تقويم تاريخ
روز جهاني كتاب كودك
آغاز به كار دانشگاه تهران بعداز 66 روز اعتصاب
تاسيس حزب اسلامي افغانستان
تحريم كلاسهاي درس و تعطيل دانشگاه از طرف دانشجويان تهران به منظورحمايت از اعتصاب غذاي زندانيان سياسي زندان قصر
انفجار خانه جوانان كرمانشاه با بمب و كوكتل همزمان با تظاهرات دراين شهر
درگذشت آيت الله سيد كاظم شريعتمداري
تشكيل سازمان تبليغات اسلامي به فرمان امام خميني (ره)
تهاجم ارتش بعث عراق به نجف و مرقد مطهر علي( ع )
اختراع دندان مصنوعي توسط مخترع فرانسوي
زاد روز هانس كريستيان آندرسن ( 1805 - 1875 ) شاعر و نويسنده دانماركي ، و داستان نويس نامي كودكان
سركوبي خونين دانشجويان شهرهاي " ساراگوس " ، " مادريد "و " سالامانك " اسپانيا توسط پليس اين كشور
گشايش " تئاتر شانزه ليزه " در پاريس
تولد " ژان سوانيارگ "، ديپلمات فرانسوي
برقراري روابط ديپلماتيك ميان آمريكا و دولت جديد اسپانيا
جنگ جمل
يك روز در بهشت زمين
حتما ميدانيد جاده چالوس شهرت خاصي، هم در زيبا بودن و هم در پرمخاطره بودن دارد. بسياري از گردشگران كه مقصدشان رفتن به شهرهاي استان مازندران است از آن عبور ميكنند، اما بسياري هم زيباييهاي همين جاده و روستاهاي اطراف آن را نميبينند و از كنارش ميگذرند. ما هم به شما پيشنهاد ميكنيم اين بار سري به روستاهاي زيباي اطراف اين جاده وسوسهانگيز بزنيد تا براي هميشه خطرات اين جاده را از ذهنتان پاك كند.

درست در كنار جاده چالوس، مناظر زيبايي نهفته كه بايد براي ديدن آن توقف كنيد. يكي از آن همه روستاهاي سحرانگيز، «سياهبيشه» است؛ يعني همان روستايي كه بر سر در مغازههاي كنار جاده آن، كيسههاي سفيد ماست چكيده آويزان است. آخر اينجا ماست و دوغش شهره است و حتما بايد از آن خورد و نوشيد تا مزه سياهبيشه به خاطرتان بماند!
شما در هر فصلي از سال كه از اين جاده عبور كنيد، خود را ميان مه و ابري غليظ و گاه سياه رنگ خواهيد ديد؛ حال و هوايي كه حس شاعرانگي عجيبي به آدم ميدهد. اصلا به دليل همين مه سياهرنگ، روستا را سياهبيشه ناميدهاند.

بخشي از روستا كه پايينتر از سطح جاده قرار گرفته است، چشمانداز بسيار زيبايي دارد؛ خانههاي متراكم شيروانيدار و اغلب زنگ زده. اگر شما نيز در مسيرتان در اين روستا توقف كرديد، تمام زمان خود را به خريد از مغازهها اختصاص ندهيد، ميتوان با چند ساعت ماندن، يك گردش كوتاه، اما مفرح و سرشار از نشاط در اين روستا داشت.
سياهبيشه، مردماني دارد شيرين لهجه و دوستداشتني. مردماني كه گردشگران، بخشي از زندگي آنها شدهاند. هر روز زندگي را با نگاه پرسشگر و شوقانگيز مسافران آغار ميكنند و با پاسخهاي ساده به پايان ميرسانند. در سياهبيشه يك زندگي طبيعي، اما پرشور و هيجان جريان دارد.

در كنار اين روستا، آبشارهاي طبيعي و مناظري وجود دارد كه بازديد از آنها بدون داشتن وسايل و تجهيزات كافي امكانپذير نيست. يكي از آنها بعد از روستاي سياهبيشه قرار دارد، در يك تنگه به نام «هزار چم» چند آبشار بكر و زيبا از ميان درختان وحشي جنگلي فرو ميريزند كه با هر ريزش خود هزاران واژه در ذهن آدم روان ميسازند. توصيه ميشود ديدن اين آبشارها را به فصل و هواي مناسب موكول كنيد و حتما با تجهيزات لازم و با حضور يك راهنماي محلي به آنجا برويد. فعلا در اين هواي خنك پاييزي به قدم زدن در روستا و گپي دوستانه با اهالي خونگرم آن بسنده كنيد، ولي اين آبشارهاي ديدني را به گوشه ذهنتان بسپاريد تا زمان مناسب فرا رسد.
شايد اين را بتوان يك اصل كلي در سفر دانست كه نبايد جاده را همين طور گرفت و رفت. جاذبههاي طول مسير يك بخش جدي از سفر هستند. در هر راهي مناظر زيادي وجود دارد كه هر كدام چشمان شما را به خود خيره ميكند؛ جاهايي مانند سياهبيشه كه به يقين آن را با خاطرهاي سپيد ترك خواهيد كرد.
اگر دوست داريد قنديل ببنديد
طبق تقسيمات جغرافيايي، پلور فرزند استان مازندران محسوب ميشود، اما رفت و آمد تهرانيها در آنجا آنقدر زياد است كه خيلي از آنها اين روستا را جزئي از تهران ميدانند كه البته اين طرز تلقي هميشه صداي اعتراض مازندرانيها را به آسمان برده است.
به جز آب و هواي خوش و پاك اين منطقه كه يك پاي ثابت جذب گردشگر در آن محسوب ميشود، باورهاي قديمي مبني بر وجود گنجهاي پنهان و نشستن پاي صحبت ريشسفيدان پلور ـ كه بيشترشان به دليل يافت شدن سفالينه، آبگينههاي كهنسال و وجود حجاريهايي به شكل ماهي و... روي ديواره قلعه دختر گمان ميبرند زير خاك پلور، گنجهايي خفتهاند و خيلي از آنها از تلاشهايشان براي يافتن اين دفينهها خاطرهها ساختهاند ـ ميتواند به عنوان بخشي از تاريخ شفاهي و سينه به سينه، گردشگران زيادي را به اين محل بكشاند. البته پر بيراه هم داستانگويي نميكنند چون چشم خيليها تا به حال به سفالينهها و آبگينههاي فراوان متعلق به دوران پارت، ساساني و اوايل ظهور اسلام در اينجا روشن شده است.

قصه جذاب ديگري كه پلوريها تعريف و با آن گردشگران را به روستاي خود دعوت ميكنند، درباره چشمه و قلعه دختر است. كافي است از جاده هراز عبور كنيد تا اين چشمه را ببينيد. در همين جا كوه سنگي با ويرانههاي يك بناي تاريخي هم با نگاهتان بازي ميكند.
سوراخي كه در نزديكي اين ويرانهها، داخل يك صخره وجود دارد، شايد نشان از اين داشته باشد كه روزگاري مسير گذر آب از كنار اين ويرانه امروزي بوده است.بوميها در روستاي پلور، قصههاي متفاوتي ميگويند كه ريشه در اسطوره و باورهاي كهن آنها دارد. داشت فراموشمان ميشد كه بنويسيم روستاييان پلور بر اين باورند كه در گذشتههاي خيلي دور در بالاي اين كوه و دورن قلعه، دختراني بودند در خدمت يك پادشاه افسانهاي بينام كه آب را پرستش ميكردهاند.

اين قلعه باستاني شباهت زيادي با قلعه دختر فيروزآباد (شيراز) دارد و برخي مستندات تاريخي موجود نشان ميدهد كه در اين قلعه كه پيشنهاد ميكنيم بازديد از آن را در فهرست سفرهاي پاييزيتان جا بدهيد، مراسم آييني برگزار ميشده است. اين كوه كه جايگاه قلعه دختر به حساب ميآيد، در ميان روستاييان پلور به «بچه دماوند» معروف بوده و كتيبهاي كه در قلعه دختر در ارتفاع 700 متري نصب شده، از گذر زمان و تخريب مصون مانده است.
مرتفعترين آبشار مازندرانحيف است آدم تا پلور برود، اما يك توك پا براي تماشاي يكي از بزرگترين آبشارهاي استان مازندران نرود. صداي ريزش آب از بالاي آبشار 50 متري شاهاندشت در دل روستايي به همين نام 65 كيلومتر مانده به آمل، توجه مسافران را به خود جلب ميكند. شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد قلعه ملكه قلاع يا ملك بهمن يا قلعه فرشته كه از بزرگترين قلاع كوهستاني البرز به شمار ميرود، در كنار آبشار شاهاندشت قد برافراشته و سال 1005 هجري به دستور شاه عباس صفوي فتح شده، استحكامش را مديون سنگ و ساروج و مخلوطي از شير، تخممرغ و نوعي خاك خاص است. تماشاي اين قلعه با اين مصالح نامتعارف كه با گذشتن از روستاي وانا و حدود 15 دقيقه پيادهروي نمايان ميشود، خودش يك پا جاذبه توريستي است.

دلتان ميخواهد شنا كردن ماهيهاي قزلآلاي خال قرمز و رنگينكمان را از نزديك ببينيد؟ درياچه امامزاده علي(ع) در نزديكي آب اسك در جاده هراز پر است از اين جور ماهيها كه با شنا كردنشان مسحورتان ميكنند. اين درياچه حدود 80 كيلومتر با تهران فاصله دارد، از ما به شما نصيحت؛ وقتي به پلور رفتيد، بازديد از اين گزينه را فراموش نكنيد. هم به تماشاي ماهيها بنشينيد، هم كف درياچه را كه پر از گياهان خاص دريايي است، نظارهگر باشيد.
دلخواه صخرهنوردهابراي ورزشكارها هم جايي در پلور فراهم شده تا حوصلهشان سر كه نرود هيچ، بشاش و سرحال برگردند سر خانه و زندگيشان. ديوارههاي صخرهنوردي در مجتمع كوهستاني پلور با مساحتي بيش از 900 مترمربع در 3 بخش سرطناب، بولدرينگ و سرعت، اوقات خوشي را براي اين دسته از گردشگران تدارك ميبيند.

بلندترين قله ايران در همسايگي پلور آرام نفس ميكشد. دماوند، كوهي كه سر از افسانههاي اساطيري و ديوان شعرا در آورده در دوران چهارم زمينشناسي موسوم به دوران هولوسين تشكيل شده، از اين نظر جوان محسوب ميشود و از 38500 سال پيش كه فوران كرد، تا امروز خفته است. اين آتشفشان لقب بلندترين آتشفشان خاورميانه را هم يدك ميكشد. همه كه پاي فتح كردن اين قله 5 هزار و خردهاي متري را ندارند؛ بنابراين ما به نقل از آنهايي كه دستي در كار دارند، مينويسيم كه قطر دهانه آتشفشان حدود 400 متر است، درياچهاي يخي، مركز آن را پوشانده و در حاشيه آن دودخانهايي وجود دارد كه باعث زرد شدن رنگ زمينهاي اطراف شده است.
يك دست لباس گرم، كولهپشتي، آذوقه كافي، بدن آماده و كفش مناسب، راه رسيدن به قله را هموارتر ميكند. باتجربهها گفتهاند آسانترين مسير صعود به قله، جبهه جنوبي و دشوارترين آنها جبهه شمالي است.
روستايي با شبهاي هراسآور
مردم روستا مي گويند كه شبها آبادي ما به تسخير غولها و اشباح درميآيد! در تاريكيهاي شب، مردم روستا از كوهستان، صداهايي شبيه ناله و زوزه و فريادهاي وهمانگيز ميشنوند. روستايي قديمي كه به اعتقاد مردم چابهار مرموزترين روستاي منطقه است!

تيس يك روستاي ساحلي در منطقه چابهار است به باور برخي از ريش سفيدها و زنان سالخورده ساكن آن، اشباح و غولهاي شر”‹، گاهي در برخورد با روستاييان خود را به شكل حيوانات درميآورند و در تاريكيها ناپديد ميشوند و هر شب صداي زوزه و ناله و فريادشان از دل كوهستان به گوش ميرسد.
«تيس» بازمانده از دوران هخامنشيان در استان سيستان و بلوچستان است كه در دوران باستان به نام «تيز» معروف بود. اين روستا با باورها و سنتهاي شگفتانگيز مردمانش، در حصار بلند كوههاي شهباز،پيل بند و لاوري قرار دارد.

منطقه تيس در گذشتههاي نهچندان دور يكي از بنادر تجاري مهم ايران بوده است و جغرافيدانان اسلامي از آن به عنوان تنها بندر تجاري در طول سواحل خليجفارس و نزديك دلتاي رود سند ذكر كردهاند كه صادرات مواد خام و كالاهاي توليدي آن به ويژه پانيذ (نوعي شيريني ساخته شده از شكر و روغن بادام) نقش داشته و در آنجا كاروانسرا و مسجد زيباي جامع به يادگار مانده بود.

به گفته برخي از سالخوردگان؛ اين كوهها محل مقبرههاي «جناني گچ» و «پيل بند» است و بسياري از مردم تعريف ميكنند كه در شبهاي توفاني، از ميان كوهستان صداي اشباحي را ميشنوند كه فرياد ميكشند و زوزهكشان آواز ميخوانند و صداي نالهها و فريادهايشان به گوش اهالي روستا ميرسد.
شايعه شده كه بعضي از اشباح در تاريكي شب در كوچههاي روستا به راه ميافتند و با روشني روز به غارهاي تودرتوي خود در كوهستان برميگردند.

روستاي «تيس» را كوههاي آهكي احاطه كردهاند كه جنس آهكشان «آسماري» و آنقدر نرم است كه تيغه چاقو در آن فرو ميرود. همين نرمي كوهها باعث ميشود در مقابل باد و بارش باران، شكل و فرم بگيرند و اشكال مختلفي به شكلانسانها و حيوانات ظاهر شوند. اگر به تيس سفر كرده باشيد، بر كوههاي پوزم، پاسابند و تيس كه به كوههاي مريخي شهرت دارند، شكاف و برجستگيهايي شبيه مجسمههاي غول پديد آمدهاند و كمكم از ديرباز اين باور به وجود آمده كه غولها و اشباح، ساكن غارهايي در كوهستان هستند. اين فرمگيري ها در كوهها به نوع وزش باد برميگردد و پيكرههاي خيالي را به اشكال و اشباح مختلفي درميآورد.

مردم روستا ميگويند شبها از ميان اشباح و غولهاي كوهستاني صداهايي چون فرياد و گفت و گو ميشنوند. حقيقت امر اين است كه پيچش باد در ميان كوهها باعث ميشود صداهايي شبيه زوزههاي انساني و آواهاي وهمانگيز به گوش مردم روستا برسد كه همه اينها باعث ميشود چنين افسانهها و پندارهايي درباره وجود جن و غول در ميان روستانشينان شكل بگيرد.
در واقع اجداد و پدران ما وقتي با نيروهاي ناشناخته زمين روبهرو ميشدند و هيچ تعبيري از آن نداشتند، آنها را تعبير به حضور جن يا غولها و اشباح ميكردند. در واقع اينها ناشي از نيروهاي دروني زمين است كه در اثر فعل و انفعالاتي از اعماق زمين خارج ميشود و توهم وجود اشباح و غولها را به وجود ميآورد.
روستاي شگفتانگيز
اين روستا يكي از شگفتانگيزترين روستاهاي كشور از نظر قومي و زندگي سنتي مردم است. يكي از بارزترين نكتهها در شهر تيس اين است كه در هر خانهاي چند خانواده به طور مشترك با هم زندگي ميكنند و بعضي از مردها در تيس، دو يا سه زن دارند كه همگي با بچههايشان كه گاهي بيشتر از 30 فرزند هستند در يك خانه زندگي ميكنند.
گاهي هم يك كوچه به نام يك خانواده است و مردي با دو يا سه زن در اين كوچه به سر ميبرند و معمولاً زني كه كوچه به اسم او نامگذاري شده حق دارد با بچههايش در يك خانه مستقل زندگي كند!

