كولي

مشاور شركت بيمه پارسيان

كولي

۳۶ بازديد
 

شب من پنجره اي بي فردا
روز من ، قصه ي تنهايي ها
ماهي ام ، ماهي دور از دريا
هيچ كس با دل آواره ي من
لحظه اي همدم و همراه نبود
هيچ شهري به من سرگردان
در دروازه ي خود را نگشود
كولي ام ، خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
كولي ام ، خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پاي من خسته از اين رفتن بود
قصه ام قصه ي دل كندن بود
دل به هر كس كه سپردم ديدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ويران نشود از باران
گريه هم عقده ي ما را نگشود
آخر قصه ي من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره ي من بعد از من
كولي در به در صحراهاست
مي رود بي خبر از آخر راه
همچنان مثل هميشه تنهاست
كولي ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
كولي ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد