شعري از باقر رمزي متخلص به باصر

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعري از باقر رمزي متخلص به باصر

۳۳ بازديد

چه كنم ؟

شاعر : باقر رمزي ( باصر )

بى تو اى سرو سهى در دل بستان چه كنم؟
با دل غمزده‏ى نرگس و ريحان چه كنم؟
با ريا كارى اين قوم مسلمان چه كنم؟
شكوه‏ها دارم و با آيه‏ى قرآن چه كنم؟

اى مسيحا نفس اين دل به تو ايمان دارد
در كنار تو چنين دورى و هجران دارد
نرگس از چشم خمار اشك فراوان دارد
اشك هر ديده نگر ره به نيستان دارد

عمرم آخر شده اى خسرو خوبان نظرى
در ره كوى تو لب تشنه‏ى حيوان نظرى
جان به لب آمده از دامن عصيان نظرى
بر من دلشده از گوشه‏ى چشمان نظرى

يك نظر غافل از آن صورت رخشان نشوم
راهى سلسله‏ى عربده جويان نشوم
از سر لطف تو من راهى دونان نشوم
بى مى و مقصد و مقصود تو انسان نشوم

بين ما و خم ابروى تو مژگان راه است
حلقه‏ى زلف تو با حلقه‏ى عرفان راه است
ساق سيمين تو با ساغر مستان راه است
يوسفى رفته ز كاشانه و كنعان راه است

كس در اين باديه جز ناله و افغان نشنيد
جز دعاى سحرى در دل باران نشنيد
نام باصر ز لب گشنه‏ى اخوان نشنيد
كوس ما را نفسى جز دل جانان نشنيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد