من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

كتاب

۳۰ بازديد
 

كتاب نيست
ورق نزن اين كوچه را
گلداني است
براي گلي كه از گلويم مي‌رويد


بن بست

۳۱ بازديد
 

همه راه‌ها به همين كوچه مي‌رسد
چه اتفاق عجيبي
اين كوچه، از دو طرف
بن‌بست است


جهان را به شاعران بسپاريد

۳۰ بازديد

 

جهان را به شاعران بسپاريد

مطمئن باشيد

كلمات را بيدار مي كنند

و در كرت ها٬ گل و گندم مي كارند

جهان را به شاعران بسپاريد

بيابان و باران

هردو خوشحال مي شوند

و هردو جوانه مي زنند

از سرانگشت كودكان دبستاني

جهان را به شاعران بسپاريد

مطمئن باشيد سربازان ترانه مي خوانند و

عاشق مي شوند

و تفنگ ها سر بر قبضه مي گذارند و

بيدار نمي شوند

جهان را به شاعران بسپاريد

ديوارها فرو مي ريزند و

مرزها رنگ مي بازند

درختان به خيابان مي آيند

در صف اتوبوس به شكوفه مي نشينند

و پرندگان سوار مي شوند و

به همه ي همشهريان

تخمه ي آفتابگردان تعارف مي كنند

مگر همين را نمي خواستيد؟

پس چرا بيهوده معطل مانده ايد؟

از تامل و ترديد دست برداريد

و جهان را به شاعران يسپاريد

اين قافيه هاي سرگردان

اگر سر از صندوق ها در نياورند

پير مي شوند و پرنده نمي شوند

و جهان بي پرنده

جهنمي است كه فقط شليك مي كند


ساعت 4

۳۰ بازديد

 

فايده ي اين عكس ها چيست

اگر صداي در شنيده نشود

اگر تو كفش هايت را درنياوري

اگر مادرم كنار سماور ننشيند

و اگر من نگويم اسمش فروغ است

فايده ي اين عكس ها چيست

اگر پنجره و پرنده همقافيه نشوند

اگر سكوت، ساعت را نشكند

و اگر تو نگويي ديرم شد

و اگر من نگويم

اين بار به جاي روسري

برايت گوشواره مي خرم


كاردستي

۲۸ بازديد

 

زلال ولال

در ميانه ي سنگ و ذغال

"ونه گات"

تو باز هم رفته اي و برگشته اي

از جان و

از جنگ هاي جزغاله شده

مبهوت و مات

"ونه گات"

خبر در همه جاي جهان پنهان است

سلاخ خانه ها شماره گذاري شده است

تو در آنجا و

من در اينجا

ما كاردستي بمب ها شده ايم

ذغالي بر سقف

كلوچه اي بر كف

و پنجه اي

با پنج انگشت متلاشي

"ونه گات"

تو گريزان از مرز و

مرزها تمام نمي شوند

اين همه مار زخمي

در ميان اين همه زرق و برق

چشم كه باز مي كنيم

از "درسدن"

تا خرمشهر

از هيروشيما

تا حلبچه

جز جان هاي جزغاله شده

بويي به مشام نمي رسد

"ونه گات"، "ونه گات"، "ونه گات"

تو رفته اي و من مانده ام

در ميان اين همه زرق و زنگ

و سرنوشت قناريان

كه باز هم جزغاله مي شوند

در معادن ذغال سنگ


باغ باران

۲۸ بازديد

 

و شايسته اين نيست

كه باران ببارد

و در پيشوازش دل من نباشد

و شايسته اين نيست

كه در كرت هاي محبت

دلم را به دامن نريزم

دلم را نپاشم

چرا خواب باشم

ببخشاي بر من اگر بر فراز صنوبر

تقلاي روشنگر ريشه ها را نديدم

ببخشاي بر من اگر زخم بال كبوتر

به كتفم نروييد

كجا بودم اي عشق؟

چرا چتر بر سر گرفتم؟

چرا ريشه هاي عطشناك احساس خود را

به باران نگفتم؟

چرا آسمان را ننوشيدم و تشنه ماندم؟

ببخشاي اي عشق

ببخشاي بر من اگر ارغوان را ندانسته چيدم

اگر روي لبخند يك بوته

آتش گشودم

اگر ماشه را ديدم اما

هراس نگاه نفس گير آهو

به چشمم نيامد

ببخشاي بر من كه هرگز نديدم

نگاه نسيمي مرا بشكفاند

و شعر شگرف شهابي به اوجم كشاند

و هرگز نرفتم كه خود را به دريا بگويم

و از باور ريشه ي مهرباني برويم

كجا بودم اي عشق؟

چرا روشني را نديدم؟

چرا روشني بود و من لال بودم؟

چرا تاول دست يك كودك روستايي

دلم را نلرزاند؟

چرا كوچه ي رنج سرشار يك شهر

در شعر من بي طرف ماند؟

چرا در شب يك جضور و حماسه

كه مردي به اندازه ي آسمان گسترش يافت

دل كودكي را نديدم كه از شاخه افتاد؟

و چشم زني را كه در حجله ي هق هقي تلخ

جوشيد و پيوست با خون خورشيد؟


رو به روي من

۲۷ بازديد

 

