فردا صبح بهار تحويل مي شود
غروبي كه فقط چهل و هفت بهار تكرار شده است!!!
ماهي ها دل تنگ!
سير ها و سنجد ها در پلاستيك
بهار در دور دست ها
در راه پله ها
بوي تند سبزي پلو
پيچيده
تشديد پررنگي روي تنهايي من!
مقابل آئينه مي ايستم
و از بهارهاي رفته خجالت مي كشم!
زبان تلفن بند آمده !
انگشت ها به مرخصي نوروزي رفته اند!
حلقه اي در دهن چاه توالت افتاد
كيميا را بنگر!
تاجري تا آرنج
دست در خون دل دنيا كرد!
شاعري از غم دوران گله كرد
تاجري خنجر خواست
و سر حوصله
فكر صله كرد!

عبدالجبار كاكايي (شاعر) با اشاره به روند به عرصه آمدن شعر عاشورايي، گفت: شعر فارسي به معني فارسي دري متعلق به خراسان است و بعد از اينكه وارد دورهي ساماني شديم، اولين كسي كه شعر شيعي گفت، كسايي است. او به سيدالشعرا معروف است و جزو طلايهداران شعر شيعي است. كسايي كه در عصر رودكي ميزيسته، اولين كسي است كه به واقعهي عاشورا اشاره دارد و در يكي از شعرهايش اين بيت را آورده: «آن پنجماهه كودك باري چه كرد ويحك / كز تير كين اعدا مجروح شد مفاجا».
به هر حال كسايي اولين كسي بود كه به موضوع عاشورا پرداخت و البته شاعران شعر فارسي كه بيشتر اهل سنت بودند، به اين موضوع اشاره داشتند. شاعراني چون مولانا، سعدي و حافظ و يا عطار و خاقاني در شعر خود به اين موضوع اشاره كردهاند. مولانا در بيتي كه ميگويد: «كجاييد اي شهيدان خدايي/ بلاجويان دشت كربلايي» به موضوع عاشورا اشاره دارد. البته كساني مانند كسايي و ناصرخسرو كه شيعه هستند، جاي خود را دارند.
در دورهاي كه آل بويه در قسمتهايي از ايران حكومت ميكردند، فرهنگ شيعي را گسترش دادند و در اين زمان مدح ائمه (ع) رواج پيدا كرد و روضهخوانان در مقابل كساني قرار گرفتند كه فضايل صحابه و خلفا را ميگفتند. اين گروههاي شيعي مدح امام حسين (ع) ميگفتند و در واقع مرثيهخوانان و مداحان در برابر فضايليان قرار گرفتند.
سپس ما وارد بزرگترين عصر تفكر شيعي يعني عصر صفويه ميشويم كه در اين زمان شاعران شيعه مورد توجه و حمايت حاكمان قرار ميگيرند و مراسم بزرگداشت عاشورا و تاسوعا با شكوه برگزار ميشود. در اين دوره، شعر بلند محتشم كاشاني خلق ميشود كه تا كنون به عنوان آرم و نشاني براي عاشورا محسوب ميشود.
از اين به بعد، شعر عاشورايي از ترسيم صحنههاي هيجانانگيز و ترحمانگيز فاصله ميگيرد و عمق پيدا ميكند و با سرودههاي شاعراني چون عمان ساماني و «طاقديس» حاج ملا احمد نراقي، شعر عاشورايي به سوي ادبيات عرفاني ميرود.
در دوران معاصر هم به واقعهي عاشورا به خوبي پرداخته شده و چون هيأتهاي مذهبي به شعرهاي عاشورايي نظر داشتهاند، شعر عاشورايي گسترش پيدا كرده است.

در جواب اين سؤال كه چرا از ميان شعرهاي عاشورايي معاصر، شعرهايي كه بر سر زبانها باشد، كم است، بايد گفت سنت نوحهخواني در هيأتها چندان گسترش نيافته و متوليان هيأتهاي مذهبي نتوانستهاند با شعرها و ادبيات جديد رابطه برقرار كنند. البته اين يك ضعف كلي در فرهنگ ماست كه ارتباط برقرار كردن با ادبيات جديد براي برخي دشوار است و چون مباني زيباييشناختي ادبيات جديد تغيير كرده است، جامعهي ما در اين زمينه كند حركت ميكند.
تغيير بلندگوهاي مسجد به آمپليفايرهاي كنوني زمان زيادي برد و تحول از فرش به صندلي هنوز در همهي مساجد رخ نداده؛ زيرا تغيير براي كساني كه ذهنشان با سنتها درآميخته، سختتر است و اگر اين روند ادامه پيدا كند، شعر عاشورايي ما به شعر محتشم كاشاني متوقف ميشود. اين ضعف فرهنگ ماهوي ماست كه جرأت پذيرفتن چيزهاي جديد را نداريم.
در دورهي جديد، نگاه جديدي به عاشورا ميشود و واقعهي عاشورا با وقايع اجتماعي روز پيوند ميخورد كه اين شرايط در گذشته نبود و وقايع تنها به همان زمان منحصر بودند. اما امروز اين وقايع با اتفاقات امروز ما منطبق ميشود. نمونهي آن، انديشههاي علي شريعتي بود كه بحث يزيدهاي زمان و زينبهاي زمان را طرح كرد كه عاشورا فقط يك واقعهي تاريخي نماند و با زمانهي ما منطبق شد كه ميتوانيم بگوييم هر روز عاشوراست و هر مكاني كربلاست. در واقع، فرهنگ عاشورا از بحث گريستن و گريه انداختن فاصله گرفت و عمق پيدا كرد.
منبع : سايت تبيان
به گونهي ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پيمان برادريت
با جبل نور
چون آيههاي جهاد
محكم
تو آن راز رشيدي
كه روزي فرات
بر لبت آورد
و ساعتي بعد
در باران متواتر پولاد
بريده بريده
افشا شدي
و باد
تو را با مشام خيمهگاه
در ميان نهاد
و انتظار در بهت كودكانهي حرم
طولاني شد
تو آن راز رشيدي
كه روزي فرات
بر لبت آورد
و كنار درك تو
كوه از كمر شكست
شام غريبان
مرحوم سيدحسن حسيني
سكوت
سنگين و پرهياهو
صف ميآراست
گلوي شورشي تو
_ در خط مقدم فرياد_
بر يال ذوالجناح باد
دستي دوباره ميكشيد
و زير تابش خورشيد
آه از نهاد علقمه برميخاست!
***
سكوت
سنگين و پرهياهو
درهم ميشكست
گلوي شورشي تو
بر يال ذوالجناح باد
شتك ميزد
علقمه _سرخ و سيراب_
در زير زانوان تو ميغلتيد
و خورشيد
بر كوهان كوههاي برهنه
به اسارت ميرفت...
"براي جستجو در اشعار امير لالاني كليك كنيد"
زندگينامه از زبان شاعر : اينجانب اميرلالاني ( دل آواي ) متولد سال 1342 اهل تهران ، از اوان جواني علاقه وافري به سرودن شعر داشته ام . چند سالي در انجمن شعر و ادب شهرستان كرج ، بمنظور آشنايي با سبك هاي شعر و فراگيري صناعات ادبي و شعري ، حضور مستمر داشتم و سپس بصورت آزاد اوقات وافري را به مطالعه و بررسي دقيق تكنيك هاي سرودن شعر شاعران معروف پارسي گوي و چگونگي بكار گيري كلمات در قالب ميزان شعر كلاسيك ضمن حفظ معني و مفهوم شعري ، سپري نمودم و بطور كلي مدت 25 سال است كه در اين زمينه مشتاقانه فعاليت دارم . تحصيلات اينجانب ليسانس مديريت صنعتي و فوق ليسانس مديريت بازرگاني مي باشد .
لينك ورود به اشعار امير لالاني
امير - لالاني - دل آواي - امير لالاني - اميرلالاني - اشعار امير لالاني - اشعارامير لالاني - اشعار اميرلالاني - اشعاراميرلالاني - اشعار امير - اشعارامير - اشعار لالاني - اشعارلالاني - اشعار دل آواي - اشعاردل آواي - رباعيات و غزليات دل آواي - وبلاگ شعر نو - وبلاگ شعر - وبلاگ شاعر - شعر پارسي
لينك ورود به اشعار امير لالاني
رفتم در ميخانه ، ديدم دل ديوانه
ذكرش مي و پيمانه ، خيرش رخ مستانه
افتان رود و خيزان ، دل گشته رها از جان
پيدا شود و پنهان ، فرزانه رندانه
مي مي طلبد دل را ، آتش زده منزل را
ميخانه فرا خواند ، ديوانه و عاقل را
بازست در توبه ، هر عاطل و باطل را
ميخانه و مي بايد ، هر عادل و فاضل را
اي ساقي جانانه ، بازآ تو به ميخانه
رسواي جهانم كن ، مستم كن و ديوانه
اي دل دل ديوانه ، تا چند زني چانه
گر معرفتي جستي ، جستي ز رياخانه