نوروز ۱۳۹۱ مبارك

به مناسبت سال ۱۳۹۱ هجري شمسي اشعاري از شاعران معاصر و كهن رو كه در مورد عيد نوروز مي باشد براي شما قرار داده ايم. اميدواريم لذت ببريد.
سعدي
بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند
دوباره پنجره ها بال عشق وا كردند
دوباره آينه ها با تو مهربان شده اند
شكوفه هاي جوان روي شاخه هاي كهن
دوباره چتر گشودند و سايه بان شده اند
بهار آمد و آلاله هاي روشن دشت
چراغ خلوت شب هاي عاشقان شده اند
شكوفه هاي غزلخوان دوباره مي خندند
كه ميزبان قدم هاي ارغوان شده اند
******
بامدادن كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار
صوفي ، از صومعه گو خيمه بزن بر گلزار
كه نه وقت است كه در خانه بخُفتي بيكار
بلبلان، وقت گل آمد كه بنالند از شوق
نه كم از بلبل مستي تو ، بنال اي هشيار
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند
نه همه مستمعي فهم كنند اين اسرار
******
علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشكر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهري
كه به غواصي ابر از دل دريا برخاست
تا ربايد كله قاقم برف از سر كوه
يزك تابش خورشيد به يغما برخاست
طبق باغ پر از نقل و رياحين كردند
شكرآن را كه زمين از تب سرما برخاست
اين چه بوييست كه از ساحت خلخ بدميد؟
وين چه باديست كه از جانب يغما برخاست؟
چه هواييست كه خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمينيست كه چرخش به تولا برخاست
طارم اخضر از عكس چمن حمرا گشت
بس كه از طرف چمن لل لا لا برخاست
موسم نغمهي چنگست كه در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
حافظ
نوبهار است در آن كوش كه خوشدل باشي
كه بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي
من نگويم كه كنون با كه نشين و چه بنوش
كه تو خود داني اگر زيرك و عاقل باشي
چنگ در پرده همين ميدهدت پند ولي
وعظت آن گاه كند سود كه قابل باشي
در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است
حيف باشد كه ز كار همه غافل باشي
نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
گر شب و روز در اين قصه مشكل باشي
گر چه راهيست پر از بيم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صيد آن شاهد مطبوع شمايل باشي
مولانا
عالم شكرستان شد
تاباد چنين بادا
شب رفت صبوح آمد
غم رفت فتوح آمد
خورشيد درخشان شد
تاباد چنين بادا
عيد آمد وعيد آمد
ياري كه رميد آمد
عيدانه فراوان شد
تا باد چنين بادا
******
عيد آمد و خوش آمد دلدار دلكش آمد
هر مردهاي ز گوري برجست و پيشش آمد
دل را زبان ببايد تا جان به چنگش آرد
جان پاكشان بيايد كان يار سركش آمد
جان غرق شهد و شكر از منبع نباتش
مه در ميان خرمن زان ترك مه وش آمد
خاك از فروغ نفخش قبله فرشته آمد
كب از جوار آتش همطبع آتش آمد
جان و دل فرشته جفت هواي حق شد
گردون فرشتگان را زان روي مفرش آمد
******
آب زنيد راه را هين كه نگار ميرسد
مژده دهيد باغ را بوي بهار ميرسد
رونق باغ ميرسد چشم و چراغ ميرسد
غم به كناره ميرود مه به كنار ميرسد
باغ سلام ميكند سرو قيام ميكند
سبزه پياده ميرود غنچه سوار ميرسد
چون برسي به كوي ما خامشي است خوي ما
زان كه ز گفت و گوي ما گرد و غبار ميرسد
******
بهار آمد و شمشاد ها جوان شده اند
پرنده هاي مهاجر ترانه خوان شده اند
دوباره پنجره ها بال عشق وا كردن
دوباره آينه ها با تو مهربان شده اند
