

آغاز گل - به مناسبت ولادت امام حسين (ع)
شاعر : رضا اسماعيلي
امروز ، روز بهشت است ، آغاز گل ، فصل لبخند
عطر تو را خالق گل ، در باغ هستي پراكند
امروز وقتي كه هستي ، از خواب خوش ديده وا كرد
تقويمها خنده بر لب ، نور تو را مژده دادند
امروز مادر به من گفت : ميلاد خورشيد عشق ست
بايد بچيني گل نور ، از باغ آيينه، فرزند!
وقتي بهار نگاهت ، چون غنچه اي شد شكوفا
گل هاي عاشق برايت ، جشن تولد گرفتند
تو روح سبز بهاري ، آيينهاي بي غباري
احسنت بر خلقت تو ! بر دست صنع خداوند
از آفتاب جمالت ، دل برگرفتن محال ست
آقا مگر ميشود كه ، از روي ماه تو دل َكند ؟!
وصل تو شيرينتر از قند ، از شهد گلها عسلتر
از شهد گلها عسلتر، وصل تو شيرينتر از قند
خوبست جشن عروسي ، در عيد ميلاد نورت
خوبست ما عاشقان را ، در فصل نور تو پيوند
ميخواهم عكسي بگيرم ، با نور تو يادگاري
لطفا نظر كن به قلبم ، آقاي آيينه ! لبخند
تبريك ، ميلاد عشق ست ، ميلاد معصوم پنجم
شد نازل از عرش غيرت ، قرآن سرخ خداوند
قرآن سرخ - به مناسبت ولادت امام حسين (ع)
شاعر : رضا اسماعيلي
عاشقان ! تبريك، فصل بيدليست
جشن ميلاد حسين بن علي ست
او حسين ست و ستون عالم ست
وارث اسرار اسم اعظم ست
تشنگان عشق را ، درياست او
مشعل راه نجات ماست او
او به ما آيينه قسمت ميكند
عشق او ما را هدايت ميكند
كيست او ؟ آميزه عشق و خدا
خنده خون ، بر لبان كربلا
كيست او ؟ خون خدا ، قرآن سرخ
بر زمين كربلا ، باران سرخ
كيست او ؟ اسطوره آزادگي
اسوه امت ، امام سادگي
كيست او ؟ مردي كه با عشق و جهاد
«سرخ مردن» را به انسان ياد داد
كيست او ؟ يك راز ، يك سر مگو
دم فرو بند و دگر چيزي مگو
كيست او ؟ خاموش ، اين كار تو نيست
او حسين ست و خدا داند كه كيست
ارتفاع عقل ما ، آري كم است
سهم ما از آب دريا ، يك نم ست
مبهوت و لال شده ام - به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)
شاعر : كاظم رستمي
مانند رسيدنِ شوقِ گنجشك
به وقارِ جبرائيل
مثل رسيدنِ قطره باران
به بيكرانِ زمين
يا همچون آرام گرفتنِ رودِ خروشان
مقابلِ دريا
ذوق ميكنم و در خودم ميشكنم
مبهوت و لال شدهام
برابرِ بزرگيِ نامت
يا اباالفضل
پهلوان عشيره خورشيد - به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)
شاعر : وحيد محمدي
مردي از جنس عشق ، جنس بلور
مردي از تيره از سلالهي نور
مردي از جنس خاك عاشورا
تك سوار قصيدههاي وفا
محضر مجد اين امير عرب
پينه بسته است سجده گاه ادب
آمد و چشم نور روشن شد
آتش كوه طور روشن شد
آمد و با خودش صفا آورد
والقمر را به صحنهها آورد
خانه را غرق در تبسّم كرد
خندهها را پر از ترنّم كرد
پيش چشم ستارهها خورشيد
دست زيباي ماه را بوسيد
مادري غرق نغمه ي احساس
بوسه ميزد به صورت عبّاس
آمد و با خودش علم آورد
روشني را در اين حرم آورد
مروهي با صفاي شهر خداست
آسمان خاك پاي اين آقاست
در دل عاشقان حرم دارد
آيه در سورهي كرم دارد
مردي از جنس عزّت و غيرت
بي تملّق معلّم عصمت
باب حاجات عالمين است او
ساقي لشكر حسين است او
جيره خوار محبّتش گلها
محو احسان و رافتش دلها
فاني ِ در يم ولايت شد
پرچم بينش و بصيرت شد
پهلوان عشيرهي خورشيد
كه در او ميتوان علي را ديد
آسمان آسمان دلاور بود
بهترين ياور برادر بود
پيش ارباب مهربان خاموش
بين ميدان هميشه غرق خروش
همچو مردان خطّهي كوثر
پهلوان بود و پهلوان پرور
تيغ در دست و رزم طوفاني
قاتل مردههاي شيطاني
در دل واقعه هياهو كرد
دست بيداد و ظلم را رو كرد
معدن با كرامت ايمان
چشم او خالق دو صد سلمان
بين اين گفتن و نگفتنها
بين اين خواندن و شنيدنها
مردي از آسمان به جوش آمد
واژههايش كه در خروش آمد ،
گفت محو تلالو احساس
رحم الله عمي العبّس
دخيل - به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
شاعر : وحيد محمدي
رها كنيد مرا در هواي اين آقا
گدا كنيد مرا هم ، گداي اين آقا
دوباره اذن دخولم دهيد تا اينكه
بدون پر بپرم در سراي اين آقا
اجازهام بدهيد آشيانهاي سازم
در اوج منّت و تحت لواي اين آقا
جدا كنيد مرا از زمين و بگذاريد
هميشه محو شوم در صفاي اين آقا
بدون شك و تامّل رسيدهام بر اين
رضاي دوست بود در رضاي اين آقا
هزار چلّه نشسته است آسمان كنج
هزار توي سجود حراي اين آقا
و جبرئيل عليك السلام ميآرد
براي هرچه سلام از براي اين آقا
هزار چلچله در نور مست و مدهوشاند
به دور زمزمهي ربّناي اين آقا
به پاست حسّ يتيم و كرامت حيدر
درون قصّهي جود و سخاي اين آقا
دوباره كام دعا در دلم مصفّا شد
به پاي سفرهي پهن دعاي اين آقا
دخيل بستم از آن ابتدا دل خود را
به ريشههاي قشنگ عباي اين آقا
مريض بودم و بيچاره ، خوب ميدانم
شفا گرفتهام از اعتناي اين آقا
به لب گزيده سر انگشت حيرتش هركس
كه خوانده صفحهاي از ماجراي اين آقا
قلم زده است خدا درس صبر و عزّت را
به دفتر سفر كربلاي اين آقا
مشخّص است درون تمام اين ابيات
كه قاصر است زبان در ثناي اين آقا
دعاي هر نفس " تشنه " اين شده است اي كاش
از اين جهان برود با ولاي اين آقا