من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

شيدايي شب هاي بي ليلا

۲۹ بازديد

 

مجنون نه ! من بايد خودم جاي خودم باشم

بايد خودم بي واژه ليلاي خودم باشم

عمري مرا دور تو گرديدم دمي بگذار

گرداب نا آرام درياي خودم باشم

شيدايي شب هاي بي ليلا به من آموخت

بايد به فكر روح تنهاي خودم باشم

بيهوده بودم هرچه از ديروز تا امروز

بايد از امشب فكر فرداي خودم باشم

بگذار من هم رنگ بي دردي اين مردم

در گيرودار دين و دنياي خودم باشم

اما نه...! من آتش به جانم، شعله ام، داغم

نگذار يك پروانه هم جاي خودم باشم

حيف است تو خاتون خواب هر شبم باشي

اما خودم تعبير روًياي خودم باشم

من مرغ عشقي خسته ام، كنج قفس تا كي

آيينه دار بي كسي هاي خودم باشم

بايد تو در آيينه ام باشي تو مي فهمي؟

حيف است من غرق تماشاي خودم باشم

حيف است تو خورشيد عالمتاب من باشي

من سايه اي افتاده در پاي خودم باشم

بايد رديف شعر را  لَختي بگردانم

تا آخرين حرف الفباي خودم باشي

هر جمعه را مشتاق تر خواب تو مي بينم

تا هشت روز هفته ليلاي خودم باشي


مقام قرب حافظ

۳۴ بازديد
 

حافظ

بيستم مهرماه سالروز بزرگداشت  جناب حافظ شيرين سخن وحافظ قرآن وحافظ شعر پارسي است. استاد مسلم غزل و يكي از اركان مهم زبان و ادبيات پارسي است.اين شيوه  شعر سرودن كه يكي از شاهكاريهاي زبان وادبيات پارسي است، مثل ومانندي ندارد.

دكتر رعدي آذرخشي كه از اساتيد به نام ادبيات فارسي است در مورد شعر حافظ مي گويد:

حافظا فردا به ري برگردم از شيراز تو

كاش پروازم شكوهي داشت چون پرواز تو

ما در اين قرنيم وگوشي نشنود آواز ما

وز فراز هفت قرن آيد به گوش آواز تو

لفظ و معني بس كه در شعرت هماهنگي كنند

نغمه هاي جاوداني سرزند از ساز تو

اما سخن گفتن در خصوص حاف1 نقد، تفسير و نگرش اجمالي به شرح ابيات لسان الغيب كار سخت دشواري ست؛ ضمنا حافظ  در اشعارش با توجه به تلميح واشارات فراوان به كلام الله مجيد، محور آيات ميثاق، آيات امانت وآيات خلافت بسيار توجه داشته و به شعر و شيوه شاعران بزرگ قبل از خود آگاهي كامل داشته است.  زبان طنز وانتقاد آميز با تركيب انديشه هاي خيامي و افكار عرفاني، قدرت ابداع و خلاقيت در شعر حافط به حد اعلا مي رسد. حافظ به ظاهر ومعناي شعرش بسيار اهميت داده، به زبياشناسي شعرش بسيار توجه نموده، واژه آرايي را به نحوه بسيار احسن بكار گرفته و از احاديث اهل الله و حديث كنز مخفي استفاده نموده است. او علاوه بر غزليات در قصايد، مثنوي، ساقي نامه، مقطعات و رباعيات نيز آگاهي كامل داشته؛ اما  او استاد مسلم غزل پارسي مي باشد.

شايد مهمترين كار حافظ اين است كه افكار خيامي و اپيكوري را با انديشه هاي ناب عرفاني در هم آميخته و در كار خود نوآوري نموده است. اشعار حافظ را برخي عرفاني، برخي قلندرانه ، ملامتي و رندانه مي گويند. برخي ساقي را زميني و برخي آسماني مي پندارند. برخي مي او را انگوري و برخي طهوري دانسته اند. بدين جهت است كه شعر حافظ طرفدار فراواني دارد؛ هر فرد حافظ را از خودش و مرام و مسلك خويش مي داند .

هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند

وان كه اين كار ندانست در انكار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عيب مكن

شكر ايزد كه نه در پرده پندار بماند

صوفيان واستدند از گرو مي همه رخت

دلق ما بود كه در خانه خمار بماند

محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد

قصه ماست كه در هر سر بازار بماند

هر مي لعل كز آن دست بلورين ستديم

آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند

جز دل من كز ازل تا به ابد عاشق رفت

جاودان كس نشنيديم كه در كار بماند

گشت بيمار كه چون چشم تو گردد نرگس

شيوه تو نشدش حاصل و بيمار بماند

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر

يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند

داشتم دلقي و صد عيب مرا مي‌پوشيد

خرقه رهن مي و مطرب شد و زنار بماند

بر جمال تو چنان صورت چين حيران شد

كه حديثش همه جا در در و ديوار بماند

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزي

شد كه بازآيد و جاويد گرفتار بماند

هنر حافظ در اسطوره سازي است؛ او نماد هاي فراواني را در شعرش به استخدام گرفته و اين نماد ها تا آخر ديوان شعرش ادامه يافته است. اساسا شاعران بزرگ دست به اسطوره سازي مي زنند واين امر سبب مي شود كه شيوه شعر شان از آسيب زمان در امان باشد.