در تمام خانههاي روستا نوعي درخت كاشته شده كه حرمت خاص دارد و وجود يك درخت در حياط هر خانه از خصوصيات بارز مردم اين روستا است. روستائيان معتقدند اگر بچهها اطراف اين درخت بازي كنند هرگز مريض نميشوند و به سرماخوردگي دچار نميشوند. با تحقيقي كه در مورد اين درخت انجام دادهايم متوجه شدهايم كه برگهاي اين درخت خاصيت ضدعفونيكنندهاي دارد و در واقع آفتكش است.
مردم روستا دستمالهايي يك شكل و طرح خاص دارند كه به دستمال 17كاره مشهور است. اين دستمال كه جنس نخي دارد به «لانكي» معروف است.

اين دستمال همراه هميشگي اهالي روستا است كه گاهي از آن به عنوان جانماز، گاهي روانداز، حوله و سفره و... استفاده ميشود. وي همچنين به درختي كه با آن مسواك درست ميكنند اشاره كرد و گفت: محليها اعتقاد دارند دندانها با مسواك كردن با اين چوب خراب نميشود.
شغل عجيب مردم تيسدر روستاي تيس سالخوردگاني هستند كه از مهارت رديابي دزدها بهره مندند! آنها با دقت به جاي پاها در زمين ميتوانند دزدان يا رهگذران ناشناس را شناسايي كنند و به ديگران خبر بدهند. تعداد اين رديابان 50 نفر است و در روستا اگر سرقتي شود يا تبهكار ناشناسي مرتكب جرمي شود ابتدا مالباخته به سراغ اين افراد ميرود و آنها پس از ديدن ردپايي كه در كوچه يا داخل خانه به جا مانده است، سارق يا تبهكار فراري را شناسايي ميكنند و ميتوانند تشخيص دهند كه اين سارق چه مسيري را طي كرده، چند ساله است و چه مشخصاتي دارد و مأموران بر اساس اين اطلاعات به تعقيب فراريان ناشناس ميپردازند.
حتي اگر شخصي باري همراه خود داشته باشد افرادي كه متخصص خواندن ردپاها هستند ميتوانند مقدار باري را كه ناشناس همراهش دارد تشخيص دهند.

اگر قرار باشد بهترين جاده ايران را براي گشت و گذار انتخاب كنيد، بدون شك پيشنهاد ما جاده اسالم خلخال است كه از زيبايي كم از چالوس ندارد اما ده ها برابر بكرتر از اين جاده است.

مسير اسالم- خلخال يكي از رويايي ترين جاده هاي ايران است كه مي توانيد هر جاي آن كه اراده كرديد، توقف كنيد، در طبيعت بنشينيد و سيزده بدر متفاوتي براي خود رقم بزنيد.
اسالم يكي از شهرهاي استان گيلان است كه در دورههايي مركزيت شهرستان تالش را داشته و از سرسبزي و بكري چيزي كم ندارد. خلخال هم كه معرف حضورتان هست. اما چيزي كه اين دو شهر را بيش از هميشه گردشگر پذير مي كند، لذت سفر كردن در جاده ميان آنهاست. از اسالم كه راهي خلخال شويد، فقط سرسبزي مي بينيد و مه و جنگل هاي انبوه كه كنار جاده پيچ در پيچش قرار گرفته اند.

اما اسالم تنها يك جاده جنگلي نيست؛ تركيبي از جنگل و دشت، گلزار و آبشار و درياچه و حيوانات محلي است، كه جزء جاده هاي جنگلي بكر به حساب مي آيد.

اگر مسافر اين مقصد بكر شديد ميتوانيد بعد از طي جاده تهران- رشت به طرف اسالم حركت كنيد و بعد از چند ساعت كه تابلوي اسالم- خلخال را ديديد آن را دنبال كنيد. با گذر از جاده اسالم-خلخال، يك جاده فرعي ديده مي شود كه تابلو نهالستان پيرسون در ابتداي آن مسير را نشان مي دهد.

مسير اين جاده را تا حدي مي توان ادامه داد. پس از طي جاده ماشين رو، مي توان با پاي پياده به درون جنگل رفت. با گذر از درون جنگل، مراتع بالايي جنگل خود را آماده پذيرايي از دوستداران طبيعت مي كنند. ابرهايي كه در اطراف مي بينيد زيبايي مراتع را دوچندان مي كند.

گشت و گذار در اين منطقه، شما را به درياچه اي زيبا خواهد رساند كه در ميان تپه هايي پوشيده شده از درختان محصور شده است.

زيبايي هاي اين نقطه بهشتي قابل توصيف نيستند و بايد با تمام وجود از آن لذت برد. دامنه هاي سرسبز و گله هاي گوسفندي كه در دوردست ها حركت مي كنند؛ چشم انداز ييلاق و كلبه هاي چوبي روستاييان و دره هايي كه مه آن را سفيدپوش مي كند و گاهي حتي تا روي جاده مي آيد و درختان بلند و انبوه كه سايه شان جاده كوهستاني را گاهي تاريك مي كند؛ اين زيبايي ها، تصاوير رويايي اين مسير هستند به طوري كه انسان واقعا حس مي كند قدم در دنياي ديگري گذاشته است.







اينجا خاك طلاست و اين شهر نمايشگاهي است از معادن فلزات مختلف در دل كوير، اينجا شهرك صنعتي نيست، اينجا شهر، شهر فرهنگ است و زمين، زمين كاني ها، اينجا نارسينه است.

از نائين كه رهسپار جاده انارك ميشوي، تمام مسير بياباني است بدون حتي يك درخت. هيچ آبادي و روستايي هم وجود ندارد و اينجاست كه پي ميبري واقعا آب آباداني است. نياز به پرسش و تحقيق ندارد. آب كه پيدا شد، مردم «انارك» را ساختند. شهري كه در دوره ساسانيان و با هدف برقراري ارتباط بين جنوب و مركز با شمال ايران ساخته شد كه براساس نام محلي آن، «نارسينه» به معني انارستان و اكنون آن را «انارك» مينامند.
براي سفر به انارك بايد به 225 كيلومتري اصفهان و حدود 400 كيلومتري تهران سفر كنيد. شهري كه براي اهالي تاريخ و علاقمندان به بناهاي قديمي، گزينه خوبي براي يك سفر كوتاه يك روزه و سيزده به در گردي به حساب مي آيد.
خانه هايي گلي با پشتبامهاي منحصر به فرد، بهترين چيزي است كه در انارك مي بينيد. روستايي كه اگرچه كم كم تخريب مي شود و شكل شهر به خود مي گيرد، اما هنوز بناهاي زيادي در آن خشتي است و بوي كاهگل مي دهد.

انارك را كلكسيوني از هنر معماري و تزئينات كويري است كه در آن، گونههاي بديع و نايابي از انواع بادگيرها، پنجرههاي مشبك، درها و پنجرههاي چوبي و سردرهاي خشتي و گچي، كتيبههاي خشتي و گچي و بسياري ديگر از عناصر معماري بافت و تزئينات با اصليترين شيوههاي فني (به خصوص كار با خشت، كاهگل و سيمگل) و متعلق به دورههاي مختلف تاريخي اجرا شدهاند.

بافت قديمي اين روستا، به طور كلي از معماري مناطق كويري الهام گرفته است. در اين بافت ديوارها خشتي و بلند و تا ارتفاعي محدود با روكشي از سنگ هستند كه سقفهاي گنبدي، تاق و چشمه، قوسي و مسطح در معماري آن كاربرد فراوان دارد. حياط خانههاي اصيل معمولا آجرفرش و سنگفرش است و اتاقها تاقچه و رفهاي متعدد دارند. با توجه به صخرهاي بودن منطقه، زيرزمين به ندرت در آن ديده ميشود. بيشتر خانهها بادگير دارند و پشتبامها مانند ساير مناطق كويري با چند لايه كاهگل پوشش داده شدهاند.

انارك يكي از 4 منطقه مهم كاني ايران محسوب ميشود و معدن سرب نخلك به عنوان يكي از قديميترين معادن جهان كه پيشينه هخامنشي دارد در اين منطقه فعال است.
يكي از ديدني ترين جاذبههاي تاريخي انارك كاروانسراي چهار ايواني است كه توسط حاج محمد ولي ساخته شده. در ضلع شرقي كاروانسرا كتيبهاي بر سنگ مرمر مي بينيد كه با خط نستعليق نوشته شده است و به تاريخ 1310 هجري قمري و به باني آن اشاره ميكند. همين طور رباط مشجري با وسعتي معادل هزار مترمربع از آثار زيباي انارك است كه بين راه قديم چوپانان به انارك واقع شده و مصالح آن آجر و سنگ و در تاريخ 1301 هجري قمري به دست حاج مهدي اناركي ساخته شده است.

چشمهاي به نام بازياب هم در مسير مهرجان به چوپانان اندكي دورتر از جاده اصلي، در دامنه كوهي بلند قرار گرفته است. آب اين چشمه در ميان منطقه خود از شگفتيهاست و ليكن گوارايي آن به معجزه ميماند. بر ديوارهاي كوه بازياب نيز حفرههاي بسيار صعبالعبور است كه ظاهرا در قديم انبار و محل نگهداري اشياء و كالاهاي خاص بود.اما بشنويد از آباديهاي انارك كه تعداد آن از 40 مورد هم بيشتر است. اين آباديها مكانهايي بسيار زيبا و بكر براي گردشگري هستند. به برخي از اين اسامي دقت كنيد: اسماعيلان، آشتيان، چاه شوره بالا و پايين، چاه گربه و مزرعه مرغاب، چوپانان، عشين، سهل چو و دراز، قبله و... اين اسامي هم در نوع خود جالب هستند كه البته با توجه به نوع محصول و درختان آن آبادي يا شرايط اقليم يا صاحب آن نامگذاري شدهاند.

مردم انارك لهجه محلي هم دارند كه بسيار شيرين است. اين لهجه با كلي تفاوت و غلظت در ميان كلمات، مشابه با لهجه مردم نائين و اردستان است و اين تفاوت در حدي است كه بسادگي ميتوان تشخيص داد شخص اهل كدام شهر است. اين لهجه در بيان وگفتار بيشباهت به لهجه زرتشتيها نيست.
سيزده بدر در جوار زيارتگاه
در 35 كيلو متري غرب تاكستان بعد از عبور از روستاهاي حسين آباد دودانگه و جرندق به روستاي هفت صندوق مي رسيم كه با بناي زيباي زيارتگاهي جلوه گري مي كند.
ممكن است اين محل همان جايي باشد كه حمد الله مستوفي درباره اش گفته است : «مشهدي است به جرندق و در آنجا گور بعضي از صحابه است.» نامگذاري هفت صندوق نيز اين گمان را افزايش مي دهد.
بناي امامزاده هفت صندوق در ميان گورستان روستاي هفت صندوق شهر ضياء آباد قرار دارد. بنا مستطيل شكل و داراي حرمي مربع شكل است كه در جلوي آن ايوان ورودي به همراه دو فضاي كوچك جنبي قرار گرفته است. ايوان و در ورودي در قسمت جنوبي آن قرار دارد. ديواره شرقي و غربي داراي چهار طاق نماي كم عمق به ارتفاع 7 متر است كه از تزيينات اندك آجري برخوردار مي باشد. نماي شمالي سه طاق نما با قوس جناغي دارد و ايوان جنوبي عبارت از يك طاق نماي رفيع با قوس جناغي است كه طاقچه هاي دو طبقه اي آن را قاب كرده اند.

