دو تا فانوس ، دو تادريا
دو تا خورشيد ، دوتا رويا
دو تا قايق زير پلكات
دو تا درياچه ي زيبا
ماهي مديترانه
ماهي تنگ بلور بي ترانه
ديگه كم كم داري چشماتو مي بندي
رو به دوربيناي دنيا نمي خندي
باز كنار حوض نقاشيا مردي
شايدم مداد آبي كم آوردي
اومدي بگي بموني
، اومدي بگي بخندي
دنيا ديدن نداره چشماتو سعي كن كه ببندي
اينجا آتيش بازي مسلسل و توپ و تفنگه
تو رگات زهر گلوله س ، اما خنده هات قشنگه
به عروسكات بگو قصه همين بود
خنده روياي زمين بود
به عروسكات بگو جشن سكوته
ديگه دنيا مث دشت برهوته
اگه گريه بي بهونه ، اگه خنده بي صدا شد
بگو ما دير اومديم ، تقصير ما شد