من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

از مغازه‌داري در قم تا پخت املت - مصاحبه خواندني با ناصر فيض

۳۶ بازديد

  ناصر فيض

ناصر فيض اين روزها مدير دفتر طنز حوزه هنري است. شاعر و طنزپرداز خوش‌مشرب و شيرين‌سخن و نكته‌پردازي كه به سال 1338 در مشكين‌شهر به دنيا آمده و در قم بزرگ شده و اكنون در تهران مي‌زيد. فيض آن‌قدر شيرين و جذاب حرف مي‌زند و خاطره تعريف مي‌كند و به سؤال‌ها پاسخ مي‌دهد كه سخت مي‌توان سخنش را بريد و سؤال بعدي را مطرح كرد. لذاست كه اين مصاحبه را هم كلي خلاصه كرده‌ايم تا سر جايش جا شود!

ـ نام؟

ـ بايد واقعيت را گفت: ناصر!

ـ نام خانوادگي؟

ـ فيض.

ـ نام پدر؟

ـ ابوالفضل.

ـ شغل؟

ـ كارمند حوزه هنري.

ـ شغل پدر؟

ـ پدرم روحاني است. الان هشتاد و شش سال سن دارد و فكر مي‌كنم اگر شغلي هم برايش پيدا كنيد، خيلي استقبال نكنند!

ـ تحصيلات؟

ـ تحصيلات پدرم؟!

ـ تحصيلات خودتان!

ـ ليسانس ادبيات فارسي دارم.

ـ همه مشاغل قبلي؟

ـ تا هيجده سالگي جوان بودم. بعد، دو سال سرباز بودم. بعد ازدواج كردم. اينها البته شغل نيست، اما مشغوليت هست!

ـ از شغل‌ها هم بگوييد.

ـ در قم مغازه‌اي داشتم، كه در آن ده‌ها شغل عوض كردم. از لباس‌فروشي، اعم از مردانه و زنانه و بچگانه بگير تا فروش چيني و بلور و دوربين‌فروشي و فروش گل مصنوعي، تا اخذ ويزاي دوبي و شارجه و ارمنستان و باكو با فكس! شب عيد هم در اوج كاسبي همكاران، مغازه را مي‌بستم و مي‌رفتم شب شعر در شهرستان‌هاي ديگر!

ناصر فيض

ـ واحد ادبيات حوزه هنري قم كي پيش آمد؟

ـ حوزه هنري قم از اول واحد ادبيات نداشت. يك‌بار آقاي قزوه با آقاي فلاح‌پور كه به قم آمده بودند، آمدند درِ مغازه و گفتند مي‌خواهند در حوزه قم واحد ادبيات راه بيندازند و از من ـ كه آن موقع‌ها از اعضاي فعال جلسه آقاي مجاهدي بودم ـ خواستند گرداننده جلسه‌هاي شعر آنجا باشم. بعد از مدتي آن جلسه به يكي از بهترين جلسات شعر ايران ـ از لحاظ سطح ادبي شاعراني كه در آن شركت مي‌كردند ـ تبديل شد. شاعران خيلي خوبي به آن جلسه مي‌آمدند. زكريا اخلاقي و احمد شهدادي و علي داوودي و مجتبي تونه‌اي و باقر ميرعبداللهي و يدالله گودرزي و حبيب نظاري و محمدشريف سعيدي و گاهي آقاي ژرفا و آقاي مجاهدي. يك‌سال مدير آن جلسه بودم و بعد به تهران آمدم و در طبقه دوازدهم ساختمان آلومينيوم يك اتاق گرفتيم و چندتا عكس به در و ديوارش كوبيدم و يكي از اين هواپيماهاي مسافربري بادي هم باد كردم و گذاشتم وسطش و كار ويزاگيري را دنبال كردم! بعد همكار مجله شعر شدم، بعد از آن يكي از دوستان پدرم كه دفتر اسناد رسمي داشت مرا براي كار رونويسي از اسناد به آنجا برد. اين «رونويسي از اسناد» سمتي بود يك‌كم بالاتر از آبدارچي! 9 سال آنجا كار كردم. مي‌خواستم ليسانسم را بگيرم و با سابقه كار در دفتر، بروم دفتر اسناد رسمي باز كنم. در همين مدت در دانشگاه هم ادبيات خواندم.‌ همه چيز آماده بود براي شركت در آزمون سردفتري، كه يك‌باره به واسطه يك اتفاق از اين شغل بدم آمد.

ـ اين شغل در ابتدا براي‌تان چه جذابيتي داشت؟

ـ من هميشه دوست داشته باشم كاري داشته باشم كه علاوه بر خودم، ديگراني هم در آن مشغول كار شوند. دوست داشتم مثلاً كارخانه‌دار باشم و هرروز پنج تا ميني‌بوس آدم در كارخانه‌ام كار كنند و هميشه هم در ذهنم آدم‌ها را در پست‌هايشان مي‌چيدم. كه فلاني پسر فلاني كه در مشكين‌شهر بيكار است فلان كار را بكند و آن‌يكي مسئول فلان‌جا بشود و... از سردفتري هم براي همين خوشم مي‌آمد. منتها بعد احساس كردم كاري است مثل دلالي، البته كمي شيك‌تر! هي با پول و سند سر و كار داشتن خيلي خوشايندم نبود. بعد از آن مدتي در راديو فرهنگ برنامه طنز و طنزآوران را توليد مي‌كردم. مدتي در تحريريه شبكه يك سيما براي مجري‌ها پلاتو مي‌نوشتم. يك سالي در شوراي فيلم و سريال شبكه يك و بعد از آن شبكه پنج بودم. چندين سال در كنار كار اصلي، در فرهنگسراي بهمن يك جلسه شعر را اداره مي‌كردم. الان هم كه در دفتر طنز و شوراي شعر و موسيقي صدا و سيما و جاهاي ديگري كه يادم نيست، هستم!

ـ شيرين‌ترين خاطره كودكي؟

ـ بچه كه بودم پولم به كتاب خريدن نمي‌رسيد. يك پيرمرد شمالي بود كه در زير گذر خان مغازه داشت كه در آن مغازه همه‌چيز از جمله آب برگه و لواشك و آلبالو خشك و دمپايي و ليف حمام و قيف و نفت و زغال و صابون و انبر مي‌فروخت، و كتاب هم كرايه مي‌داد به شبي يك قران. من بدون كفش خوب مي‌دويدم. از خانه تا زير گذرخان مي‌دويدم، كتاب را مي‌گرفتم، از زير گذر خان تا خانه مي‌دويدم، مي‌افتادم روي كتاب و مي‌خواندم كه تا فردا تمامش كنم كه يك قران كرايه دو قران نشود و فردا دوباره همين بساط. تا اينكه يك بار پيرمرد گفت من ديگر به تو كتاب نمي‌دهم. گفتم چرا. گفت تو تمام كتاب‌هاي اين قفسه را خوانده‌اي و كتاب‌هاي آن يكي قفسه هم به درد تو نمي‌خورد! خاطره اين كتاب‌خواني‌ها هميشه در ذهنم هست.