اما مقام ومنزلت حافظ در چيست؟ چرا برخي از شاعران  پس از وفاتشان شعر شان نيز عملا از دست مي رود و اثري از شعر و شاعر نمي ماند و برعكس برخي شاعران هم شيوه شعر گفتنشان سرمشق و الگو مي شود و هم نام شاعر بلند آوازه مي گردد؟ اين سبب را بايست از خود ابيات و اشعار دانست. 

حافظ  اشعارش را همچو شهدي شيرين، چو عسل مصفايي در روح جسم آدميان ارائه مي دهد؛ كه استرس و تشويش خاطر را بكلي محو مي كند. اشعارش به آدمي آرامش خيال مي دهد؛  البته مشروط به اينكه با اشعارش انس والفتي داشته باشيد و معناي ومفاهيم ظاهري وباطني را تا حدي درك كنيد.

خيلي از شعر دوستان، شعر شناسان، حافظ شناسان، عرفا واهل دل كه به زيارت تربت حافظ وارد آن صحن وحياط پر از گل آنجا  شده اند، با سلام وتحيت وارد مي شوند و بعد از ذكر فاتحه و صلوات سعي مي كنند اذن حضور گيرنند و خود را مريد و حافظ را مراد خود مي دانند.  برخي اشعار آن جناب را در محضرش  مي خوانند . صحن، حياط و حرم حافظ سبك خاص خود را دارد. از  سنگفرش حياط كه به شيوه و سبك قديمي ست گرفته تا تزيين گلهاي اطلسي كه در  يك گوشه در كنار پلكان چيده اند.


حتي اگر آيينه باشي

۳۱ بازديد

 

گفتي نمي خواهي كه دريا را بلد باشي

اما تو بايد خانه ي ما را بلد باشي

يك روز شايد در تب توفان بپيچندت

آن روز بايد ! راه صحرا را بلد باشي

بندر هميشه لهجه اش گرم و صميمي نيست

بايد سكوت سرد سرما را بلد باشي

يعني كه بعد از آنهمه دلدادگي بايد

نامهرباني هاي دنيا را بلد باشي

شايد خودت را خواستي يك روز برگردي

بايد مسير كودكي ها را بلد باشي

يعني بداني " مرد در باران " كجا مي رفت

يا لااقل تا  " آب - بابا "  را بلد باشي

حتي اگر آيينه باشي، پيش اين مردم

بايد زبان تند حاشا را بلد باشي

وقتي كه حتي از دل و جان دوستش داري

بايد هزار آيا و اما را بلد باشي

من ساده ام نه؟ ساده يعني چه؟... نمي دانم

اما تو بايد سادگي ها را بلد باشي

يعني ببيني و نبيني!...بشنوي اما...

يعني... زبان اهل دنيا را بلد باشي

چشمان تو جايي است بين خواب و بيداري

بايد تو مرز خواب و روًيا را بلد باشي

بانوي شرجي! خوب من! خاتون بي خلخال!

بايد زبان حال دريا را بلد باشي

شيراز رنگ خيس چشمت را نمي فهمد

اي كاش رسم اين طرف ها را بلد باشي

ديروز- يادت هست- از امروز مي گفتم

امروز مي گويم كه فردا را بلد باشي

گفتي :" وجود ما معمايي است...." مي دانم

اما تو بايد اين معما را بلد باشي


سحرم دولت بيدار به بالين آمد

۳۴ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 195 كيلوبايت )

سحرم دولت بيدار به بالين آمد
گفت برخيز كه آن خسرو شيرين آمد
قدحي دركش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببيني كه نگارت به چه آيين آمد
مژدگاني بده اي خلوتي نافه گشاي
كه ز صحراي ختن آهوي مشكين آمد
گريه آبي به رخ سوختگان بازآورد
ناله فريادرس عاشق مسكين آمد
مرغ دل باز هوادار كمان ابرويست
اي كبوتر نگران باش كه شاهين آمد
ساقيا مي بده و غم مخور از دشمن و دوست
كه به كام دل ما آن بشد و اين آمد
رسم بدعهدي ايام چو ديد ابر بهار
گريه‌اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد
چون صبا گفته حافظ بشنيد از بلبل
عنبرافشان به تماشاي رياحين آمد


