من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

حرف آخر

۳۱ بازديد
 

حرف آخر

يا

روز آخر

 

ديگرچيزي نمانده‌است

چيزي به روز آخر

يا

حرف آخر

 

يا

آخرين روز ديروز بود

روزي پيش‌تر

يا

روزي از همان روزها

 

زمين خلاف عقربه‌هاي ساعت مي‌چرخد

يا

ساعت خلاف گردش چشم

 

يا

سرعت عمر

سرعت نور بود و

ما قرن‌ها پيش خاموش شديم

امروز تنها

تلألويي از خاطرات خويشيم

 

اين شعر

شعري براي مردگان است

كه مردان‌شان

از فرط تنهايي

بر دنده‌ي چپ پوسيده‌ي خود دست مي‌كشند

و زنان

با حدقه‌هاي خالي

به غلاف مار چشم دوخته‌اند

 

زمين خلاف گردش آسياب چرخيد

نوبت ما ديروز بود

روزي پيش‌تر

يا

روزي از همان روزها

 

 

لحظه‌اي خالي

يا

خلأ زمان

 

حرفي بي‌حرف

يا

سكوت

 

فرقي نمي‌كند

مهم چيزي بود كه بود

يا

نبود

نيست

يا

 

مهم اتفاقي بود

كه افتاد

يا

نيفتاد

نمي‌افتد

يا


پدرم

۲۸ بازديد
 

پدرم

سيزيف

ميراث تو سنگين بود

اما توان آن را داشتم

بار تكرار خسته‌ام مي‌كرد

 

پس آن بار

كه نفس‌زنان و عرق‌ريزان

به اوج قله‌اش كشاندم

خشمناك و عاصي

به قعر دره پرتابش كردم

و آسوده بال و سبك

به كوه‌پايه بازگشتم

 

پدرم

سيزيف

ميراث تو

             باري

سنگين بود

اما توان آن را داشتم

 

اين بار نمي‌دانم

با شانه‌هاي خالي چه كنم


پس بهتر است سكوت كنيم

۲۷ بازديد
 

پس بهتر است سكوت كنيم

حرف زدن ‌آزار مي‌دهد آدم‌ها را

حرف زدن آسيب مي‌رساند به دوستي

 

پس بهتر است

يك دقيقه سكوت كنيم

به احترام دوستي آدم‌ها


پشت اين پرده

۲۸ بازديد
 

پشت اين پرده

مي‌دانستم  چيزي هست

مي‌ديدم  تكان مي‌خورد

مي‌ديدم  قلبش موج برمي‌دارد

نمي‌دانستم

وحشتناك‌تر از هر چيزي مي‌تواند باشد

چيزي كه

مي‌بيني

نيست


رفته رفته يادم آمد

۲۹ بازديد
 

رفته رفته يادم آمد

بايد مي‌رفتم

چرا فراموش كرده بودم

 

كور بودم و كر

يا پير و خرفت

كه جاده‌اي اين گونه سرراست و صاف را نديده بودم

يا از ياد برده بودم

كه درست از جلوي  در خانه‌ام

كشيده شده‌است تا دوردست

 

نه

دوردست  خيال من است

كه كشيده‌است جاده را تا جايي كه ديگر چشم كار نمي‌كند

 

نه

چشم‌هايم  خوب كار مي‌كنند

گوش‌هايم  هم

و اگر جواني‌ام  در پاي اين جاده رفته‌است

به‌گمانم  از هوش آن‌قدر در من  مانده‌ باشد

كه فراموش نكرده باشم

اين جاده

در حواشي همين خانه

تمام مي‌شود

 

دوردست  خيال من است

كه كشيده‌است جاده را تا جايي كه چشم كار نمي‌كند

گوش كار نمي‌كند

هوش كار نمي‌كند


بادكنكي كه دل كودكي ام

۳۴ بازديد

 

بادكنكي كه دل كودكي‌ام

هوايش كرده بود

امروز تركيد


مانند عقربه هاي ساعت

۲۹ بازديد

 

مانند عقربه‌هاي ساعت

آسياها در باد مي‌چرخند

مي‌چرخند و

خرد مي‌كنند

مانند عقربه‌هاي ساعت


قطار رفت

۲۸ بازديد

 

قطار رفت

بي‌صبرانه  جا به جا  مي‌شوم

روي  نيمكتي  در ايستگاه

جا نمانده‌ام

سال‌هاست

منتظر ِ

قطار بعدي‌ام


درخت انار

۲۷ بازديد

 

درخت انار

با گل‌هايش غوغايي كرده در حياط

و تو اين‌جا نيستي

 

بخندم

يا گريه كنم


زنگ زدم

۳۴ بازديد

 

زنگ زدم

جوابي نيامد


در زدم

جوابي نيامد

 
در را كوفتم

از پاشنه درآوردم

جوابي نيامد

 
در و ديوار را درهم كوفتم

ويران كردم

پله‌ها را صدتا يكي بالا آمدم

جوابي نيامد

 
فرياد زدم

پنجره‌ها را شكستم

نگاه نكردي

 


پشت به من

رو به پنجره‌ي سرد مانيتور

نشسته بودي

و انگشتانت

سرگشته بر دكمه‌ها

پرسه زن با موتورهاي جستجو

به دنبال كسي مي‌گشت

كه روزي

به ديدارت آيد