ـ بزرگترين اشتباه جواني؟

ـ همه اشتباهاتم بزرگ بوده!

ناصر فيض

ـ تفاوت‌تان با ده سال پيش خودتان؟

ـ حجم ريزش مويم بيشتر شده! البته تجربه‌هايم هم بيشتر شده. ده سال هم به مرگ نزديك‌تر شده‌ام.

ـ آخرين آرزويي كه كرديد؟

ـ همين الان داشتم آرزو مي‌كردم اين مصاحبه زودتر تمام شود كه به جلسه‌ام برسم!

ـ آخرين كتابي كه خوانديد؟

ـ كتابي از «مظفر ايزگو» داستان‌نويس ترك به نام «سگِ دزد». مجموعه هفده هجده داستان كوتاه است كه دارم براي ترجمه مرورشان مي‌كنم.

ـ اولين گياهي كه كاشتيد؟

ـ من آدم عجولي هستم. بچه هم كه بودم، حوصله اين كه يك چيز بكارم و بيست روز صبر كنم تا سبز شود نداشتم. براي همين بيشتر لوبيا مي‌كاشتم كه در هواي گرم قم انگار بزرگ شدن و بالا آمدنش را به چشم مي‌شد ديد! البته اهل قلمه و پيوند هم بودم و يك درخت انجير كاشتم كه بعد از چند سال تبديل به درختي شد كه ريشه‌هايش داشت خانه را نابود مي‌كرد! عاقبت پدرم با اره بريدش.

ـ آخرين حيواني كه كشتيد؟

ـ من بيشتر انسان مي‌كشتم! بچه كه بودم اذيت مي‌كرديم حيوانات را، اما نمي‌كشتيم‌شان. البته يك بار گربه‌اي را كه جوجه‌هايم را خورده بود با تفنگ ساچمه‌اي اذيت كردم!

ـ يك تعريف كوتاه از تلويزيون؟

ـ وسيله‌اي كه مي‌شود به جاي تماشا استفاده‌هاي مفيدتري ازش كرد!

ـ فوتبال؟

ـ از فوتبال متنفرم. كلا از ورزش متنفرم. فقط نمي‌دانم چرا بازي‌هاي جام جهاني را با علاقه دنبال مي‌كنم. به جز موردِ جام جهاني، با فوتبال هيچ ميانه‌اي ندارم. بازي‌هاي باشگاهي را كه اصلاً.

ـ در ميان تيم‌هاي ملي كشورها، به بازي كدام‌شان علاقه داريد؟

ـ به بازي‌هاي زمخت و محكم تيم‌هاي آفريقايي. بخصوص كامرون.

ـ يك تعريف از حوزه هنري؟

ـ اين تعريف خودش براعت استهلال دارد. حوزه‌اي براي توليد و گسترش هنر، بر اساس تعريف و اصول.

ـ اسطوره مورد علاقه؟

ـ بگويم رستم، مي‌گويند طنزپرداز چه ربطي دارد به رستم. بگويم گيلگمش؟ هنوز نفهميده‌ام تلفظ درستش چيست! اصلا چرا من بايد به اسطوره علاقمند باشم؟ آ‌ن‌قدر چيز واقعي داريم كه به اسطوره‌ها فكر نكنيم.

ـ شخصيت تاريخي مورد علاقه؟

ـ به خاطر آذري بودنم علي‌القاعده بايد بگويم «ستارخان» ديگر! اما واقعا به عنوان يك آدم ميهن‌دوست به ستارخان علاقه زيادي دارم.

ـ قدرت، شهرت يا ثروت؟

ـ اينها همه با همند ديگر. اما فكر مي‌كنم كسي كه قدرت داشته باشد آن دوتاي ديگر را هم مي‌تواند به دست بياورد.

ـ يك نابغه در طنز؟

ـ حافظ.

با مزاحم تلفني چه برخوردي مي‌كنيد؟

ـ بي‌توجهي كامل. اگر مزاحم احساس كند داري اذيت مي‌شوي ولت نمي‌كند.

ـ بيشترين تلفن را به چه كسي مي‌زنيد؟

ـ دخترم.

ـ با چند انگشت تايپ مي‌كنيد؟

ـ با دو انگشت. البته سرعتم بد نيست و كارم راه مي‌افتد.

ـ چند بار اسم خودتان را در گوگل جستجو كرده‌ايد؟

ـ تا به حال اين كار را نكرده‌ام. اصولاً خيلي اينترنتي نيستم.

ـ غم‌انگيزترين گوشه تاريخ؟

ـ دهم محرم سال شصت و يكم هجري، بي‌ترديد.

ـ مهم‌ترين كلمه در عالم؟

ـ خدا.

ـ اگرصد ميليون پول داشتيد با آن چه مي‌كرديد؟

ـ صرف خيريه نمي‌كردم! يك جايي مي‌خريدم براي مواقعي كه نياز به آرامش دارم. باغچه‌اي در روستا براي فرار از شهر.

ـ به نظرتان اختراع بعدي بشر چيست؟

ـ مگر چيزي هم مانده براي اختراع؟! فكر مي‌كنم دوباره برق را اختراع مي‌كند!

ـ سه كتاب براي فراغت؟

ـ هرچه باشد رمان نيست. در فراغت هم آدم بايد فراغت داشته باشد!

ـ سه شيء كه هميشه همراه‌تان هست؟

ـ عينك، انگشتر، و البته موبايل!

ناصر فيض

ـ فكر مي‌كنيد ماندگارترين اثرتان كدام باشد؟

ـ شايد شعري كه براي شهداي بمباران گفتم. شعري هم براي دخترم سارا گفته بودم كه خيلي مشهور شده بود: دخترم عاشق عروسك نيست/ عاشق لحظه‌هاي كوچك نيست.

ـ به فال حافظ اعتقاد داريد؟

ـ معمولاً به چيزهاي تصادفي اعتقاد ندارم. لااقل دربست در اختيار فال بودن را نمي‌پسندم.

ـ اولين بيتي كه گفتيد؟

ـ من شعر گفتن را از بيست و چند سالگي شروع كردم. اما در عالم بچگي هم چيزهايي مي‌گفتم كه فكر مي‌كردم شعر است. هفت هشت ساله كه بودم گفتم: امام زمان منجي ما بشر/ كه كارش بود بهتر از هر حقوق بشر.

ـ وآخرين بيتي كه گفتيد؟

ـ مطلع نقيضه‌اي براي يك شعر از عليرضا بديع: چون نور نداريم به اندازه كافي/ كارم شده شب تا به سحر هسته‌شكافي!

ـ عاشق‌ترين شاعر؟

ـ اورهان ولي.

ـ اولين كسي كه از طنزتان رنجيد؟

ـ عموي ناتني‌ام. با من شوخي‌هاي درشتي مي‌كرد، من هم هجوش كردم! پسرعمه‌ام اين هجويه را در تمام قهوه‌خانه‌هاي مشكين‌شعر پخش كرد. تا مدتها مردم براي دو كار به قهوه‌خانه مي‌رفتند. يكي چايي خوردن و يكي شنيدن اين شعر! بالاخره به زور از دلش درآوردم.

ـ زياد هجويه مي‌گوييد؟

ـ يك بار يك هجويه را كه براي دوستي گفته بودم، براي داريوش ارجمند خواندم. داريوش گفت قول بده از اين به بعد كسي را هجو نكني. من هم به داريوش قول دادم و البته هنوز هم سر قولم هستم!

ـ خنده‌دارترين ضرب‌المثل؟

ـ دست از پا درازتر برگشتن. تصورش را بكن!

ـ ذوق طنز چيست؟

ـ چيزي كه با آموزش به دست نمي‌آيد. آدم‌ها با هم تفاوت دارند. يكي عبوس است، يكي بذله‌گوست و... مهم‌تر از آن البته قدرت ديدن و كشف بخش مضحك پديده‌هاي هستي است.

ـ مضحك‌ترين آدم؟

ـ آدمي كه نقشي را بازي مي‌كند كه بلد نيست. آدمي كه در جايي هست كه نبايد باشد.

ـ فكر مي‌كنيد كي بيشتر از همه دوست‌تان دارد؟

ـ مادرم. فكر مي‌كنم بالاتر از مهر مادر محبتي نيست.

ـ اگر شما جاي من بوديد كدام‌يك از سؤالات اين مصاحبه را از خودتان نمي‌پرسيديد؟

ـ اسم و فاميلم را. وقتي آن بالا مي‌نويسيد «گفتگو با ناصر فيض»، چه نيازي است اسمم را اول مصاحبه بپرسيد؟!

منبع : سايت تبيان


راوي «ري را»

۳۷ بازديد

  راوي ري را

از شاعران معاصر، آن هايي كه نه فقط نامي دست و پا كرده باشند و واقعاً جايي براي انديشيدن و تخيل و بحث در شعرشان داشته باشند، تعداد زيادي نمانده اند. از شاعران آبي و سبز و زرد، خيلي ها بوده اند كه در همين چند ساله رفته اند. فريدون مشيري، اخوان، سهراب و سلمان هراتي و قيصر امين پور، سيد حسن حسيني. همه رفته اند. حالا اميدمان به فاضل نظري است و سيدعلي صالحي.

البته هستند نام هايي كه، پرسر و صدا هستند و حتي لقب استاد را هم به آن ها پيشكش مي كنند ولي نسل هاي بعد معلوم خواهند كرد كه كدام نام ها مي ماند.

فاضل نظري جوان است و با اين جواني، جرياني در شعر فارسي معاصر شده است.

ولي سيدعلي صالحي حكايت ديگري دارد. از بند بند شعر صالحي، فراز و نشيب هاي زندگي اش حس مي شود. فراز و نشيب ها، براي همه هست. موفقيت ها، شكست ها، پيروزي ها و ناكامي ها براي همه هست. براي همه پيش مي آيد كه عزيزي را از دست بدهند، موقعيت اجتماعي را از دست بدهند، علي رغم خلوص انديشه و رفتارشان، مورد اتهام قرار بگيرند و فهميده نشوند. از طرف غريبه يا آشنايي مورد بي مهري و ظلم واقع شوند . اما همه به اين كه چرا و از كجا و چگونه اين شرايط برايشان پيش آمده فكر نمي كنند. اين به ميزان مقاومت آدم ها برنمي گردد. به اين كه روحي رقيق يا قلبي سخت داشته باشند، بيشتر مربوط است. فراز و نشيب ها و حساسيت هاي روحي هم، همه را هنرمند نمي كند و شايد همه ي هنرمندها هم رنج كشيده نباشند. وقتي هنرمندي خلقي صورت مي دهد، الزاماً دغدغه اي شخصي مقدمه ي تولد يك اثر هنري نيست. فراگيري تكنيك و غرق شدن در هنر براي شكل گيري اثري هنري كافي است.

ولي از بعضي آثار مي توان لايه هاي دروني انديشه و احساس خالقش را فهميد. سادگي شعر صالحي، سطحي بودن موضوعات يا چينش هاي ادبي آن نيست. سادگي شعر صالحي، بي تكلفي است. شعر صالحي جمع اضدادي است از شعر شخصي و شعر مخاطب. اين جمع اضدادي، تناقض نيست؛

صالحي شعر را براي خودش مي گويد يا دست كم براي محبوبي ازلي و ابدي كه ظاهراً زميني است مي سرايد. شعري كه به قصد پيشكش شدن به يك نفر باشد ولي چطور حرف ها و درد دلهاي يك نفر براي محبوبش، براي ديگران هم لطف پيدا مي كند؟

صالحي در شعر گفتن به شرايطي رسيده است يا بهتر است، بگوييم به حالي رسيده است كه شايد خودش هم نمي داند كه اين شعر را براي مخاطبش مي گويد يا فقط بيان دغدغه هاي روح و فكرش است. توأماني انديشه و احساس در شعر صالحي، ويژگي است كه به سادگي به دست نمي آيد. خيلي از شعرهاي صالحي را كه مي خواني حديث عاشق خسته اي است. عاشقي كه به كسي نمي توپد، اعتراضي ندارد ونمي خواهد كسي را محاكمه و تنبيه كند. شايد شاد نباشد، اما اميد را از كسي نمي گيرد. شعر صالحي براي مفاهيم ذهني، از واژگان انتزاعي استفاده نمي كند. وسايل خانه، پديده هاي طبيعت، آدم ها، رنگ لباس هايشان، شكل خيابان هايشان، همه اسم هاي ذاتي هستند كه به استعاره ي اسامي معنا به كار مي روند. اين از شعر صالحي تصويرسازي منحصر به فردي مي سازد. تصويرهايي كه همه نمونه هاي پاك و رويايي تجسم آرزوهاي هر انساني مي تواند باشد. در شعر صالحي بعضي از نمادها، كنايه ها يا استعاره ها تكرار مي شوند. شايد اين در ذهن خواننده ي شعر، ملال زدگي ايجاد كند ولي اين اتفاق نمي افتد. اتفاقي كه با هيچ يك از اركان و عناصر زيبايي شناسانه ي سخن قابل بيان و توجيه نيست.

