من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

كولي

۳۱ بازديد
 

شب من پنجره اي بي فردا
روز من ، قصه ي تنهايي ها
ماهي ام ، ماهي دور از دريا
هيچ كس با دل آواره ي من
لحظه اي همدم و همراه نبود
هيچ شهري به من سرگردان
در دروازه ي خود را نگشود
كولي ام ، خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
كولي ام ، خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پاي من خسته از اين رفتن بود
قصه ام قصه ي دل كندن بود
دل به هر كس كه سپردم ديدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ويران نشود از باران
گريه هم عقده ي ما را نگشود
آخر قصه ي من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره ي من بعد از من
كولي در به در صحراهاست
مي رود بي خبر از آخر راه
همچنان مثل هميشه تنهاست
كولي ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
كولي ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم


غروبا قشنگن

۳۲ بازديد
 

وقتي خورشيد ميره تا چشماشو رو هم بذاره
رنگ خورشيد غروب چشماتو يادم مياره
هميشه غروب برام عزيز و دوست داشتنيه
واسه اينكه رنگ خوب چشماي تو رو داره
غروبا قشنگن ،‌ با چشات يه رنگن
قشنگ ترين غروبو تو چشاي تو مي بينم
تموم عالمو پر از صداي تو مي بينم
تو چه پاكي ، تو چه خوبي
تو شكوه يه غروبي
مث درياي پر آواز جنوبي
تو برام ديدني هستي مث درياي جنوب
كه پر از رازي و آوازي و قصه هاي خوب
ديدنت براي من هميشه تازگي داره
مث جنگل مث ساحل ، مث دريا تو غروب


اجاق

۳۱ بازديد
 

غريب و گنگ و بي فرياد ، اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته ، زمستون تو آغوشم
يه روز تو سينه ي سردم ، هزاران شعله برپا بود
تنم فانوس شب سوز شباي سرد يلدا بود
يه شب بادي غريب اومد
تا صبح بارون به من باريد
منو خاموش مي كرد بارون
مي برد خاكسترامو باد
چشام در انتظار اشك
لبام در حسرت فرياد
حالا خالي تر از خالي
اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته
زمستونه تو آغوشم
اجاقي خالي و خاموش مث يه قلب بي خونه
يك با دست آفتابيش تو رگ هام خون مي جوشونه
مي دونم شعله ور مي شم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو
مي دونم شعله ور ميشم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو


دستاي تو

۳۱ بازديد
 

 

اي كه بي تو خودمو
تك و تنها مي بينم
هر جا كه پا مي ذارم
تو رو اونجا مي بينم
يادمه چشماي تو
پر درد و غصه بود
قصه ي غربت تو
قد صد تا قصه بود
ياد تو هر جا كه هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه
ياد تو هر جا كه هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه
تو برام خورشيد بودي
توي اين دنياي سرد
گونه هاي خيسمو
دستاي تو پاك مي كرد
حالا اون دستا كجاست
اون دو تا دستاي خوب
چرا بي صدا شده
لب قصه هاي خوب
من كه ياور ندارم
اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا
پشت يك پنجره مرد
آسمون سنگي شده
خدا انگار خوابيده
انگار از اون بالاها
گريه ها مو نديده
ياد تو هر جا كه هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه
ياد تو هر جا كه هستم با منه
داره عمر منو آتيش مي زنه


چشم من

۳۱ بازديد
 

چشم من بيا منو ياري بكن
گونه هام خشكيده شد ، كاري بكن
غير گريه مگه كاري مي شه كرد
كاري از ما نمي آد ، زاري بكن
اون كه رفته ، ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت دل من گريه مي خواد
هر چي دريا و زمين داره خدا
با تموم ابراي آسمونا
كاشكي مي داد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه كنن
اون كه رفته ، ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت ،‌ دل من گريه مي خواد
قصه ي گذشته هاي خوب من
خيلي زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تا قيامت اشك حسرت ببارم
دل هيچ كي مثل من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا كه گريه دواي دردمه
چرا چشمم اشكشو كم مي آره
خورشيد روشن ما رو دزديدن
زير اون ابراي سنگين كشيدن
همه جا رنگ سياه ماتمه
فرصت موندنمون خيلي كمه
اون كه رفته ،‌ ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت دل من گريه مي خواد
سرنوشت چشاش كوره نمي بينه
زخم خنجرش مي مونه تو سينه
لب بسته سينه ي غرق به خون
قصه ي موندن آدم ها اينه
اون كه رفته ديگه هيچ وقت نمي آد
تا قيامت ، دل من گريه مي خواد


