من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

سلام اي عشق

۳۱ بازديد

 

سلام اي عشق اي آرام جانها

خدايي هديه اي از آسمانها

سلام اي زندگي را نور از تو

نشاط از تو غم از تو شور ازتو

سلام اي خواب شيرين جواني

حضور آفتاب مهرباني

سلام اي نور بخش محفل ما

زبان آرزوهاي دل ما

اگر چه خاكي صاحب خضوعي

طلوعي كن اهورايي طلوعي

طلوعي كن كه جان و تن بسوزد

تجلي گاه اهريمن بسوزد

مرا سرمست از جام بلا كن

به هر دردي كه خواهي مبتلا كن

نخواهم يا بسازم يا بسوزم

در اندازم در آتش تا بسوزم

سلام اي عشق اي آرام جانها

خدايي هديه اي از آسمانها

جمالت آفتاب هستي ماست

ز نور جلوه ات سرمستي ماست

ببار امشب چو باران بهاري

كه منت بر سر ما ميگذاري

ببار امشب كه دلها تشنه كامند

صحاري در صحاري لاله فامند

بشوي از دل غبار كينه ها را

مصفا كن همه آيينه ها را

نصيب از تو اگر غم يا كه شاديست

فرحزا چون نسيم بامداديست

به عاشق از تو در غمخانه ي دوست

هر آنچه ميرسد اي عشق نيكوست

اگر هشيار اگر همواره مستيم

به دام افتاده ات بوديم و هستيم


اي مرگ

۳۰ بازديد

 

شبها و روزان ملال آور

با مردماني مسخ و بي باور

دلها همه آيينه اما تار

تكرار در تكرار در تكرار

محبوس اين زندان بي روزن

مي سوزم از درد جدايي من

تا چند لوليدن در اين مرداب

اي مرگ اي زيبا ! مرا درياب


سرودي براي بم

۳۱ بازديد

 

بم اي شهر نجيب باستاني

شكوه خاطرات جاوداني

بهاران در بهاران راز هستي

تجليگاه سرو ناز هستي

دلم خواهد كه ارگت را ببينم

كجا خواهم كه مرگت را ببينم

سلام اي كوچه هاي خاكي بم

نماي جلوه ي افلاكي بم

سلام اي نخلهاي راست قامت

گواهان جلال و باكي بم

كجا رفت آن شكوه باستاني

هويتهاي ناب داستاني

بم غمگين من زيباييت كو

شكوه شهره ي دنياييت كو

به هر بام و درت جغدي نشسته

نواي بلبل خرماييت كو

دلم خواهد ببينم شادي تو

بخوانم نغمه ي آبادي تو


ققنوس هاي در آتش

۳۱ بازديد

 

مانديم و رفتند آنان تا وسعت آبي عشق

تا بامدادان اشراق شبهاي مهتابي عشق

مانديم و رفتند آنان ققنوسهاي در آتش

با بالهاي جلالي رمز خدايابي عشق

مانديم و رفتند آنان آنسوتر از باور ما

جايي كه تنها خداراست تصويري ازنابي عشق

با داغ لبهايشان بود يك واژه قاموس رفتن

در باغ دلهايشان بود يك غنچه شادابي عشق

برواز را چون برستو آغاز كردند و رفتند

تا سمت عرفاني تور تا مرز بي تابي عشق

آنان كه بالي گشودند بروانه هاي شهودند

با چشمهايي كه بودند تفسير بي خوابي عشق

ماييم و خوشيده چشمي با ناله هاي دروغين

در مرگ نابودي درد در سوك نايابي عشق

رفتند و مانديم خالي از نغمه هاي جلالي

ما سايه هاي خيالي محروم از آبي عشق


زندگينامه محمدرضا تركي

۳۰ بازديد

"براي جستجو در اشعار محمدرضا تركي كليك كنيد"

محمدرضا تركي

محمدرضا تركي در سال 1341 در استان آبادان به دنيا آمد. او محقق ادبي ، مترجم ، نويسنده ، شاعر و استاديار گروه زبان دانشگاه تهران مي باشد. او تا به حال چندين مجموعه شعر را به چاپ رسانيده است. محمدرضا تركي چند كار ترجمه ، مقاله و فعاليت رسانه اي در كارنامه خود دارد.