براي صالحي در هر زماني كه شعر مي گويد. سن شاعر ملاك نيست. نمي تواني شعر صالحي را به تفكيك زمان سرايش مجموعه اي به دوره ي فكري خاصي هم منسوب كرد. زلالي كلمات حتي اگر سخت و نيش دار باشند در شعر صالحي، دنيايي مي سازد كه براي لحظات غم بار زندگي تبديل به يك پناهگاه نمي شود. پنجره اي باز مي كند كه باغ گل و آب و آيينه هاي فراموش شده را دوباره ببيني و ببيني كه تنها نيستي.

راوي ري را

نشاني پنجم

همين جا، نزديك به همين ميلِ هميشه‌ي رفتن
انگار كه بادبادكي از ياد رفته بر خارِ خوشباور
چشم به راهِ كودكانِ دبستانيِ دور
هي بي‌قراريِ غروب را تحمل مي‌كند،
اما كمي دورتر از بادِ نابَلَد
عده‌اي آشنا
مشغولِ چراغاني كوچه تا انتهاي آينه‌اند،
انگار شبِ ديدارِ باران و بوسه نزديك است.
تو هي زلال‌تر از باران،
نازك‌تر از نسيم،
دلِ بي‌قرارِ من، ري‌را!
رو به آن نيمكتِ رنگ و رو رفته
بال بوته‌ي بابونه ... همان كنارِ ايستگاهِ پنج‌شنبه،
همانجا، نزديك به همان ميلِ هميشه‌ي رفتن!
اگر مي‌آمدي، مي‌دانستي
چرا هميشه، رفتن به سوي حريمِ علاقه آسان و
باز آمدن از تصرفِ بوسه دشوار است!
راستي مگر نشانيِ ما همان كوچه‌ي پيچك‌پوشِ دريا نبود؟
پس من اينجا چه مي‌كنم؟
از اين چند چراغِ شكسته چه مي‌خواهم؟
اينجا هيچ‌كدام از اين همه پنجره‌ي پلك‌بسته‌ي غمگين هم نمي‌داند
كدام ستاره در خوابِ ما گريان است.
من البته آن شب آمدم
آمدم حتي تا همان كاشيِ لَبْ‌لعابيِ آبي
تا همان كاشيِ شبْ شكسته‌ي هفتم،
اما جز فال روشني از رازِ حافظ و
عَطرِ غريبي از گيسوي خيسِ تو با من نبود.
آمدم، در زدم، بوي ديوار و دلْ‌دلِ آبي دريا مي‌آمد،
نبودي و هيچ همسايه‌اي انگار تُرا نمي‌شناخت،
ديگر از آن همه كاشي
از آن همه كلمه، كبوتر و ارغوان انگار
هيچ نشانه‌ي روشني نبود،
كسي از كوچه نمي‌گذشت
تنها مادري از آوازِ گريه‌هاي پنهاني
از همان بالاي هشتيِ كوچه مي‌آمد،
نه شتابي در پيش و
نه زنبيلي در دَست
فقط انگار زير لب چيزي مي‌گفت.
خاموش و خسته
صبور و بي‌پاسخ از كنار ناديده‌ام گذشت.
آه اگر بميرم اين لحظه
چه كبوتراني كه ديگر از بالاي آسمان
به بامِ حَرَم باز نخواهند گشت!
ري‌را جان!
ميان ما مگر چند رودِ گِل‌آلودِ پُر گريه مي‌گذرد
كه از اين دامنه تا آن دامنه كه تويي
هيچ پُلي از خوابِ پروانه نمي‌بينم
...!
نوميديِ گراميِ من
نوميد، كلافه، سرگردان،
جهان را به جست‌وجويِ دليلي ساده
دشنام مي‌دهم.
آيا هزار سال زيستن
از پيِ تنها يكي پرسشِ ساده كافي نيست؟
نوميد، كلافه، سرگردان،
همه، همه‌ي ما
در وحشتِ واژه‌ها زاده مي‌شويم
و در ترسِ بي‌سرانجامِ مُدارا مي‌ميريم.
جدا متاسفم!

منبع : سايت تبيان

براي مشاهده اشعار سيد علي صالحي كليك كنيد


شرح غزليات حافظ - غزل شماره 6

۳۵ بازديد
 

با قرار دادن نشانگر موس روي كلمات مشخص شده در غزل معني كلمه برايتان نمايش داده مي شود

۱- به ملازمان سلطان كه رساند اين دعا را
كه به شكر پادشاهي ز نظر مران گدا را

۲- ز رقيب ديوسيرت به خداي خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد خدا را

۳- مژه سياهت ار كرد به خون ما اشارت
ز فريب او بينديش و غلط مكن نگارا

۴- دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي
تو از اين چه سود داري كه نمي‌كني مدارا

۵- همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي
به پيام آشنايان بنوازد آشنا را

۶- چه قيامت است جانا كه به عاشقان نمودي
دل و جان فداي رويت بنما عذار ما را

۷- به خدا كه جرعه‌اي ده تو به حافظ سحرخيز
كه دعاي صبحگاهي اثري كند شما را

وزن غزل: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشكول)

۱- چه كسي به آنها كه ملازم خدمت سلطان هستند اين دعا را مي رساند؛ كه به شكر اينكه پادشاه هستي با بيچارگان بي مهري مكن.

دعا: نيايش، مدح و ثنا ، سلام.

ملازمان: همراهان، نوكران، خدمتكاران.

براي اينكه من باب ادب، مستقيما به سلطان پيام نداده باشد به ملازمان سلطان پيام مي دهد تا به سلطان بگويند كه به شكر اينكه پادشاه هستي گدا را از پيش خود مران. اين معني كه ملازمان به سلطان بگويند در زمينه سخن مستتر است. زيرا مسلما آنكه نبايد به شكر پادشاهي گدا را از نظر براند سلطان است، ملازمان سلطان نيستند.