اون منم

۳۰ بازديد
 

اون كه هر چي ابر دنياس ، خونه داره تو چشاش
اون كه ناچاره بخنده ، اما گريه س خنده هاش
اون كه تو شهرش غريبه ،‌ با يه عالم آشنا
هيچ كدوم باور نكردن ، غربت تلخ صداش
اون منم ،‌ اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم مي شكنم
ديروز من ، مثل امروز ، مثل فرداس
هر روز دستام ،‌سرد و تنهاس
ديروز ، امروز ، فردا
خيلي سخته ،‌ اين تنهايي ، بي فردايي
تنها موندن ، تنها خوندن
تنها ،‌ تنها ، تنها
اون كه خيلي قصه داره ، رو لباي بي صداش
مونده فريادش تو سينه ،‌در نمي آد از لباش
قد يه دنيا كتابه ، با يه عالم گفتني
هر كدوم از غصه هاشون ، هر كدوم از قصه هاش
اون منم ، اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم مي شكنم


دو راهي

۳۱ بازديد
 

شديم از ياد يكديگر فراموش دو راهي بين ما بگشوده آغوش
از آن عشقي كه در ما شعله مي زد به جا مانده اجاقي سرد و خاموش
ميان من و تو دوراهي نشسته صدايي نمانده به لب هاي بسته
به لب هاي خموش اين دوراهي نشسته قصه ي غمگين رفتن
هميشه راه ما با هم يكي بود ولي راهت جدا شد ديگر از من
اگر در چشم هم اشكي ببينيم توان رفتن از ما مي گريزد
برو بگذار اينديوار كهنه به نام عشق ما در هم بريزد
ميان من و تو دوراهي نشسته صدايي نمانده به لب هاي بسته


اسم تو

۳۰ بازديد
 

اين همه شهر عاشقونه هق هق گريه شبونه
اين همه قصه از يك اسمه اسمي كه مثل يك طلسمه
يك اسمه طلسمه
ياد تو ياد تو روزهاي رفته
اسم تو اسم تو اسم هر روز هفته است
شيشه ي عمر من افسون اين يه اسمه
زندگيم بسته ي جادوي اين طلسمه
دنياي من طلسمه يك اسمه يك اسمه
سب هاي چوبي تكيده بادبادك هاي پر كشيده
اين همه خاطره طلسمه ياد يك عمره و ي ه اسمه
طلمسه ، يك اسمه
اسم تو اسم دريا ، كبوتر
بوي تو بوي گل گل هاي سرخ پرپر
اسم تو ،‌ رو تن هرسنگ و هر درخته
گفتنش ، خواستنش مثل عشق تو سخته
كي گفته اين يك اسمه ... طلسمه ... طلسمه


جاده

۲۸ بازديد
 

خدا گريه ي مسافر رو نديد
دل نبست به هيچ كس و دل نبريد
آدم رو براي دوري از ديار
جاده رو براي غربت آفريد
جاده اسم منو فرياد مي زنه
ميگه امروز روز دل بريدنه
كوله باري كه پر از خاطره هاس
روي شونه هاي لرزون منه
از تموم آدماي خوب و بد
از تموم قصه هاي خوب و بد
چي برام مونده به جز يه خاطره
نقش گنگي تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا كرده برام
منتظر مونده كه من باهاش بيام
قصه ي تلخ خداحافظي رو
مي خونم با اينكه بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ي عشق ها و دلبستگي ها
خيلي سخته ولي چاره ندارم
جاده
فرياد مي زنه
بيا
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ي عشق ها و دل بستگي ها
خيلي سخته ولي چاره ندارم
جاده
فرياد مي زنه
بيا


غزل

۳۲ بازديد
 

انگار با من از همه كس آشناتري
از هر صداي خوب برايم صداتري
ايينه اي به پاكي سر چشمه ي يقين
با اينكه روبروي مني و مكدري
تو عطر هر سپيده و نجواي هر نسيم
تو انتهاي هر ره و آن سوي هر دري
لالاي پر نوازش باران نم نمي
خاك مرا به خواب گل سرخ مي بري
انگار با من از همه كس ‌آشناتري
از هر صدا خوب برايم صداتري
درهاي ناگشوده ي معناي هر غروب
مفهوم سر به مهر طلوع مكرري
هم روح لحظه هاي شكوفايي و طلوع
هم روح لحظه هاي گل ياس پرپري
از تو اگر كه بگذرم ، از خود گذشته ام
هرگز گمان نمي برم از من ،‌ تو بگذري
انگار با من از همه كس آشناتري
از هر صداي خوب برايم صداتري
من غرقه ي تمامي غرقاب هاي مرگ
تو لحظه ي عزيز رسيدن به بندري
من چيره مي شوم به هراس غريب مرگ
از تو مراست وعده ي ميلاد ديگري
از تو اگر كه بگذرم از خود گذشته ام
هرگز گمان نمي برم از من تو بگذري
انگار با من از همه كس آشناتري
از هر صداي خوب برايم صداتري