نماهاي شرقي و غربي بنا هر يك داراي قاب بندي و چهار طاق نماست ضلع شمالي آن سه طاق نما دارد گنبد بنا دو پوش و بدون كاشيكاري و توسط تيرهاي چوبي مهار شده است.
تزيينات بنا در داخل شامل رنگ آميزي رسمي بندي و در خارج به صورت طرح هاي ساده آجر كاري در ميان طاق نماها و ورودي هاي فضاهاي جنبي ايوان است اين بنا با توجه به معماري خاص آن به دوره صفويه تعلق دارد.

سقف ايوان داراي تزيينات رسمي بندي و سقف يك كاسه است و با دو ورودي به طاق هاي طرفين مي پيوندد. پا طاق ها يك طاق نماي ورودي هستند كه طاق نماي كوچك تري بر بالاي آن ها ساخته شده و از پلكاني مارپيچ به اتاق هاي كوچكي به ابعاد 5/1*3 متر راه مي يابند كه با سقف خنچه پوش تزيين شده و چهار طاقچه ساده با قوس هلالي به ابعاد 50*50 سانتي متر دارند.
قسمت اصلي بقعه چهار گوشي به طول 7 متر در هر ضلع است كه به شكل چهار طاق نماي جناغي بالا آمده و با مقرنس هاي ساده اي طرح چهار ضلعي بنا را براي اجراي گنبد آماده كرده اند. گنبد زيارتگاه دو پوش است كه از خارج به صورت پيازي و از داخل مدور مي باشد. بناي فعلي را بايد از آثار دوره قاجاري به شمار آورد.
منبع : سايت تبيان
رويا - زرين - اشعار رويا - اشعاررويا - اشعار زرين - اشعارزرين - اشعار رويا زرين - اشعاررويا زرين - اشعار رويازرين - اشعاررويازرين - وبلاگ رويا زرين - وبلاگ شعر پارسي - وبلاگ شعر ايراني - وبلاگ شعر نو

