجا مسئولين رفتارشان به گونهاي بود كه كارگر به كارش علاقمند ميشد، به نحوي كه اگر يك روز سر كارش نميآمد دلش براي همكاران، محل كار وحتي دستگاهي كه با آن كار ميكرد تنگ ميشد. مسئول، وقتي ميخواست كاري را به كسي بسپارد، نخست ساعتي آن كار را با وي انجام ميداد وقتي مطمئن ميشد وي آن كار را ياد گرفته است ميپرسيد: بروم ؟ و سپس ميرفت.آنها هيچوقت نميگفتند بيا اين كار را انجام بده، ميگفتند ممكن است به ما كمك كنيد ؟ يا ميگفتند بياييد اين كار را با هم انجام دهيم مديران سعي ميكردند الگوي رفتاري كاركنان باشند. مثلا مدير وقتي ميديد قسمتي از كارخانه كثيف است يك حوله سفيد به پيشاني ميبست و آنجا را جارو ميكرد. در آنجا حتي اعضاي خانواده صاحب كارخانه هم دوشادوش كاركنان كار ميكردند. هيچكس از صاحب كارش نميترسيد. همه سعي ميكردند كار خوب ارائه دهند و از اين ميترسيدند كه كارشان خراب شود و ديگران فكر كنند كه فلاني كارش بد است. اگر كاري خراب ميشد مدير داد و فرياد راه نميانداخت و كارگر را جلوي ديگران خوار نميكرد، بلكه براي او به آرامي شرح ميداد كه بهتر نيست كار را به اين طريق انجام ميدادي؟ اگر در ماه كسي غيبت نميكرد و كارش را خوب انجام ميداد مبلغ قابل توجهي به او پاداش ميدادند. اين باعث ميشد كارگر تشويق شود و مرتب و منظم سركارش حاضر شود .
زماني براي صحبت كردن و ارتباط با كارگر در نظر گرفته ميشد سرپرست لحظاتي را در حين كاركردن به بهانه آموزش دادن با كارگر حرف ميزد تا روحياتش را بهتر بشناسد كارگر وقتي مشكلي داشت با سرپرست خود صحبت ميكرد تا مشكلات براي حل به بالاتر انعكاس پيدا كند. وقتي به اضافه كاري نياز بود مستقيم به كسي نميگفتند اضافه كار بمانيد بلكه صبح در حين صحبت به يك نفر ميگفتند امروز كار زياد است و افراد ديگر به خود اجازه نميدادند محيط را ترك كنند، ميماندند تا كار را به اتمام برسانند. صاحب كارخانه هيچوقت لفظ كارگرهايم، يا كارخانهام را به كار نميبرد. آنجا از يك كارگر معمولي تا صاحب كارخانه همه لفظ كارخانهمان را به كار ميبردند. وقتي سودي وارد كارخانه ميشد اين سود نسبت به ميزان حقوق بين همه توزيع ميشد. در آنجا كارگران معتقدند اگر خوب كار كنند سود كارخانه بيشتر ميشود اگر سود بيشتر شود شركتشان گسترش مييابد شركت كه گسترش يابد اعتبارشان در كشور بالا ميرود. لذا همه دست به دست هم تلاش ميكنند. دنياي آنها دنياي همدلي وهمكاري است. آنها تعطيلاتي دارند به اسم «گلدن ويك» كه تقريبا هر چهار ماه در كل ژاپن، چند روز كارخانجات تعطيل است. مسئولين كارخانه يك شب قبل از تعطيلي، همه كارگران را جمع ميكنند و ميروند بيرون، جشن كوچكي ميگيرند و وقتي ميخواهند حقوق كارگران را بدهند از آنها قدرداني ميكنند و اين حسن نيت باعث ميشود كه حتي خارجيها هم براي آنها خوب كاركنند.
--------------------------------------------------------------------------------
با آنكه در شركتهاي توليدي ژاپن، قسمتي وجود دارد به نام كنسا (كنترل كيفي )، كه اين قسمت نبض هر كارخانه است، هر فردي سعي ميكند كنترل كننده كار فرد قبلي باشد لذا همه سعي ميكنند قطعه خوب و بي نقص ارائه دهند كارگري كه قطعهاي را توليد ميكند به چشم يك خريدار به آن نگاه ميكند. اگر كاري خراب شود كسي از صاحب كارش نميترسد بلكه چون ميداند نفر بعدي كه براي مرحله بعدي كار را تحويل ميگيرد مجددا كنترل ميكند و اگر كار ايراد داشته باشد آن را عودت ميدهد، سعي ميكند كار را به بهترين شكل انجام دهد. در واقع در خط توليد، هر بخش نسبت به بخش ديگر مثل مشتري است.
--------------------------------------------------------------------------------
براي حفظ روحيه كاركنان محل كار معمولا در اماكن آفتابگير و مشرف به مناظر طبيعي احداث ميشود و ناهارخوري را هم در قسمت فوقاني و داراي چشم انداز بنا ميكنند.
--------------------------------------------------------------------------------
در آنجا از كاركنان ميپرسند به نظر شما امروز كار را چگونه انجام دهيم تا در كار پيشرفت داشته باشيم. مسئولين در آنجا ادعا نميكنند كه همه كارها را فقط خودشان بلدند تا كارگرها بتوانند به راحتي نظر بدهند اگر كسي پيشنهادي براي تسهيل در كار و افزايش بهرهوري ارائه دهد با او آنقدر خوب برخورد ميشود كه شخص مرتبا به دنبال ارئه نظر در جهت ارتقاي كارش است و اگر كسي پيشنهادي بدهد كه عملي باشد با دادن جايزه از او تقدير ميشود
--------------------------------------------------------------------------------
اگر كارگري در حين كار متوجه شود قطعهاي اندازه يك دهم ميكرون ايراد دارد، سريع به صاحب كار اطلاع ميدهد صاحبكار، به مدير شركت تامين كننده قطعه اطلاع ميدهد. آن مدير حتي اگر با كارخانه فاصله زيادي داشته باشد خودش را در همان روز به كارخانه ميرساند تا عذرخواهي وجبران كند .
