من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

چيزي يادم نمياد

۲۹ بازديد

 

از كتاب درسياي بچگيام
چيزي يادم نمياد

چيزي يادم نمياد جز يه نگاه
كه همون صفحه اول ميدرخشيد مث ماه

پيرمرد چشم اميدش به ما بود
اميدش به ما دبستانيا بود

پيرمرد هزارتاي بركه و دريا بود چشاش
باب تماشا بود چشاش

با هزارتا آرزو چشم اميدش ميشديم
توي بازياي بچگي شهيدش ميشديم

حالا ما بزرگ شديم حال اميدتو بپرس
حال و احوال كوچولوي شهيدتو بپرس

از كتاب درسياي بچگيام
چيزي يادم نمياد

چيزي يادم نمياد جز يه نگاه
كه همون صفحه اول ميدرخشيد مث ماه


زيارت

۲۹ بازديد

 

جان مهذب و دل طاهر بياوريد
آيينه و كبوتر و زائر بياوريد

يك آسمان ستاره و خورشيد و ماه و ابر
هم بال مرغهاي مهاجر بياوريد

اي جاده ها گسيل تمام زمين شويد
از قريه هاي دور مسافر بياوريد

در راه از جوار نشابور بگذريد
يك دشت چشمه متواتر بياوريد

مردم! دو چشم مرد نه از جنس مردمك
با خود براي درك مناظر بياوريد

از بلخ تا سمرقند از فارس تا عراق
از هر كجا كه باشد شاعر بياوريد

شاعر بياوريد كه مضمون فراهم است
شاعر ـ نه شاعران معاصرـ بياوريد


جز چند اذان

۲۸ بازديد

 

اي دل تو كه مستي - چه بنوشي چه ننوشي-
با هر ميٍ نا پخته نبينم كه بجوشي

اين منزل دلباز نه دزدي ست نه غصبي
ميراث رسيده ست به ما خانه به دوشي

دلسردم و بيزار از اين گرمي بازار
غمهاي دم دستي و دلهاي فروشي

رفته ست ز ياد آن همه فرياد و نمانده ست
جز چند اذان چند اذان در گوشي

نه كفر ابوجهل و نه ايمان ابوذر
ماييم و ميانمايگي عصر خموشي

ما شاعركان قافيه بافيم و زبان باز
در ما ندميده ست نه ديوي نه سروشي


هنوز

۲۹ بازديد

 

هنوز ماتم زنهاي خون جگر شده را
هنوز داغ پدرهاي بي پسر شده را

كسي نبرده ز خاطر كسي نخواهد برد
ز ياد، خاطره باغ شعله ور شده را

كسي نبرده ز خاطر، نه صبح رفتن را
نه عصرهاي به دلواپسي به سر شده را

نه آهِ مانده بر آيينه هاي كهنه شهر
نه داغ هاي هر آيينه تازه تر شده را

جنازه ها كه مي آمد هنوز يادم هست
جنازه هاي جوان، كوچه هاي تر شده را...

نه، اين درخت پر از زخم خم نخواهد شد
خبر دهيد دو سه شاخه تبر شده را !

خبر دهيد دو سه شاخه تبر شده را
كه اين درخت پر از زخم خم نخواهد شد

كه آفتاب به تاراج شب نخواهد رفت
كه سايه اش ز سر خاك كم نخواهد شد

گذشته است زمستان و حال روي زغال
سياه تر نشود پاك هم نخواهد شد


نيت فردا

۳۱ بازديد

 

برخاستيم و وضو ساختيم

شانه به شانه ايستاديم

در صفوفي بي خلل

و با هم

نيت فرادا كرديم...الله اكبر!


سال هاي هجري

۳۲ بازديد

 

هنوز مثل زمين در طواف خورشيدم
ولي زمين نشدم،گرد خود نچرخيدم

حكايت من و باران كه ميگريست يكيست
از آسمان به زمين كرده اند تبعيدم

مرور ميكنم اين سالهاي هجري را
پر از تلاقي ماه محرم و عيدم

بگو به باد كه من آفتابگردانم
جز آفتاب به ساز كسي نرقصيدم

گل محمدي ام من،سلامم و صلوات
ولي سراپا تيغم اگر بچينيدم!

ستارگان سحر پيشمرگ خورشيدند
ستاره سحرم پيشمرگ خورشيدم


كمي عشق

۲۹ بازديد

 

چشمش اگرچه مثل غزلهاي ناب بود
چون شعر اعتراض لبش پر عتاب بود

معجون "جنگ" و "صلح" و "سكوت" و "غرور" و "غم"
بانوي نسل سومي انقلاب بود!

مغرور بود، كار به امثال من نداشت
محجوب بود - گرچه كمي بد حجاب بود!-

با چشم مي شنيد، صدايم سكوت بود
با چشم حرف مي زد، حاضر جواب بود

كابوس من نديدن او بود و ديدنش
آنقدر خوب بود كه انگار خواب بود


قلاب

۳۰ بازديد

 

نه...نه...مرا نبلعيد!

اين التماس نيست

اين آخرين نصيحت كرمي ست نيمه جان

آويخته به تيزي قلاب

در گوش ماهيان


واژگون لاك پشت كهنسال

۲۹ بازديد

 

اي تقلاي بيهوده بي توقف

اي زمين!

اي فرو مانده ناخوش احوال

هيچ دستي به دلسوزي ات بر نيامد

آه...اي واژگون لاك پشت كهنسال!


غم فروش

۳۰ بازديد

 

هر كه ديده ست مرا گفته غمي با من هست
غمي آواره كه در هر قدمي با من هست

در دلم هر طرفي مجلس ذكري برپاست
حاجت و روضه به قدر حرمي با من هست

سر مويي دلم آشفته گيسويي نيست
گيسويي نيست ولي پيچ و خمي با من هست

ميخرم از همگان تا بفروشم به خودمپ
تا بخواهيد غم از هر قلمي با من هست

شده در هر نفسم شكر دو نعمت واجب
"آه" در هر دمي و بازدمي با من هست