صبا به تهنيت پير مي فروش آمد

۳۱ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 181 كيلوبايت )

صبا به تهنيت پير مي فروش آمد
كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد
هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
كه غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نيوش از من و به عشرت كوش
كه اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
ز فكر تفرقه بازآي تا شوي مجموع
به حكم آن كه چو شد اهرمن سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم كه سوسن آزاد
چه گوش كرد كه با ده زبان خموش آمد
چه جاي صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پياله بپوشان كه خرقه پوش آمد
ز خانقاه به ميخانه مي‌رود حافظ
مگر ز مستي زهد ريا به هوش آمد


رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند

۳۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 206 كيلوبايت )

رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنين نيز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر يار خاكسار شدم
رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشير مي‌زند همه را
كسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند
چه جاي شكر و شكايت ز نقش نيك و بد است
چو بر صحيفه هستي رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشيد گفته‌اند اين بود
كه جام باده بياور كه جم نخواهد ماند
غنيمتي شمر اي شمع وصل پروانه
كه اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درويش خود به دست آور
كه مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدين رواق زبرجد نوشته‌اند به زر
كه جز نكويي اهل كرم نخواهد ماند
ز مهرباني جانان طمع مبر حافظ
كه نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند


هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 278 كيلوبايت )

هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند
وان كه اين كار ندانست در انكار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عيب مكن
شكر ايزد كه نه در پرده پندار بماند
صوفيان واستدند از گرو مي همه رخت
دلق ما بود كه در خانه خمار بماند
محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد
قصه ماست كه در هر سر بازار بماند
هر مي لعل كز آن دست بلورين ستديم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من كز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان كس نشنيديم كه در كار بماند
گشت بيمار كه چون چشم تو گردد نرگس
شيوه تو نشدش حاصل و بيمار بماند
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند
داشتم دلقي و صد عيب مرا مي‌پوشيد
خرقه رهن مي و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چين حيران شد
كه حديثش همه جا در در و ديوار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزي
شد كه بازآيد و جاويد گرفتار بماند


نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند

۲۹ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 209 كيلوبايت )

نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند
نه هر كه آينه سازد سكندري داند
نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست
كلاه داري و آيين سروري داند
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن
كه دوست خود روش بنده پروري داند
غلام همت آن رند عافيت سوزم
كه در گداصفتي كيمياگري داند
وفا و عهد نكو باشد ار بياموزي
وگرنه هر كه تو بيني ستمگري داند
بباختم دل ديوانه و ندانستم
كه آدمي بچه‌اي شيوه پري داند
هزار نكته باريكتر ز مو اين جاست
نه هر كه سر بتراشد قلندري داند
مدار نقطه بينش ز خال توست مرا
كه قدر گوهر يك دانه جوهري داند
به قد و چهره هر آن كس كه شاه خوبان شد
جهان بگيرد اگر دادگستري داند
ز شعر دلكش حافظ كسي بود آگاه
كه لطف طبع و سخن گفتن دري داند


بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند

۳۸ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 147 كيلوبايت )

بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند
كه به بالاي چمان از بن و بيخم بركند
حاجت مطرب و مي نيست تو برقع بگشا
كه به رقص آوردم آتش رويت چو سپند
هيچ رويي نشود آينه حجله بخت
مگر آن روي كه مالند در آن سم سمند
گفتم اسرار غمت هر چه بود گو مي‌باش
صبر از اين بيش ندارم چه كنم تا كي و چند
مكش آن آهوي مشكين مرا اي صياد
شرم از آن چشم سيه دار و مبندش به كمند
من خاكي كه از اين در نتوانم برخاست
از كجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
باز مستان دل از آن گيسوي مشكين حافظ
زان كه ديوانه همان به كه بود اندر بند


اي پسته تو خنده زده بر حديث قند

۳۶ بازديد
 

دانلود فايل صوتي غزل ( 165 كيلوبايت )

اي پسته تو خنده زده بر حديث قند
مشتاقم از براي خدا يك شكر بخند
طوبي ز قامت تو نيارد كه دم زند
زين قصه بگذرم كه سخن مي‌شود بلند
خواهي كه برنخيزدت از ديده رود خون
دل در وفاي صحبت رود كسان مبند
گر جلوه مي‌نمايي و گر طعنه مي‌زني
ما نيستيم معتقد شيخ خودپسند
ز آشفتگي حال من آگاه كي شود
آن را كه دل نگشت گرفتار اين كمند
بازار شوق گرم شد آن سروقد كجاست
تا جان خود بر آتش رويش كنم سپند
جايي كه يار ما به شكرخنده دم زند
اي پسته كيستي تو خدا را به خود مخند
حافظ چو ترك غمزه تركان نمي‌كني
داني كجاست جاي تو خوارزم يا خجند