چهل كليد / بيژن ارژن / نشر تكا
بيژن ارژن شاعر كرمانشاهي از شاعراني است كه شعرش گاهي دهان به دهان مي چرخد و گاهي به مثلي نغز در فرهنگ عامه معاصر تبديل مي شود . «چهل كليد» عنوان مجموعه اي است از اين شاعر كه توسط نشر تكا به چاپ رسيده است.
بيژن ارژن به قضاوت كتاب هاي منتشر شده اش ، بيشتر وقت و عمر شاعري اش را در سرودن رباعي سپري كرده است و اكثر شعرهايي كه از ارژن در خاطر شعر معاصر باقي مانده ، رباعي هستند.
رباعي ها يا چارانه هاي ارژن را مي توان از ديدگاه مضمون به چهار بخش تقسيم نمود :
1- رباعي هاي عاشقانه و عاطفي: اين رباعي ها در ميان شعرهاي ارژن از بسامد بالايي برخوردارند و بيشتر رباعي هاي به ياد ماندني ارژن از اين گونه اند . ارژن شاعري است با احساس و اين عاطفه را به خوبي به مخاطب انتقال مي دهد و او را وادار به همذات پنداري با شاعر مي كند .
مي خواهي از اين كلبه تارم بروي
اين گونه غريب ، از كنارم بروي
يك لقمه نان هست كه با هم بخوريم
امشب به خدا نمي گذارم بروي
عاطفه در اين شعر ارژن موج مي زند و عاطفه موجود در شعر باعث ايجاد حس نزديكي بين مخاطب و شاعر مي شود . شاعر به خوبي كلمات را به استخدام زبان درآورده تا صميميت خود را به مخاطب منتقل كند .
تنهاتر از آن لك لك پيرم امشب
وامانده و زخمي و اسيرم امشب
ديگر برويد ، راحتم بگذاريد
تا سر بگذارم و بميرم امشب
استفاده زياد از عنصر عاطفه در برخي شعرهاي ارژن ، باعث رفتن شعرها بر لبه پرتگاه سانتيمانتاليزم و احساسات زدگي شده است كه هر چند اين اتفاق گاهي براي مخاطب عام جذاب و شيرين است اما باعث رنجش مخاطب خاص مي شود .
2- رباعي هاي فلسفي و عرفاني : قسم ديگر چارانه هاي ارژن از گونه فلسفي و عرفاني است . اين رباعي ها در يك طيف كه يك سر آن انديشه ناب و سر ديگرش پند و اندرز آميخته با شعار است ، پراكنده شده اند.
شن هاي روان و ساعت دنيا را
در شيشه گذاشتند ، آدم ها را
زين روي به آن روي... چه مي گردانند؟
اين ساعت كهنه شني را؛ ما را!
اين از آن دست رباعي هاي ارژن است كه با ايجاد يك تصوير بديع ، فلسفه و انديشه شاعر را به خوبي به مخاطب منتقل مي كند و در نقطه انديشه ناب قرار مي گيرد . هر چند نوع انديشه مستتر در اين شعر به انديشه خيام نزديك است اما ارژن با ايجاد يك تصوير نو انديشه را به گونه اي ديگر به مخاطب عرضه مي كند اما شعرهايي كه در سر ديگر طيف قرار مي گيرند مدام به پند و اندرز مخاطب مي پردازند و به صورت كاملا شعاري ، حكمت اخلاقي و نصيحت تكراري ارائه مي دهند كه اين گونه باش و اين گونه بزي:
آدم ز دم سرد ، بدي مي بيند
از آدم نامرد بدي مي بيند
هر كس كه ستم كرد گرفتار آمد
هر كس كه بدي كرد ، بدي مي بيند
كم نيستند اين دست شعارهايي كه لا به لاي سطرهاي شاعرانه ارژن جلوه گرند و مي خواهند مانند پدر يا بزرگتر پند دهند و درس بياموزند در حالي كه ادبيات سال هاست وظيفه پند و اندرز دادن به صورت مستقيم را به حوزه هاي ديگري واگذار كرده است و حتي براي انتقال انديشه به روش هاي غير مستقيم متوسل مي شود.
3- مضامين اجتماعي : ارژن شاعر برج عاج نشين نيست در ميان مردم زندگي مي كند و مسائل مردم طبقه پايين دست اجتماع يكي از دستمايه هاي شعر اوست . بسيارند رباعي هاي ارژن كه به موضوع فقر مي پردازند اما گاهي تصويري كلاسيك از فقر ارائه مي دهند و گاهي تصويري نو :
نقاش ، پياده رو ويك مرد فقير
آب و رنگ و نيم رخ زرد فقير
نقاش و فروش شاهكاري هنري
سرما و گرسنگي و شبگرد فقير
اين تصوير را بارها و بارها در قاب تلويزيون و رمان هاي قرن هيجده و نوزده ميلادي ديده ايم، تصويري نخ نما ودور از زندگي امروز و بيشتر حاضر در ذهن فانتزي و تصوير پرداز شاعر . اما تصويرهاي ديگري هم در رباعي هاي ارژن به چشم مي خورند كه بديع اند و نزديك به زندگي . تصويرهايي كه تنها در شعر ارژن به چشم مي خورند و حاكي از مشاهدات و مداغه هاي شخصي شاعرند . تصويرهايي كه به خاطر واقعي بودن به دل مخاطب مي نشينند :
تا بود نبودن و اگر بود شكست
نفرين هر آنچه نيست برآنچه كه هست
وقتي پسرت حسرت موزي دارد
كه ميموني در قفسي گاز زده است
گاهي در برخي رباعي ها آنقدر تصوير شعر گوياست كه ناخود آگاه مخاطب به ياد داستان هاي كوتاه چخوف يا همينگوي مي افتد . در بعضي آثار ارژن مي توان به وضوح نگاه پرسشگر و اندوهگين چخوف به دنياي نابرابر انسان ها را دريافت :
شب بود و اجاق سرد گاري چي پير
شد چرخ شكسته ، درد گاري چي پير
با شيهه اسب بي سواري در كوه
از خواب پريد ،مرد گاري چي پير
4- طبيعت: ارژن در برخي از رباعي هايش قاب هايي از طبيعت بي جان يا جان دار را بدون هيچ قضاوتي به مخاطب ارائه مي دهد . تنها دستي كه ارژن گاه در اين قاب ها مي برد تشبيه است . ارژن در تابلوهاي طبيعت بي جانش براي ايجاد شعر از تشبيه كمك مي گيرد و اين صنعت را در نهايت خيال انگيزي به كار مي برد :
مه بسته تمام راه، بر سينه كوه
انگار نشسته آه ،برسينه كوه
سگ هاي شكار ،خسته در دامن دشت
خرگوش سفيد ماه ،بر سينه كوه
در اين شعر دست تصوير پرداز شاعر به قلموي خيال دست يازيده و تابلويي بديع خلق كرده است .
جان بخشي به اشيا صنعت ديگري است كه در بسياري مواقع به كمك شعر ارژن مي آيد و آن را خواندني مي كند :
بطري ها ،چوب پنبه هاشان در گوش
ليوان ها با دهان خواهش خاموش
بطري شكسته ، ناگهانِ انگور
ليوان شكسته ،گربه بازيگوش
در اين شعر ،شاعر انديشه خود را لابه لاي جزئي نگري و بافت ريز شعر پنهان مي كند و به مخاطب فرصت و مجال انديشه و غور مي دهد.
حال به بررسي و كنكاش مختصات ويژه شعر ارژن مي پردازيم كه موجب تمايز و بر شدنش از سايرين شده است :
1- استفاده از عنصر طنز: ارژن در برخي از رباعي هايش به طعن و طنز ،جهان را به سخره مي گيرد ، بر زشتيهايش مي خندد و چهره كاريكاتور گونه اش را بر ملا مي كند . طنز ارژن تلخ است و گزنده و بيشتر از اين كه مخاطب را بخنداند او را به فكر فرو مي برد .
جنگ و جنگل ؛درخت و آدم پژمرد
آدم چو موريانه جنگل را خورد
مي ساخت چقدر نردبان چوبي؟!
نجار كه جنگ هر دو پايش را برد
ارژن به خوبي در آثارش از پارادوكس براي ايجاد موقعيت طنزآميز بهره مي گيرد :
آدم از چوب ، سنگ يا آهن نيست
تنها كفش و كلاه و پيراهن نيست
بعد از يك عمر زندگي دانستم
اين دنيا جاي زندگي كردن نيست
2- روايت : عنصر ديگري كه ارژن به خوبي از آن كمك گرفته عنصر روايت است . بسياري از آثار ارژن به داستان كوتاه كوتاه شبيه است كه ارژن فقط آن را منظوم نموده و عنصر روايت نقش اساسي را در آن ايفا مي كند :
با سايه مرد خسته اي در باران
گفتم كه : « چرا نشسته اي در باران؟»
كوبيد به ديوار سرش را و گريست
چون پنجره شكسته اي در باران

3- استخدام اصطلاحات و لغات جديد: يكي از نشانه هاي زبان نو و پويا ،جاي گرفتن اصطلاحات و لغات جديد در آن است به گونه اي كه خوش بنشيند و خود را چون وصله اي ناجور ننماياند . هر گاه ارژن از اصطلاحات جديد ياري گرفته با استادي و زبردستي كلمه را در مقام خود جاي داده و خوش نشانده است :
آدم ها ، زنده هاي كنسرو شده
با گريه ها و خنده هاي كنسرو شده
ميز عصرانه ، آسمان دلگير
آواز پرنده هاي كنسرو شده
4- جزئي نگاري و كشف هاي تصويري: ريزبيني و تيزبيني شاعر باعث ايجاد بافت هاي ظريفي در شعر شده است اين بافت هاي تصويري كه نشان از نازكي خيال شاعر دارد،به گريز از روايت هاي كلان منجر شده است.
شاعر گاهي به ارائه يك تصوير ظريف و باريك در شعر بسنده مي كند و سپيدخواني را به عهده مخاطب مي گذارد. در اين ميان اين ريزبيني گاه كه با كشف هاي تصويري همراه مي شود ،شعري يگانه و زيبا پيش روي مخاطب قرار مي دهد و او را به لذتي هنري دعوت مي كند :
دنيا در دست خواب گردان ها بود
صحرا مسخ سراب گردان ها بود
مشتي تخمه دهانشان را بسته است
اين قصه آفتاب گردان ها بود
5- استفاده از عناصر نمايشي از جمله ديالوگ : ارژن در چند رباعي از ديالوگ و عناصر نمايشي سود برده است و اين عناصر برايش كارسازي نموده اند و باعث ايجاد تمايز بين اين رباعي ها و ساير رباعي هاي معاصر و قدمايي شده است :
روز اول به شوق و شورم انداخت
روز دوم گور به گورم انداخت
-: «سيگار؟»، نمي كشم ،كه چون سيگاري
تا نصفه مرا كشيد و دورم انداخت
كوتاه سرايي مسيري است سهل و ممتنع و بيژن ارژن شاعري است توانا كه انديشه اش را در قالب تنگ رباعي جاي داده و بار تصاوير ذهني اش را بر دوش چهار مصرع افكنده و رباعي به خوبي اين متاع را به مقصد شعر رسانده است. هر چند برخي رباعي ها از قافله به دور افتاده اند اما بيژن ارژن قافله سالاري است هوشيار .
منبع : سايت تبيان
برايت از غربتي
نوشته ام
كه جهاني است
و تا چشم كار مي كند از پرده ي اشكي نوشته ام
كه پوشانده تمام كوچه هاي
مجاوري
كه ختم به خاكستري خوابگاه غروب است
برايم نوشته اي
اصلا
به جاي حفظ اين همه قانون
گوشواره هاي بدل بياويز و
سايه ي فيروزه اي بزن
و گوشه ي لبهات
براي مزمزه ، چند قطعه جاز سبك تر از كاه و
فقط شبيه خودت كه نباشي
ديگر نه غربتي ست
و نه بغض قرمزي
كه ماسيده روي سفيدي چشمت
يكي بود
يكي نبود
و آن كه به ضرس قاطع بود
گفت : اتفاق شود
و اتفاق من بودم
و بعد تر تو
و يا نمي دانم چه
فرق مي كند
برعكس
يكي نبود
و آن يكي كه بود
گفت : مهر شود
و مهر شد
سقف و سايه و بستر
اجاق و مطبخ و لبخند
يكي نبود
و آن يكي كه بود گفت شك بشود
و بعد شك از بعيدترين دريچه آفتابي شد
يكي نبود
و آنيكي
گويي كه هيچ
نبوده باشد
احتمالا گفت كينه شود
و دود شد
اجاق و مطبخ و لبخند
و بعد تر زمين
كه دهكده است
بودم بيمه نامه ي سوء تفاهم و سرقت و سلاخ
سپس
يكي كه بود و نبودش
گفت : باران شود
و به اين قلم قسم كه باران شد
و ما هنوز خيس
گريه نبوديم
كه گفت : بازي تمام شود
و شايد هنوز نگفته بود
كه رنگين كمان پلي
از دو سوي دهكده روييد
"براي جستجو در اشعار رويا زرين كليك كنيد"
رويا زرين شاعر ايراني است كه چند كتاب شعر تا به حال در ايران منتشر كرده است. وي با كتاب ميخواهم بچههايم را قورت بدهم برنده نخستين دوره جايزه شعر زنان ايران شد.
چيزي به ياد نمي آورم
نه از دندان هاي شيري خاك شده
پاي درخت سيب و
نه از مشق هاي دو خط در ميان عيد و
نه از شكاف هاي جمجمه ام
صفحه ي سيزده از فصل چهارم تقويم كدام سال سياه بود ؟
نمي دانم
فقط بعد ها شنيده ام
كه يك نفر آمده با دست هاي پر از گچ
و روي تخته سياه خيابان
كروكي اقبال مرا كشيده و رفته است
و بعد ها از عابرين سوال كرده
من آن
روز
با شاخه گلي شكسته ، گوشه ي لبهام
سراغ تو را با لهجه ي كدام پرنده گرفتم
ديگر چه فايده
كه خيره بمانم به سپيدي اين سقف ؟
من كه چيزي به ياد ندارم
جز اينكه به احتمال قوي
ديري است با له شدن الفت گرفته ام
و ديگر كسي صداي كشيده اي كه
حتي شبيه نام تو باشد
از ميان لب هاي من نشنيده ست