حرف آخر
يا
روز آخر
ديگرچيزي نماندهاست
چيزي به روز آخر
يا
حرف آخر
يا
آخرين روز ديروز بود
روزي پيشتر
يا
روزي از همان روزها
زمين خلاف عقربههاي ساعت ميچرخد
يا
ساعت خلاف گردش چشم
يا
سرعت عمر
سرعت نور بود و
ما قرنها پيش خاموش شديم
امروز تنها
تلألويي از خاطرات خويشيم
اين شعر
شعري براي مردگان است
كه مردانشان
از فرط تنهايي
بر دندهي چپ پوسيدهي خود دست ميكشند
و زنان
با حدقههاي خالي
به غلاف مار چشم دوختهاند
زمين خلاف گردش آسياب چرخيد
نوبت ما ديروز بود
روزي پيشتر
يا
روزي از همان روزها
لحظهاي خالي
يا
خلأ زمان
حرفي بيحرف
يا
سكوت
فرقي نميكند
مهم چيزي بود كه بود
يا
نبود
نيست
يا
مهم اتفاقي بود
كه افتاد
يا
نيفتاد
نميافتد
يا