مرگ
در اتاقك برج نگهباني اش ايستاده است
سينه خيز آمده ام
پي ياران گم كرده ام
مرگ
در اتاقك برج نگهباني اش ايستاده است
سينه خيز آمده ام
پي ياران گم كرده ام
دهانم را دوختم
بر فريادي كه نمانده بود
و چشم دوختم
به نقطهاي كه دور ميشد
و به فريادم نميرسيد
در زمان نيز گورهايي هست
كه تكههايي از ما را در خود مدفون كرده
مثل شبي از شبهاي يك تابستان
شبي
مثل امشب
گاهي صخرهها هم گريه ميكنند
نديدهاي تو
هرگز هم نخواهي ديد
اما صخرهها هم گاهي گريه ميكنند
نميداني چرا
هرگز هم به تو نخواهم گفت
اما گريه ميكنند صخرهها
درياها با خود غمي را ميآورند و ميبرند
اما صخرهها نميداني
وقتي كه گريه ميكنند ...
وقتي كه گريه ميكنند ...
ساعتها سازشان را كوك ميكردند
با تيكتاكِ قدمهات
رقاصكان ثانيهگرد
لحظهشماري ميكردند
دقيقهگردها ساعتشمارها
پا به پا ميكردند
گرد تو ميچرخيدند
عقربهي من
سالها را شماره ميكرد
دور تو ميگشت
گردشي اين همه طولاني
تو را خسته ميكرد
مرا پير
دير شد
با آنها رقصيدي
جادهها هم چون رودها
به دريا ميرسند
عريان
نظاره ميكنند رودها را
گمگشته در تلاطم موجها
پوشيده در مه
برميگردند
سر ميگذارند به كوه و بيابان
دانلود فايل صوتي غزل ( 312 كيلوبايت )
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند
آيا بود كه گوشه چشمي به ما كنند
دردم نهفته به ز طبيبان مدعي
باشد كه از خزانه غيبم دوا كنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نميكشد
هر كس حكايتي به تصور چرا كنند
چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهديست
آن به كه كار خود به عنايت رها كنند
بي معرفت مباش كه در من يزيد عشق
اهل نظر معامله با آشنا كنند
حالي درون پرده بسي فتنه ميرود
تا آن زمان كه پرده برافتد چهها كنند
گر سنگ از اين حديث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حكايت دل خوش ادا كنند
مي خور كه صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتي كه به روي و ريا كنند
پيراهني كه آيد از او بوي يوسفم
ترسم برادران غيورش قبا كنند
بگذر به كوي ميكده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا كنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان كه منعمان
خير نهان براي رضاي خدا كنند
حافظ دوام وصل ميسر نميشود
شاهان كم التفات به حال گدا كنند
دانلود فايل صوتي غزل ( 213 كيلوبايت )
غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده لعل تو هوشيارانند
تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
ز زير زلف دوتا چون گذر كني بنگر
كه از يمين و يسارت چه سوگوارانند
گذار كن چو صبا بر بنفشه زار و ببين
كه از تطاول زلفت چه بيقرارانند
نصيب ماست بهشت اي خداشناس برو
كه مستحق كرامت گناهكارانند
نه من بر آن گل عارض غزل سرايم و بس
كه عندليب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگير شو اي خضر پي خجسته كه من
پياده ميروم و همرهان سوارانند
بيا به ميكده و چهره ارغواني كن
مرو به صومعه كان جا سياه كارانند
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
كه بستگان كمند تو رستگارانند
ديوارها راستاند
درها دروغ ميگويند
به درونت ميكشند و
ميبرند
به سمت ديگر ديوار
ديوارها ديوانه ميكنند
درها در به در
دانلود فايل صوتي غزل ( 215 كيلوبايت )
گفتم كي ام دهان و لبت كامران كنند
گفتا به چشم هر چه تو گويي چنان كنند
گفتم خراج مصر طلب ميكند لبت
گفتا در اين معامله كمتر زيان كنند
گفتم به نقطه دهنت خود كه برد راه
گفت اين حكايتيست كه با نكته دان كنند
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين
گفتا به كوي عشق هم اين و هم آن كنند
گفتم هواي ميكده غم ميبرد ز دل
گفتا خوش آن كسان كه دلي شادمان كنند
گفتم شراب و خرقه نه آيين مذهب است
گفت اين عمل به مذهب پير مغان كنند
گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود
گفتا به بوسه شكرينش جوان كنند
گفتم كه خواجه كي به سر حجله ميرود
گفت آن زمان كه مشتري و مه قران كنند
گفتم دعاي دولت او ورد حافظ است
گفت اين دعا ملايك هفت آسمان كنند