۲- از مدعي كه چون ديو از عواطف انساني عاريست به خدا پناه مي برم؛ شايد آن شهاب ثاقب اين ستاره كوچك را ياري دهد.

رقيب: نگاهبان، مراقب؛ چون دو شخص عاشق يك تن يا يك چيز باشند هر يك را رقيب ديگري نامند؛ و در حافظ غالبا به معناي مخالف، مدعي و بدخواه آمده است.

شهاب: درخش آتش، پاره اي از آتش؛ و مناسبت آن با ديو چنانكه در آيه ۱۸ از سوره حجر آمده، اين است كه چون شيطان از زمين قصد آسمان كند فرشتگان به تير آتشين وي را بزنند و از صعود ممانعت كنند. پس شهاب ثاقب همان تير آتشين است.

سها: ستاره كوچكي است در آسمان، نماد خردي بسيار و نور اندك، چنانكه در اين بيت ناصر خسرو آمده :

معروف ناپديد سها بود بر فلك من بر زمين كنون به مثال سها شدم

سهيل و سها را شاعران از روي صنعت تضاد فراوان به كار برده اند. سهيل را به خاطر روشني و سها را به خاطر نور اندك:

تا بتابش نبود نجم سها همچو سهيل تا بخوبي نبود هيچ ستاره چو قمر

"فراخي"

شاعر رقيب را به ديو يا آن شيطان كه به آسمان مي رود تشبيه كرده و خود را به ستاره كوچك. مي گويد هنگامي كه ديو به آسمان مي آيد به خدا پناهنده مي شوم تا با آذرخش شهاب او را بزند و مرا كه ستاره ضعيفي هستم از شر او محفوظ دارد.

۳- نگار من، اگر مژه سياهت با اشاره دستور قتل ما را داد؛ متوجه فريبكاري او باش و كار غلط مكن.

مقصود اينكه اگر چشم تو با عشوه گري قصد كشتن ما را داشت، تو سنگدل مباش، فريب مخور و ما را مكش كه كار درستي نيست.

۴- وقتي گونه ها را بر افروخته مي كني دل خلق عالم را مي سوزاني؛ براي تو چه فايده دارد كه با مردم مدارا نمي كني.

عذار: موي گونه است و همان خط سبز با خط چهره كه در اشعار فارسي مي آيد؛ اما در حافظ و مجموعا در ادب فارسي، غالبا به معناي چهره، گونه به كار برده مي شود؛ چنانكه در بيت مورد بحث جز گونه معناي ديگري نمي توان به آن داد، زيرا "عذار بر فروزي" كنايه از چهره را آراشي كني است.

۵- تمامي شب را به اين اميد مي گذرانم كه نسيم صبح از آشنايي برايم پيام محبت بياورد، تا مايه نوازش و تسلاي خاطرم گردد.

همه شب: تمامي و سراسر شب، تمام آن شب، اين تعبير در نظم و نثر قرون پنجم تا نهم فراوان ديده مي شود…مختاري غزنوي گويد:

شب همه شب كبك زعفران چرد از كوه روز همه روز از آن بخندد چندان

۶- محبوب من چه قيامتي براه انداختي كه چهره مثل ماه روشن و قد و بالاي مثل سرو دلرباي خود را به عاشقان نشان دادي.

قيامت: روز رستاخيز، و قيامت كردن يعني شور و غوغا و هنگامه برپا كردن.

مصراع دوم در نسخه خانلري و قزويني و بدلهايشان "دل و جان فداي رويت بنما عذار ما را" است كه در اين صورت معني اين مي شود: چه شور و غوغايي به پا كردي كه روي خود را به عاشفان نشان دادي، دل و جان فداي روي تو، چهره خود را به ما نشان بده. ضعف اين ضبط اين است كه بايد مفهوم رويت را پيش از نمودي در مصراع اول محذوف بدانيم، به علاوه از لحاظ معني نيز شاعر خود را از عاشقان جدا مي سازد. ضبط ما بر اساس حافظ قدسي است كه روشن و بي نقص است.

۷- به خدا قسمت مي دهم كه به حافظ سحر خيز جرعه اي شراب بده؛ زيرا دعايي كه صبحگاه در حق شما كند موثر و مستجاب خواهد شد.

مقصود اينكه حافظ صبح خيز و دعا خوان است و دعايي كه به تو مي كند به اجابت خواهد رسيد.


شروع شاعري شاعر برگزيده روزگار ما با شعري درباره امام هادي (ع)

۲۸ بازديد

خبرگزاري فارس: شروع شاعري شاعر برگزيده روزگار ما با شعري درباره امام هادي (ع)

به گزارش خبرنگار كتاب و ادبيات فارس، محمدمهدي سيار در آخرين يادداشتي كه در صفحه وبلاگ شخصي‌اش با عنوان «امام خودم- شعري از دوازده سال پيش» نوشته، به روايت شروع شعر گفتنش درباره امام هادي(ع) پرداخته، كه اين نوشته خواندني از اين شاعر زبردست و جوان كشورمان به خوانندگان تقديم مي‌شود:

1. درست يادم نمي‌آيد چند سالم بود اما لابد سال اول يا دوم راهنمايي بودم... يك گوشه مسجد جامع شهرمان (زاهدشهر) نشسته بودم و داشتم آخرين بندهاي دعاي توسل را گوش مي‌دادم و خودم هم با لحن و تجويد كامل _ كه تازه ياد گرفته بودم- زمزمه مي‌كردم. روضه خوان طبق معمول بعد از بند مربوط به امام رضا (ع) سرعتش را زياد كرده بود تا برسد به توسل به امام زمان (عج) اما دل من انگار بهانه گرفته بود كه بايد بيشتر با امام علي النقي(ع) حرف بزني....اصلا هرچه حرف هست بايد به او بزني... احساس كشف بزرگي به من دست داده بود: مثل كشف يك معبد شخصي. گفتم از اين به بعد منم و اين آقا كه لابد سرش هم از بقيه خلوت‌تر است و زودتر آدم را تحويل مي‌گيرد، امامي كه نه صحن و سرايش را كسي زيارت ميكند( راه كربلا بسته بود آخر)، نه براي ميلادش جشني مي‌گيرند و نه براي شهادتش تعزيه اي...امامي كه مي‌دانم خيلي وقتها فقط منم كه به يادش مي‌افتم و اسمش را كه ميشنوم دلم مي‌لرزد...امام خودم!

2. وقتي شعر گفتن را هم شروع كردم هنوز غزلي براي هيچ يك از ائمه (كه جانم فداي يكايكشان باد) نگفته بودم كه شعرم را به پابوس امام هادي (ع) بردم. خب كسي براي امام هادي شعر نمي‌گفت و من بودم و امام خودم! اين شعر را - با اين كه يادگار اولين تجربه‌هاي شاعري است و ضعف و ايرادش فزون از شمار است- بسيار عزيز مي‌دارم و يادم نمي‌رود چه تحسين‌ها شنيد و چقدر در محافل ادبي زاهدشهر و فسا گل كرد و چه اندازه مرا در ادامه راه شاعري مصمم ساخت. و يادم نمي‌رود تا مدتها جناب محمد حسين بهراميان (كه سر حلقه شاعران فسا و فارس بود) هر وقت مي‌خواست من بچه دبيرستاني را به اين و آن معرفي كند مي‌گفت "همان كه آن شعر امام هادي (ع) را گفته..."

آن شعر كه امروز براي اولين بار بعد از دوازده سال منتشرش مي‌كنم اين بود:

من نميدانم چه شكلي‌ست، گنبد و صحن و سرايت
يا كدام اين كبوترها پريده در هوايت

من نمي‌دانم كه ميلاد و وفاتت در چه روزي‌ست
من فقط مي‌د‌انم آقا جان كه مي‌ميرم برايت!

شاعران كمتر برايت شعر مي‌گويند اما
كرده‌ام نذر تو من اين ذوق را ....جانم فدايت

آشناي مهربان! خيلي براي ما غريبي
تو غريبي مثل اين جد غريب آشنايت

دست از تو بر نمي‌دارم كريم سامرايي!
من گداي سامرايم، سخت مي‌افتم به پايت

3. بسيار شنيده‌ايم كه حصر و تبعيد امامان بزرگوار پيش از امام عصر(عج) و كم شدن راه‌هاي ارتباطي شيعيان با آن بزرگواران به نوعي زمينه سازي براي غيبت و ايجاد آمادگي در شيعه براي روزگار فقدان ولي معصوم بوده است. اين امامان پس از آن نيز همواره در محاق غيبت گونه‌اي از چشم و دل پيروانشان پنهان مانده‌اند. اما اينك اين غيبت به شكلي باور نكردني دارد به پايان ميرسد و غبار مظلوميت و غربت از نام اين پاكان زدوده مي‌شود و ظهوري ناگهان آغاز مي‌شود. گيرم كه بهاي اين ظهور، سنگ ناسزايي از هرزه درايي باشد، كه اين سنگ از آن تيغ زهرآگين كه بهاي ظهور و حضور دائم حسين بن علي (ع) در تاريخ شد دلخراش تر نيست و بسا كه مظلوميت ظاهري و مقطعي اهل حق، در مسير تاريخ غربت زدا و مظلوميت شكن مي‌شود: "فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض " خواهيم ديد از اين به بعد چه دلها كه با شنيدن نام "هادي" و "نقي" مي‌لرزند و چه شعرها سروده خواهد شد و چه محافل و مجالسي به پا خواه شد و چه نوزاداني كه "نقي" و "هادي" نام خواهند گرفت و چقدر اين جمله بر زبانها خواهد رفت كه "جانم فداي امام هادي" ....و خواهيم ديد كه چگونه اين ظهور زمينه ساز" ظهور" خواهد شد، آن سان كه آن غيبت زمينه ساز "غيبت" بود. و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون.

منبع : سايت فارس نيوز

براي مشاهده اشعار محمدمهدي سيار كليك كنيد


انتشار تازه‌ترين مجموعه شعر جليل صفربيگي تا پايان سال 91

۳۶ بازديد

خبرگزاري فارس: انتشار تازه‌ترين مجموعه شعر جليل صفربيگي تا پايان سال 91

جليل صفربيگي شاعر در گفت‌وگو با خبرنگار كتاب و ادبيات خبرگزاري فارس درباره مجموعه اشعار خود اظهار داشت: كتاب «نتهاي تنهايي» آخرين اثر بنده بود كه در نمايشگاه كتاب بيست و پنجم در قطع خشتي ارائه شد.

اين شاعر در ادامه ضمن اشاره به ديگر آثار خود تصريح كرد: انتشارات سپيده باوران اين اثر را به همراه چهار دفتر شعري كه در گذشته منتشر شده بود در نمايشگاه عرضه كرد.

به گفته وي، در سال 91 چند مجموعه منتشر شده، از سوي سپيده‌ باوران تجديد چاپ خواهند شد، آثاري از جمله، «سونات بلوط»، «و»، «كم كم كلمه مي‌شوم» و «انجيل به روايت جديد»، «هيچ» و...

صفربيگي درباره چاپ مجموعه ديگري در سال 91 توضيح داد: به اين دليل كه امسال مجموعه «نتهاي تنهايي» را منتشر كردم ترجيح مي دهم مجموعه ديگر را پايان سال منتشر كنم، چراكه معمولا هرسال يك مجموعه شعر چاپ مي‌كنم.

منبع : سايت فار س نيوز

براي مشاهده اشعار جليل صفربيگي كليك كنيد


تقويم تاريخ 1391 - خرداد

۳۷ بازديد

تقويم تاريخ 1391

خرداد ۱۳۹۱

شنبه

يكشنبه

دوشنبه

سه شنبه

چهارشنبه

پنجشنبه

جمعه

 

 

۱

۲

۳

۴

۵

۶

۷

۸

۹

۱۰

۱۱

۱۲

۱۳

۱۴

۱۵

۱۶

۱۷

۱۸

۱۹

۲۰

۲۱

۲۲

۲۳

۲۴

۲۵

۲۶

۲۷

۲۸

۲۹

۳۰

۳۱

براي مشاهده تقويم تاريخ فروردين 1391 كليك كنيد

براي مشاهده تقويم تاريخ ارديبهشت 1391 كليك كنيد


تقويم تاريخ 31/3/1391

۳۳ بازديد
تقويم تاريخ شمسي : توقيف‌ كليه‌ نشريه‌ ها به‌ دستور " محمد علي شاه‌ قاجار " 1287/3/31 تقويم تاريخ شمسي : تاسيس‌ حزب‌ كمونيست‌ ايران‌ به‌ نام‌ عدالت‌ در بندر انزلي 1299/3/31 تقويم تاريخ شمسي : رحلت عارف كامل و استاد بزرگ اخلاق "ميرزا جواد آقاملكي تبريزي" 1305/3/31 تقويم تاريخ شمسي : دكتر مصطفي چمران 1311/3/31 تقويم تاريخ شمسي : تظاهراتي گسترده‌ در مسجد دانشگاه‌ تهران‌ در اعتراض‌ به‌ ظلم‌ هاي‌ رژيم‌و شهادت‌ دكتر علي شريعتي 1356/3/31 تقويم تاريخ شمسي : اعزام‌ نيروهاي‌ واكنش‌ سريع‌ آمريكا به‌ خاورميانه‌ 1358/3/31 تقويم تاريخ شمسي : راي‌ مجلس‌ به‌ عدم‌ كفايت‌ سياسي بني صدر 1360/3/31 تقويم تاريخ شمسي : عمليات‌ نصر ( 4 ) در شمال‌ عراق‌ 1366/3/31 تقويم تاريخ شمسي : تهاجم وسيع ارتش بعث عراق به خاك ايران پس از پذيرفتن قطعنامه 598 1367/3/31 تقويم تاريخ شمسي : زلزله 31 خرداد ماه 1369 رودبار - منجيل در استان گيلان 1369/3/31 تقويم تاريخ شمسي : رحلت عالم بزرگوار و فقيه جليل، آيت‏اللَّه "سيدمحمدباقر سلطاني طباطبايي بروجردي" 1376/3/31 تقويم تاريخ شمسي : وفات حاج ميرزا حسين نوري طبرسي از علماي اماميه 20/3/31   تقويم تاريخ ميلادي : آغاز انقلاب كبير فرانسه و فرار لويي شانزدهم 1789/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : آغاز سلطنت طولاني "ملكه ويكتوريا" بر انگلستان 1837/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : سركوب شدن قيام محمد مكرايي بر ضدفرانسويان اشغالگر الجزاير 1872/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : تصرف جزيره اوكيناوا در اقيانوس آرام توسط ارتش ژاپن 1875/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : آغاز قيام مردم چين معروف به "بوكسورها" عليه استعمار انگلستان 1900/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : گشايش‌ موزه‌ " اپرا " در پاريس‌ 1903/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : كشف ويتامين توسط "كازيمير فونك" دانشمند لهستاني 1912/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : شورش‌ و اعتصاب‌ سراسري‌ عليه‌ دشواري‌ تهيه‌ مواد غذايي در اتريش‌ - مجارستان‌ 1918/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : استعفاي‌ " شايدمن‌ "، صدر اعظم‌ آلمان‌ در اعتراض‌ به‌ شرايط صلح‌ ورساي‌ 1919/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : درگذشت‌ " كارازتكين "، كمونيست‌ آلماني و يكي از مبارزان‌ براي‌ كسب‌ حقوق‌ زن‌ 1933/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : تاسيس‌ حزب‌ مردم‌ فرانسه‌ توسط " ژان‌ دوريو" 1936/6/20 تقويم تاريخ ميلادي : خاتمة سفر يك ماهه تيم بين المللي جادة ابريشم براي تبادل نظر فكري 1990/6/20   تقويم تاريخ هجري قمري : وفات‌ حضرت‌ خديجه‌ كبري‌ ( س‌ ) در سال‌ دهم‌ بعثت‌ 3/7/29 تقويم تاريخ هجري قمري : شكست‌ قواي‌ الجزاير در درگيري‌ با نيروهاي‌ آمريكايي 1230/7/29 تقويم تاريخ هجري قمري : رحلت آيت‏اللَّه "سيدمحمد هادي ميلاني" فقيه بزرگ و مرجع عالي مقام شيعه 1395/7/29 تقويم تاريخ هجري قمري : درگذشت "ابن قُتَيبه" محدث و اديب 276/7/29 تقويم تاريخ هجري قمري : درگذشت ابوعبدالله محمّد بن سليمان حَلَبي ، مفسر بزرگ 879/7/29

تقويم تاريخ 30/3/1391

۳۴ بازديد
تقويم تاريخ شمسي : اعزام‌ ده‌ نفر به‌ شوروي‌ جهت‌ آموزش‌ خلباني 1303/3/30 تقويم تاريخ شمسي : اصلاح‌ قانون‌ مطبوعات‌ 1332/3/30 تقويم تاريخ شمسي : درگذشت‌ آيت‌ ا ...سيدمحمد فيروز آبادي‌ 1345/3/30 تقويم تاريخ شمسي : عزل بني صدر توسط مجلس و حكم امام 1360/3/30 تقويم تاريخ شمسي : انفجار بمب‌ در مرقد مطهر حضرت‌ رضا( ع‌ ) و شهادت‌ مردم‌ 1373/3/30 تقويم تاريخ شمسي : ارتحال علامه "سيد سعيد اختر رضوي" مبلّغ بزرگ اسلام در قاره آفريقا 1381/3/30   تقويم تاريخ ميلادي : تولد پاسكال‌ 1623/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : تصويب‌ حق‌ راي‌ براي‌ زنان‌ بالاي 30 سال‌ توسط مجلس‌ عوام‌ انگليس‌ 1917/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : ايجاد نخستين‌ گردان‌ زنان‌ رزمنده‌ داوطلب‌ در روسيه‌ 1917/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : آغاز جنبش عربهاي ساكن فلسطين عليه صهيونيست ها 1921/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : عبور " پيردمور "، يك‌ خلبان‌ كانادايي از فراز درياي‌ مانش‌ بوسيله‌ يك‌ هواپيماي‌ بي موتور 1931/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : اعلام‌ ممنوعيت‌ فعاليت‌ حزب‌ نازي‌ و كليه‌ ارگان‌ هاي‌ وابسته‌ به‌ آن‌ در كشور اتريش‌ توسط دولت‌ " دولفوس‌" 1933/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : كسب‌ مجوز اقامت‌ در فرانسه‌ توسط " لئون‌ تروتسكي" 1933/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : كسب‌ مقام‌ قهرماني و سنگين‌ وزن‌ بوكس‌ توسط " ماكس‌ شملينگ‌ "، بوكسور آلماني با شكست‌ دادن‌ " جولوئيس‌ " آمريكايي 1936/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : تصرف‌ شهر " بيلبائو " توسط ملي گرايان‌ 1937/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : انقلاب نيكاراگوئه 1979/6/19 تقويم تاريخ ميلادي : اعطاي‌ جايزه‌ اول‌ جشنواره‌ بروژ ، بلژيك‌ به‌ فيلم‌ " آن‌ سوي‌ آتش‌ " ( كيانوش‌ عيادي‌ ) 1991/6/19   تقويم تاريخ هجري قمري : حركت‌ امام‌ حسين‌ ( ع‌ ) از مدينه‌ به‌ مكه‌ 60/7/28 تقويم تاريخ هجري قمري : امضاي پيمان تنباكو بين ايران و انگليس معروف به رژي 1307/7/28 تقويم تاريخ هجري قمري : درگذشت ميرزا علي‌اكبر طاهرزاده متخلص به صابر از شعراي معروف قفقاز 1329/7/28 تقويم تاريخ هجري قمري : رحلت علامه‏ي بزرگ "سيد محمدكاظم يزدي" 1337/7/28 تقويم تاريخ هجري قمري : رحلت‌ آيه‌ ا ...العظمي سيدمحمدكاظم‌ طباطبايي يزدي‌ مولف‌ عروه‌ الوثقي 1337/7/28 تقويم تاريخ هجري قمري : رحلت عالم بزرگوار آيت‏اللَّه "شيخ محمدرضا آل ياسين" 1370/7/28