--------------------------------------------------------------------------------
هيأتي براي يك دوره آموزشي به كارخانه تويوتا ژاپن رفته بودند آنها تعريف ميكنند كه: ما با مشاهده خطوط توليد، نظم وانضباط حاكم، روش كار، نحوه توليد، و... چنان به شعف آمده بوديم كه به فيلمبرداري مشغول شديم. اما مدرس ما به ما گفت: فيلمبرداري و سپس ديدن آن به شما چيزي نخواهد آموخت و فقط جنبه نمايشي دارد. شما بايد چيزي وراي آنچه ميبينيد، را ببينيد! آنچه كه قابل رويت نيست، و آن روح حاكم بر محيط كار است !
--------------------------------------------------------------------------------
ژاپنيها گرايش دارند كه خود را با كارشان هماهنگ كنند. هنگامي كه از آنان پرسيده شود شما كي هستيد؟ در پاسخ به ترتيب نام خود و نام شركت يا سازماني كه در آن كار ميكنند را خواهند گفت حتي يك استاد دانشگاه كه اقتصاددان است، خواهد گفت: من استاد دانشگاه توكيو هستم. ژاپنيها چون خود را عضو جامعه سازماني ميپندارند از كار اضافه براي شركتشان سرباز نخواهند زد و هرگاه لازم باشد كارهاي شخصي خود را فدا خواهند كرد. هنگامي كه در آمد شركت ناچيز باشد، آنان به افزايش دستمزد اندك تن خواهند داد، زيرا آنان خوب ميدانند كه اگر شركتشان نتواند به دليل دستمزدهاي بالا به رشد ثابتي دست يابد، در آمد آنان در دراز مدت كاهش خواهد يافت .
دفتر مديران بسيار شبيه مدينه فاضله افلاطون است: وسيع و فراخ، همه چيز سر جاي خود و بركنار از هياهوي دنياي واقعي. اين چيز خوبي است، اصلاً دنياي واقعي، جاي شلوغ و گيجكنندهاي است. وقتي ديگراني وجود دارند كه مشتاقند به آنها بگويند بيرون چه خبر است، چرا بايد مديران اجازه دهند جزئيات اجرايي بياهميت، افكار مهم راهبردي آنها را دچار وقفه سازند؟ اين ديگران، بيدردسر و آماده، بازخورد لزوم را براي هضم مديران كمحوصله مهيا ميسازند!
پيتردراكر ايده بهتري دارد. او مي گويد فرماندهان نظامي تحصيل كرده هيچگاه به گزارشهاي رسيده از ميدان نبرد اكتفا نميكنند. در عوض خود ميروند و ميبينند. مديران نيز بايد بروند و بنگرند: بازار را، مشتريان را، رقبا را و محصول را. اين بهترين راه براي دريافت بازخورد دقيق از تصميمات و فهميدن اين مسئله است كه فرضيات مبناي تصميماتشان مانند سايههاي روي ديوار غيرقابل اعتماد هستند.
اغلب، تاثيرات مثبت دورههاي آموزشي بعلت نبود حمايت هاي لازم جهت بهره گيري از فراگيري، محومي شود. هيچ سازماني براي سرگرمي كاركنان خود را روانه كلاس هاي آموزشي نميكند. انتظار ميرود آموزش بر توانمندي كنوني يا آتي فرد در كمك به سازمان تا حد زيادي تاثير گذارد.
كسب ارزش از آموزش امري جادويي نيست. شما با بهره گيري از يك سري اصول ميتوانيد تغييراتي را كه آموزش براي شما و كاركنانتان در محل كار به ارمغان ميآورد، تضمين نماييد .
نخست، آموزشي كه به ارزش منجر ميشود، تمايل به ادغام و يكپارچگي با ساير سيستمهاي مديريتي دارد. به عبارت ديگر، اقدامات و تصميمهاي آموزشي با توجه به عملكرد سيستمهاي مديريتي، فرآيندهاي برنامهريزي راهبردي، و پروژههاي توسعه شغلي انجام ميگيرد. آموزش بايستي چهارچوبهاي برنامهريزي شده را رعايت نمايد. از اين رو، مشخصا" با نتايج محل كار ارتباط دارد. چنانچه از آموزش بعنوان يك پاداش استفاده شود، يا اهداف آن براي كليه افرادي كه آموزش به آنها مربوط ميشود، شفاف و روشن نباشد، تاثير مثبتي در بر نخواهد داشت.
دوم، آموزشي كه منجر به ارزش ميشود داراي سه مشخصه ميباشد: تدوين برنامه ، اجراي برنامه و پيگيري، كه مشخصه سوم از همه مهمتر ميباشد. مكانيزمها بايد در جاي خود باشند تا موجب تقويت كوشش و تلاش فراگير براي اجرا آنچه آموخته است، شود.
سرانجام، براي اينكه آموزش منجر به افزايش ارزش شود بايد به فراگيران كمك نمود تا از آموختههايشان استفاده كنند بنابراين، كسب ارزش از آموزش مستلزم يكپارچگي، برنامهريزي و پيگيري است. هر چند كسب ارزش مسوليت مشتركي است بر دوش فراگيران و مدير، اما مدير در ايجاد شرايطي كه آموزش در آن به افزايش ارزش منجر گردد، نقش كليدي دارد