  اشعار محمدرضا تركي


اشعار محمدرضا تركي

۳۶ بازديد

محمدرضا تركي

لينك ورود به اشعار محمدرضا تركي

محمد - رضا - تركي - محمد رضا - محمدرضا - محمد رضا تركي - محمدرضا تركي - محمدرضاتركي - محمد رضاتركي - اشعار محمد - اشعارمحمد - اشعار رضا - اشعاررضا - اشعار تركي - اشعارتركي - اشعار محمد رضا تركي - اشعار محمدرضاتركي - اشعارمحمد رضا تركي - اشعارمحمدرضاتركي - اشعار محمدرضا تركي - اشعارمحمدرضا تركي - اشعار محمد رضاتركي - اشعارمحمد رضاتركي - اشعار محمدرضاتركي - اشعار رضا تركي - وبلاگ شعر - وبلاگ شاعر - وبلاگ شعر ايراني - وبلاگ شعر - شعر

لينك ورود به اشعار محمدرضا تركي


معركه

۲۹ بازديد

 

از شدت جوگرفتگي جنبه نداشت
او كار به كار جمعه و شنبه نداشت

چرخي زد و برقي زد و افتاد از پا
اين معركه غير پهلوان پنبه نداشت!


تجاوز گروهي

۳۰ بازديد

 

فرياد زدم: الف....
يكي پاسخ داد:
به به چه ب قشنگ و خوبي گفتي!
فرياد زدم: الف!!
يكي ديگر گفت:
زيباتر از اين پ تا كنون نشنفتي!
فرياد زدم: الف!!!
يكي زد فرياد:
گاف است كه گفته اي
چه حرف مفتي!

در دايرۀ مبهم و محدود لغات
من مات شده در آن هجوم كلمات
فرياد زدم: من از الف مي گويم...
منظور من از الف همانا الف است
انگار كه گوشهايتان منحرف است!

*

در وادي فهم واژه ها گم شده ايم
از كثرت فهم بود يا كثرت وهم
ديري ست پر از سوء تفاهم شده ايم

رفتار من و تو چيست روزان و شبان؟
يك نوع تجاوز گروهي به زبان!

انگار كه دشمن الف تا ياييم
هر روز حريم واژه را
مورد تجاوز قرار مي دهيم!


بيا پايين

۳۱ بازديد

 

خم شده پشت ما بيا پايين
با توام..نه .. شما! بيا پايين

اي مهندس, جناب! دكترجان!
اخوي! حاج آقا! بيا پايين

از براي خدا از آن بالا
پسر كدخدا! بيا پايين

پيش از آنكه هوا برت دارد
يك هويي, بي هوا بيا پايين

اي كه يك چند پيش از اين بودي
كاسب خرده پا بيا پايين

هر كه آمد عمارتي نو ساخت
زد به نام شما بيا پايين

قسط من مي دهم تو مي گيري
وام از بانكها؟! بيا پايين

روي امواج قدرت و ثروت
مي روي تا كجا؟ بيا پايين

اين همه پشتك آن همه وارو!
اندكي هم حيا بيا پايين

مي شود بوي اين دو رنگيها
عاقبت بر ملا بيا پايين

روز محشر نمي شود پيدا
پارتي، آشنا بيا پايين

صد كيلومتر رفته اي بالا
قدر يك توكّه پا بيا پايين

پول را مي شود همين جا خورد
هي نبر كانادا بيا پايين

من نمي گويم از بلندي قاف
يا ز هيماليا بيا پايين,

اختلاست اگر تمام شده
لطفا از كول ما بيا پايين!


مرخصي

۳۰ بازديد

 

من مرخّصي گرفتم و به شهر آمدم
جنگ
مثل اينكه ناگهان تمام شد
من
در غبار شهر گم شدم
در ميان مردمي كه زندگي برايشان
جنگ نابرابر هميشگي ست

از شما براي من
خاطرات مه گرفته اي به جاي ماند

من خيال مي كنم شما هنوز
در ميان خاكريزها
مانده ايد
هيچ يك از شما
اهل گم شدن
در ميان ازدحام و دود
در شلوغي كبود شهرها نبود

يك گوَن
با گل ظريف رسته در آپارتمان
يك جگن
با گياه رسته در ميان باغ و بوستان
فرق مي كند

بي گمان هنوز
مثل ابر
مثل سايه
مثل شط
چون نسيم
در ميان قله هاي برفگير غرب
در ميان دشت آفتابي جنوب
مانده ايد

آه اگرنمانده ايد
من چرا
در ازدحام كوچه ها
سالهاست
هيچ چهره اي شبيه چهرۀ شما نديده ام!