رو به روي من فقط تو بوده اي

از همان نگاه اولين

از همان زمان كه آفتاب

با تو آفتاب شد

از همان زمان كه كوه استوار

آب شد

از همان زمان كه جستجوي عاشقانه ي مرا

نگاه تو جواب شد

روبه روي من فقط تو بوده اي

از همان اشاره‌٬ از همان شروع

از همان بهانه اي كه برگ

باغ شد

از همان جرقه اي كه

چلچراغ شد

چارسوي من پر است از همان غروب

از همان غروب جاده

از همان طلوع

از همان حضور تا هنوز

روبه روي من فقط تو بوده اي

من درست رفته ام

در تمام طول راه

دره هاي سيب بود و

خستگي نبود

در تمام طول راه

يك پرنده پا به پاي من

بال مي گشود و اوج مي گرفت

پونه غرق در پيام نورس بهار

چشمه غرق در ترانه هاي تازگي

فرصتي عجيب بود

شور بود و شبنم و اشاره هاي آسمان

رقص عاشقانه ي زمين

زادروز دل

ترانه

چشمك ستاره

پيچ و تاب رود

هرچه بود٬ بود

فرصت شكستگي نبود

در كنار من درخت

چشمه

چارسوي زندگي

روبه روي من ولي

در تمام طول راه

روبه روي من تو

روبه روي من فقط تو بوده اي


حالا كه رفته اي

۲۷ بازديد

 

۴

حالا كه رفته اي

كنارش مي نشينم

گريه نمي كند

دستش را مي گيرم

گريه نمي كند

به پايش مي افتم

گريه نمي كند

نكند اتفاقي افتاده است

كه شعر گريه نمي كند

۲۱

حالا كه رفته اي

بهانه ي خوبي است

"شب

سكوت

كوير"

فقط صداي اين هق هق را

كم كنيد

۲۵

حالا كه رفته اي

دوباره زنگ مي زنم

شماره همان شماره است

گوشي را برمي دارند

گوشي را مي گذارم

۳۲

حالا كه رفته اي

تعجب مي كنم

چرا كفش هايت را نپوشيده اي!؟

۴۳

حالا كه رفته اي

هر صبح

گونه هاي هردو اتاق

تاريك است

تاريك از شبي كه نرفته است

۷۹

حالا كه رفته اي

بهانه ي خوبي است

صدايش را مي گويم

"اي چراغ هر بهانه"

گنجشك هارا مي گويم

۱۰۵

حالا كه رفته اي

هيچ راهي

مرا به جايي نمي برد

در حافظه ام مي چرخم

همه كليدهارا گم كرده ام

۱۰۸

حالا كه رفته اي

پرده ها را مي كشد

بي حوصله ي هيچكس

به گوشه اي مي رود

سر بر زانو مي گذاردو

فكر مي كند

به روزي كه نخواهد آمد

۱۱۹

حالا كه رفته اي

مي گويند در ميان همه دفترهايت

نه پروانه اي خشكيده است

نه گلي

نه گلبرگي

مي گويند در ميان همه ي دفتر هايت

كودكي است كه با پروانه ها

به سراغ ماه مي رود

۱۲۲

حالا كه رفته اي

بي هوا و بي حوصله

سر به بيابان مي گذارم

در دوراهي امامزاده داود و سنگان

توقف مي كنم

تكه اي از ماه در دامنم مي افتد

۱۲۵

حالا كه رفته اي

سرت را بر شانه ام بگذار

چشمانت را ببند

اگر در كناره ي كارون

شاعري را ديدي

كه در جستجوي هفده سالگيش بود

بيدارم كن!


هواي حوصله ابري است

۲۸ بازديد

 

زيبا

زيبا هواي حوصله ابري است

چشمي از عشق ببخشايم

تا رود آفتاب بشويد

دلتنگي مرا

زيبا

هنوز عشق

در حول و حوش چشم تو مي چرخد

از من مگير چشم

دست مرا بگير و كوچه هاي محبت را

با من بگرد

يادم بده چگونه بخوانم

تا عشق در تمامي دل ها معنا شود

يادم بده چگونه نگاهت كنم كه تردي بالايت

در تندباد عشق نلرزد

زيبا آنگونه عاشقم كه حرمت مجنون را

احساس مي كنم

آنگونه عاشقم كه نيستان را

يكجا هواي زمزمه دارم

آنگونه عاشقم كه هر نفسم شعر است

زيبا

چشم تو شعر

چشم تو شاعر است

من دزد شعرهاي چشم تو هستم

زيبا

كنار حوصله ام بنشين

بنشين مرا به شط غزل بنشان

بنشان مرا به منظره ي عشق

بنشان مرا به منظره ي باران

بنشان مرا به منظره ي رويش

من سبز مي شوم

زيبا ستاره هاي كلامت را

در لحظه هاي ساكت عاشق

بر من ببار

بر من ببار تا كه برويم بهاروار

چشم از تو بود و عشق

بچرخانم

بر حول اين مدار

زيبا

زيبا تمام حرف دلم اين است

من عشق را به نام تو آغاز كرده ام

در هر كجاي عشق كه هستي

آغاز كن مرا


پل خواب

۲۷ بازديد

 

چه ناگهان قشنگي

و ناگهان ديدم

كه شكل كودكيم سركشيد از بن كوه

و شكل كودكيم روي شاخه هاي بلوط

و شكل كودكيم روي شانه هاي پدر

و شكل كودكيم عطر تازه ي شبدر

و گوسفندي بود

براي آنكه نوازش كند نگاهم را

و گيوه اي رنگين

براي آنكه دلم را به جستجو ببرد

نگاه كردم و ديدم چقدر تنها بود

و شكل كودكيم روي بام تابستان

تمام شب به سراغ ستاره ها مي رفت

و مادرم هر صبح

مواظب من و خواب ستاره هايم بود

خروس صبح نمي دانست

هميشه سرزده مي خواند

و هيچ فكر نمي كرد

كه شكل كودكي من دوچرخه اي كم داشت...