فيلم منتشر نشده از قيصر امين پور

فيلمي منتشرنشده از حضور قيصر امينپور در دانشگاه امامصادق براي شركت در جلسه دفاع از پاياننامه عليمحمد مودب
دانلود فيلم ( 990 كيلوبايت )
اشعار تقديمي شاعران به قيصر امين پور
سوگواره اشك - مصطفي كارگر
سهشنبه هشتم آبان چقدر غم باريد
و سوگواره اشك از لب قلم باريد
جهان شعر معاصر يتيم شد انگار
قنوت گريه در اندوه صبحدم باريد
طلوع آينهها ناگهان غروبي شد
صداي شاعر گلها مگر بههم باريد
هنوز خاطره واژهها ترنم داشت
ولي مجال غزل در نگاه نم باريد
چه ابرهاي عجيبي به قاف كوچيدند
كه يك نمونه پر از نور در عدم باريد
شبي به قول پرستو خدا محبت كرد
و مرد آمد و در خود قدم قدم باريد
هنوز آب كفنهاي شاعران خيس است
كه باز كاسه احساس محترم باريد
مرا به خاطر قيصر دوباره شاعر كرد
خدا كه هلهله را خارج از رقم باريد
بي شاعر روزهاي باراني - سعيد بيابانكي ( ۲ شعر )
شعر اول
امروز اگر من و رفيقانم
تيغ آختهايم بر گلوي هم
ديروز پر از بگو مگو بوديم
«ما چون دو دريچه روبهروي هم»
بيشاعر روزهاي باراني
«هر لحظه غمي و هر غمي دردي»
خنجر همه در كف رفيقان است
اي واي چه روزگار نامردي
چندي است به لاك غم فرو رفته است
اين شهر فسونگر برادر كش
از سكه فتاده غيرت و مردي
ما شاعركان به سكهاي دلخوش
اي قاصدكان خوش خبر چندي است
اين خانه دل گرفته كمنور است
آشفتگي ترانههاي من
از دوري قيصر امينپور است
شعر دوم
پنداشتم كه باغ گلي پرپر است او
ديدم كه نه ...برادر من قيصر است او
هركوچه باغ را كه سرك مي كشم هنوز
مي بينم از تمام درختان سر است او
ديروز اگر براي شما شعر تر سرود
امروز هم بهانه ي چشم تر است او
يك عمر آبروي چمن بوده اين درخت
امروز اگر خزان زده و لاغر است او
در خاك ميتپد دل گرمش به ياد ما
چون آتش نهفته به خاكستر است او
او را به آسمان بسپاريد و بگذريد
مثل كبوتران حرم پرپر است او
گاهي زلال و نرم ...گهي تند و گاه تيز
تلفيق آب و آينه و خنجر است او
آرام آرميده دراين حجم ترمه پوش
شايد به فكر يك غزل ديگراست او
مرگ حق است ، تبسّم كن و بگذر ، قيصر! - عليرضا قزوه
گرچه من ميشكنم در خود يكسر، قيصر!
مرگ حق است، تبسّم كن و بگذر، قيصر!
مرگ، پايان كبوتر نيست، وقتي بي بال
تا خدا پل زدهاي مثل كبوتر، قيصر!
مرگ مرگ است ولي مرگ تو مرگي دگر است
داغ ، داغ است ولي داغ برادر... قيصر!
راستي مرگ چه جوري ست؟ مرا مي بيني؟
چه خبرداري از عالم ديگر، قيصر!؟
نقدهايت همه غوغا بود غوغا، "سيد"!
شعرهايت همه محشر بود ، محشر، قيصر!
جامة خاك به تن كردي و يادم آمد
از شب خون، شب آتش، شب سنگر،قيصر!
شعرهاي تو همه معني قرآن بودند
«آيه»اي داري چون سورة كوثر، قيصر!
تيغ مي چرخد و من سينه زنان مي گريم
در دلم هلهلة حيدر حيدر، قيصر!
پيشتر از من دلتنگ گذشتي ، بگذر
ما همه مي گذريم آخر از اين در، قيصر!
به سوي سيد و سلمان سحر گشود آغوش - سيد ابوالقاسم حسيني
مهيب بود خبر: پر كشيد قيصر هم
شكست از غم او قامت صنوبر هم
از آن همه نشكستم چنين كه سخت اين بار
رسيده بود خبرهاي تلخ ديگر هم
به تابناكي يك قطرهي اشك او نرسد
هزار آينه در آينه برابر هم
ز ياد ناب شهيدان غزل غزل نوشيد
ز نوش بادهي او بيقرار ساغر هم
زبان دل كه به دستور عشق گفت و نوشت
چه عاشقانه سرودهست بيت آخر هم
كجا ز خاطر اروند ميرود يادش...
و نامش از قلم نخلهاي بيسر هم؟
چنان وجود لطيفش ز درد صيقل ديد
كه روحهاي مجرد نديد و گوهر هم
به سوي سيد و سلمان سحر گشود آغوش
مبارك است سفر ! رفت اين برادر هم
مرد مهربان از اين هواي سرد ، خسته بود ، درد را بهانه كرد - ابوالفضل زرويي نصرآباد
درد، درد، درد، درد
در وجود گرم و مهربان مرد
خانه كرد
مرد مهربان از اين هواي سرد
خسته بود
درد را بهانه كرد
آه، آه، آه، آه
باز هم صداي زنگ و بغض تلخ صبحگاه:
اي دريغ آن كه رفت ...
اي دريغ ما ، دريغ مهر و ماه
دوستان نيمه راه
رود، رود، رود، رود
رود گريه جماعت كبود
در فراق آن كه رفت
در عزاي آن كه بود
«دير ماندهام در اين سرا...» ولي شما، عزيز
«ناگهان چه قدر زود...»
اشعارم بيرق عزايت شده اند - محمد مهدي سيار
دريا دريا گهر به ساحل داري
صد دفتر ناسروده در دل داري
تو اهل ديار روشناييهايي
در كوچه آفتاب منزل داري
خورشيد دمد هر نفس از لبهايت
دور است شرار هوس از لبهايت
پيغمبرِ روشني! شنيدن دارد
والصبح اذا تنفس از لبهايت
اشعارم بيرق عزايت شدهاند
خرماگردان ختم هايت شدهاند
مشقي از روي دست خط ات بودند
اشكي بر روي رد پايت شده اند
نخير حضرت دريا! دوباره مثل تو هرگز! - راضيه بهرامي
كجاست آينه زادي كه در كتاب نگاهش
هزار آينه زيبا دوباره مثل تو، هرگز
دوباره مثل تو روشن، دوباره مثل تو آبي
نخير حضرت دريا! دوباره مثل تو هرگز!
آتش بزنيد شهر بي قيصر را - اميد مهدي نژاد
باور نكنيد بعد از اين باور را
بر باد دهيد باقي دفتر را
در عقده دستمال بعد از گريه
آتش بزنيد شهر بي قيصر را
سه شنبه ، هشتم آبان دروغ است - مرتضي حنيفي
غم نان و غم انسان دروغ است
شروع قصه و پايان دروغ است
نه قيصر جان ، نمي ميري تو هرگز
سه شنبه، هشتم آبان دروغ است
مطالب مرتبط :
براي مشاهده اشعار قيصر امين پور كليك كنيد
براي مشاهده اشعار علي محمد مودب كليك كنيد
براي مشاهده اشعار سعيد بيابانكي كليك كنيد
براي مشاهده اشعار عليرضا قزوه كليك كنيد
براي مشاهده اشعار محمدمهدي سيار كليك كنيد