تقويم تاريخ 29/3/1391

۳۲ بازديد
تقويم تاريخ شمسي : اجراي‌ نمايش‌ " گراند هتل‌ " به‌ نفع‌ روزنامه‌ " ناهيد " 1305/3/29 تقويم تاريخ شمسي : خلع‌ يد غارتگران‌ انگليسي در صنعت‌ نفت‌ 1330/3/29 تقويم تاريخ شمسي : در گذشت‌ " دكتر علي شريعتي " 1356/3/29 تقويم تاريخ شمسي : انتشار روزنامه‌ انقلاب‌ اسلامي 1358/3/29 تقويم تاريخ شمسي : برگزاري‌ دومين‌ همايش‌ سفالگران‌ معاصر ايران‌ 1375/3/29   تقويم تاريخ ميلادي : درگذشت‌ " ساموئل‌ باتلر "، نويسنده‌ انگليسي 1902/6/18 تقويم تاريخ ميلادي : تولد " ريموند راديگه‌ "، رمان‌ نويس‌ فرانسوي‌ 1903/6/18 تقويم تاريخ ميلادي : اعدام‌ دو تن‌ از متهمان‌ اصلي سوء قصد به‌ موسيليني 1932/6/18 تقويم تاريخ ميلادي : درگذشت‌ " ماكسيم‌ گوركي "، نويسنده‌ روسي 1936/6/18 تقويم تاريخ ميلادي : درگذشت‌ " گاستون‌ دو مرگ‌ "، دولتمرد فرانسوي‌ 1937/6/18 تقويم تاريخ ميلادي : اعلام‌ جمهوري‌ در مصر 1953/6/18   تقويم تاريخ هجري قمري : نزول قرآن كريم بر پيامبر اسلام حضرت محمد( ص ) {27 رجب يا 17 رمضان سال اول بعثت} . . . تقويم تاريخ هجري قمري : مبعثت‌ رسول‌ اكرم‌ ( ص‌ 13 )،( سال‌ قبل‌ از هجرت‌) 13/7/27 تقويم تاريخ هجري قمري : انتشار نخستين‌ شماره‌ بعثت‌، " نشريه‌ داخلي حوزه‌ علميه‌ قم‌ " 1383/7/27 تقويم تاريخ هجري قمري : ارتحال عالم رباني و فقيه بزرگوار شيعه آيت اللَّه "ابوالفضل خوانساري نجفي" 1422/7/27 تقويم تاريخ هجري قمري : بعثت رسول اكرم 1436/7/27

تقويم تاريخ 28/3/1391

۳۴ بازديد
تقويم تاريخ شمسي : قرائت‌ پيام‌ آيت‌ ا ...كاشاني توسط دكتر مصدق‌ در مجلس‌ 1329/3/28 تقويم تاريخ شمسي : آغاز دومين‌ جشنواره‌ فيلم‌ هاي‌ آموزشي ، تربيتي 1343/3/28 تقويم تاريخ شمسي : تصويب‌ لايحه‌ قانوني راجع‌ به‌ خبرنگاران‌ خارجي 1359/3/28 تقويم تاريخ شمسي : آغاز جشنواره‌ ميلاد ، جشنواره‌ سينماي‌ ايران‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامي 1360/3/28   تقويم تاريخ ميلادي : مرگ "ادوارد لِيتون" رمان‏نويس و سياست‏مدار انگليسي 1873/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : امضاي قرارداد منع استفاده از سلاح‏هاي ميكروبي و شيميايي در جنگ‏ها 1925/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : سرنگوني جمهوري‌ سوسياليست‌ شيلي با رانده‌ شدن‌ " گروور " و " ادوارد دومات‌ " به‌ جزيره‌ پاك‌ 1932/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : توافق‌ " ابن‌ مسعود "، شاه‌ عربستان‌ و " ايمان‌ "، شاه‌ يمن‌ براي‌ ايجاد صلح‌ پس‌ از يك‌ جنگ‌ طولاني 1934/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : آغاز محاكمه‌ " لئون‌ دگرل‌ " به‌ خاطر هتاكي به‌ وزير " ژاسپار" 1937/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : اعلام‌ جمهوري‌ و استقلال‌ ايسلند 1944/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : برپايي كنفرانس پوتسدام توسط سران كشورهاي انگليس ، آمريكا و شوروي 1945/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : به قدرت رسيدن حزب بعث عراق به رهبري احمد حَسنُ البَكر 1968/6/17 تقويم تاريخ ميلادي : تاسيس ديوان كيفري بين المللي 1998/6/17   تقويم تاريخ هجري قمري : وفات‌ حضرت‌ ابوطالب‌ ، عموي‌ رسول‌ اكرم‌ ( ص‌ ) 3/7/26 تقويم تاريخ هجري قمري : درگذشت حاج ملا محمد باقرفشاركي ازمدرسان بزرگ دارُ العلم اصفهان 1314/7/26 تقويم تاريخ هجري قمري : امضاي قرارداد گمركي ايران و روسيه 1319/7/26 تقويم تاريخ هجري قمري : شهادت سيد جمال واعظ اصفهاني ازآزاديخواهان و سخنوران پرآوازه ايران 1326/7/26 تقويم تاريخ هجري قمري : تولد "ابن دُوبَيتي" مورخ و محدث مسلمان 558/7/26 تقويم تاريخ هجري قمري : وفات "احمد بن ابراهيم" معروف به "ابن خلكان" مورخ مشهور عرب 681/7/26