رفتي و اومد سراغم خواري و ذلت و پستــي
كاش ميشد تو بيايي اي عزيز همه هستـــي
كاش شبها روزميشد نجمه و ماهم تو هستي
بي تو تنهايي وغربت كرده ام الت دستــــــي
توكجايي كه بيايم كنم از تو بت پرستـــــي
به كدامين دير رفتي برده اي مرا به پستــــي
گر به جاي تو هزاران عشق من فقط تو هستي
تو همه زندگي من تو كه لعل من مســــــتي
بگو با من اي گل من چرا بي اجازه رفتــــــــــي
دانلود فايل صوتي غزل ( 172 كيلوبايت )
چرا نه در پي عزم ديار خود باشم
چرا نه خاك سر كوي يار خود باشم
غم غريبي و غربت چو بر نميتابم
به شهر خود روم و شهريار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو كار عمر نه پيداست باري آن اولي
كه روز واقعه پيش نگار خود باشم
ز دست بخت گران خواب و كار بيسامان
گرم بود گلهاي رازدار خود باشم
هميشه پيشه من عاشقي و رندي بود
دگر بكوشم و مشغول كار خود باشم
بود كه لطف ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
دانلود فايل صوتي غزل ( 221 كيلوبايت )
مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم
به ولاي تو كه گر بنده خويشم خواني
از سر خواجگي كون و مكان برخيزم
يا رب از ابر هدايت برسان باراني
پيشتر زان كه چو گردي ز ميان برخيزم
بر سر تربت من با مي و مطرب بنشين
تا به بويت ز لحد رقص كنان برخيزم
خيز و بالا بنما اي بت شيرين حركات
كز سر جان و جهان دست فشان برخيزم
گر چه پيرم تو شبي تنگ در آغوشم كش
تا سحرگه ز كنار تو جوان برخيزم
روز مرگم نفسي مهلت ديدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم
دانلود فايل صوتي غزل ( 217 كيلوبايت )
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم
حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم
خازن ميكده فردا نكند در بازم
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالي
جز بدان عارض شمعي نبود پروازم
صحبت حور نخواهم كه بود عين قصور
با خيال تو اگر با دگري پردازم
سر سوداي تو در سينه بماندي پنهان
چشم تردامن اگر فاش نگردي رازم
مرغ سان از قفس خاك هوايي گشتم
به هوايي كه مگر صيد كند شهبازم
همچو چنگ ار به كناري ندهي كام دلم
از لب خويش چو ني يك نفسي بنوازم
ماجراي دل خون گشته نگويم با كس
زان كه جز تيغ غمت نيست كسي دمسازم
گر به هر موي سري بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
دانلود فايل صوتي غزل ( 226 كيلوبايت )
خيال روي تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پي نظر آيد به سوي روزن چشم
سزاي تكيه گهت منظري نميبينم
منم ز عالم و اين گوشه معين چشم
بيا كه لعل و گهر در نثار مقدم تو
ز گنج خانه دل ميكشم به روزن چشم
سحر سرشك روانم سر خرابي داشت
گرم نه خون جگر ميگرفت دامن چشم
نخست روز كه ديدم رخ تو دل ميگفت
اگر رسد خللي خون من به گردن چشم
به بوي مژده وصل تو تا سحر شب دوش
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
به مردمي كه دل دردمند حافظ را
مزن به ناوك دلدوز مردم افكن چشم
دانلود فايل صوتي غزل ( 212 كيلوبايت )
من دوستدار روي خوش و موي دلكشم
مدهوش چشم مست و مي صاف بيغشم
گفتي ز سر عهد ازل يك سخن بگو
آن گه بگويمت كه دو پيمانه دركشم
من آدم بهشتيم اما در اين سفر
حالي اسير عشق جوانان مه وشم
در عاشقي گزير نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع مترسان ز آتشم
شيراز معدن لب لعل است و كان حسن
من جوهري مفلسم ايرا مشوشم
از بس كه چشم مست در اين شهر ديدهام
حقا كه مي نميخورم اكنون و سرخوشم
شهريست پر كرشمه حوران ز شش جهت
چيزيم نيست ور نه خريدار هر ششم
بخت ار مدد دهد كه كشم رخت سوي دوست
گيسوي حور گرد فشاند ز مفرشم
حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست
آيينهاي ندارم از آن آه ميكشم
دانلود فايل صوتي غزل ( 178 كيلوبايت )
گر من از سرزنش مدعيان انديشم
شيوه مستي و رندي نرود از پيشم
زهد رندان نوآموخته راهي بدهيست
من كه بدنام جهانم چه صلاح انديشم
شاه شوريده سران خوان من بيسامان را
زان كه در كم خردي از همه عالم بيشم
بر جبين نقش كن از خون دل من خالي
تا بدانند كه قربان تو كافركيشم
اعتقادي بنما و بگذر بهر خدا
تا در اين خرقه نداني كه چه نادرويشم
شعر خونبار من اي باد بدان يار رسان
كه ز مژگان سيه بر رگ جان زد نيشم
من اگر باده خورم ور نه چه كارم با كس
حافظ راز خود و عارف وقت خويشم
دانلود فايل صوتي غزل ( 319 كيلوبايت )
من كه از آتش دل چون خم مي در جوشم
مهر بر لب زده خون ميخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان كردن
تو مرا بين كه در اين كار به جان ميكوشم
من كي آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوي زلف بتي حلقه كند در گوشم
حاش لله كه نيم معتقد طاعت خويش
اين قدر هست كه گه گه قدحي مي نوشم
هست اميدم كه عليرغم عدو روز جزا
فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملك جهان را به جوي نفروشم
خرقه پوشي من از غايت دين داري نيست
پردهاي بر سر صد عيب نهان ميپوشم
من كه خواهم كه ننوشم بجز از راوق خم
چه كنم گر سخن پير مغان ننيوشم
گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
دانلود فايل صوتي غزل ( 300 كيلوبايت )
روزگاري شد كه در ميخانه خدمت ميكنم
در لباس فقر كار اهل دولت ميكنم
تا كي اندر دام وصل آرم تذروي خوش خرام
در كمينم و انتظار وقت فرصت ميكنم
واعظ ما بوي حق نشنيد بشنو كاين سخن
در حضورش نيز ميگويم نه غيبت ميكنم
با صبا افتان و خيزان ميروم تا كوي دوست
و از رفيقان ره استمداد همت ميكنم
خاك كويت زحمت ما برنتابد بيش از اين
لطفها كردي بتا تخفيف زحمت ميكنم
زلف دلبر دام راه و غمزهاش تير بلاست
ياد دار اي دل كه چندينت نصيحت ميكنم
ديده بدبين بپوشان اي كريم عيب پوش
زين دليريها كه من در كنج خلوت ميكنم
حافظم در مجلسي دردي كشم در محفلي
بنگر اين شوخي كه چون با خلق صنعت ميكنم