شكوفه هاي معطر دوباره ميخندند
بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقي مه رو به ايثار عقار آمد
صفا آمد، صفا آمد كه سنگ و ريگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد
حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان
طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد
ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد
******
خـوان اي بلـبل خوش خوان كه باز از نو بهار آمد
نسيــم رفته زين گلشـن به رخش گــل سوار آمد
گذشت آن حسرت پائــــيز ، بهار آمد فرحت انگيز
زغــم شد ساغـرم لبريز، بهار خـوشگوار آمد
بخـوان مرغ هـــــزارآوا ، كنون آهنــگ دلشادي
كه رنگين شد چمن از گل ، درخت اكنون به بار آمد
بهر سو جلوهً رنگ است ، سرور عشق و آهنگ است
طبيـعت مست اورنگ است ، بهاران هم خمار آمد
بهاران جلوه ها دارد ، مگر سير و صـفا دارد؟
چه رازي در قــفا دارد ، كه باز از نو چو پار آمد
زدشت و دامـن صحرا ، زشــور و نالهً دري
به گوش آيد همــين آوا ، بهـــار آمد بهار آمد
عيد آمد و عيد آمد وان بخت سعيد آمد
برگير و دهل ميزن كان ماه پديد آمد
عيد آمد اي مجنون غلغل شنو از گردون
كان معتمد سدره از عرش مجيد آمد
عيد آمد ره جويان رقصان و غزل گويان
كان قيصر مه رويان زان قصر مشيد آمد
صد معدن دانايي مجنون شد و سودايي
كان خوبي و زيبايي بيمثل و نديد آمد
زان قدرت پيوستش داوود نبي مستش
تا موم كند دستش گر سنگ و حديد آمد
عيد آمد و ما بياو عيديم بيا تا ما
بر عيد زنيم اين دم كان خوان و ثريد آمد
زو زهر شكر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا كه قديد آمد
برخيز به ميدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو كز راه بعيد آمد
عطار
اي بلبل خوشنوا فغان كن
عيد است نواي عاشقان كن
چون سبزه ز خاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگ بنفشه سايبان كن
چون لاله ز سر كله بينداز
سرخوش شو و دست در ميان كن
بردار سفينهي غزل را
وز هر ورقي گلي نشان كن
صد گوهر معني ار تواني
در گوش حريف نكتهدان كن
وان دم كه رسي به شعر عطار
در مجلس عاشقان روان كن
ما صوفي صفهي صفاييم
بي خود ز خوديم و از خداييم
عنصري
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو اي ريحان كه سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر كه پرنقش و نگار آمد
گل از نسرين هميپرسد كه چون بودي در اين غربت
هميگويد خوشم زيرا خوشيها زان ديار آمد
سمن با سرو ميگويد كه مستانه هميرقصي
به گوشش سرو ميگويد كه يار بردبار آمد
بنفشه پيش نيلوفر درآمد كه مبارك باد
كه زردي رفت و خشكي رفت و عمر پايدار آمد
هميزد چشمك آن نرگس به سوي گل كه خنداني
بدو گفتا كه خندانم كه يار اندر كنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
كه هر برگي به ره بري چو تيغ آبدار آمد
******
باد نوروزي همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتي ديگر شود
باغ همچون كلبه بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود
روي بند هر زميني حله چيني شود
گوشوار هر درختي رشته گوهر شود
چون حجابي لعبتان خورشيد را بيني به ناز
گه برون آيد زميغ و گه به ميغ اندر شود
افسر سيمين فرو گيرد زسر كوه بلند
بازمينا چشم و زيبا روي و مشكين سر شود
منوچهري
نوروز درآمد اي منوچهري
با لالهء لعل و با گل خمري
مرغان زبان گرفته را يكسر
بگشاده زبان رومي و عبري
يك مرغ سرود پارسي گويد
يك مرغ سرود ماورالنهري
در زمجره شد چو مطربان، بلبل
در زمزمه شد چو موبدان، قمري
ماند ورشان به مقري كوفي
ماند ورشان به مقري بصري
در دامن كوه، كبك شبگيران
در رفت به هم به رقص با كدري
بر پر الفي كشيد و نتوانست
خميده كشيد الف ز بيصبري
بر پربكشيد هفت الف يا نه
از بيقلمي و يا ز بيحبري
خواجوي كرماني
اين بوي بهاراست كه از صحن چمن خاست
يا نكهت مشك است كز آهوي ختن خاست
انفاس بهشت است كه آيد به مشامم
يا بوي اويس است كه از سوي قرن خاست
اين سرو كدام است كه در باغ روان شد
وين مرغ چه نام است كه از طرف چمن خاست
بشنو سخني راست كه امروز در آفاق
هر فتنه كه هست از قد آن سيم بدن خاست
سوداي دل سوخته لاله سيراب
در فصل بهار از دم مشكين سمن خاست
تا چين سر زلف بتان شد وطن دل
عزم سفرش از گذر حب وطن خاست
آن فتنه كه چون آهوي وحشي رمد از من
گويي ز پي صيد دل خسته من خاست
هر چند كه در شهر دل تنگ فراخ است
دل تنگي ام از دوري آن تنگ دهن خاست
عهدي است كه آشفتگي خاطر خواجو
از زلف سراسيمه آن عهدشكن خاست
صائب تبريزي
طوفان گل و جوش بهار است ببينيد
اكنون كه جهان برسركار است ببينيد
اين آينه هايي كه نظر خيره نمايند
در دست كدام آينه دار است ببينيد
خيام
بر چهره ي گل نسيم نوروز خوش است
بر طرف چمن روي دل افروز خوش است
از دي كه گذشت هر چه بگويي خوش نيست
خوش باش ومگو ز دي كه امروزخوش است
ملك الشعراي بهار
هنگام فرودين كه رساند ز ما درود؟
بر مرغزار ديلم و طرف سپيدرود
كز سبزه و بنفشه و گلهاي رنگ رنگ
گويي بهشت آمده از آسمان فرود
دريا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل كبود و كوه كبود و افق كبود
جاي دگر بنفشه يكي دسته بدروند
وين جايگه بنفشه به خرمن توان درود
رهي معيري
نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض يار
اي گل تازه، مبارك به تو اين تازه بهار
با نگاري چو گل تازه، روان شو به چمن
كه چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
كز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل، شده از باد بهاري درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بيدار
امام خميني (ره)
باد نوروز وزيـــده است به كوه و صحرا
جامه عيـــد بپـــوشنـــد، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبـــود راه به دوست
نازم آن مطـــرب مجلـــس كـــه بود قبله نما
صوفى و عارف ازين باديه دور افتـادند
جــام مى گير ز مطــرب، كه رَوى سوى صفا
همه در عيد به صحرا و گلستان بروند
من ســرمست، ز ميخـــانه كنـــم رو به خدا
عيد نوروز مبارك به غنــــى و درويش
يــــــار دلـــــدار، ز بتخـــانــــه درى را بـــگشا
گر مرا ره به در پير خــــــرابات دهى
بــه سر و جان به سويش راه نوردم نه به پا
سالها در صف اربــــــاب عمائم بودم
تـــا بـــه دلـــدار رسيدم نـــكنم بـــــاز خــطا
لطفعلي صورتگر
هر باغبان كه گل به سوي برزن آورد
شيراز را دوباره به ياد من آورد
آنجا كه گر به شاخ گلي آرزوت هست
گلچين به پيشگاه تو يك خرمن آورد
نازم هواي فارس كه از اعتدال آن
با دامبن شكوفه مه بهمن آورد
نوروزماه، فاخته و عندليب را
در بوستان، نواگر و بربطزن آورد
ابر هزارپاره بگيرد ستيغ كوه
چون لشكري كه رو به سوي دشمن آورد
من در كنار باغ كنم ساعتي درنگ
تا دلنواز من خبر از گلشن آورد
آيد دوان دوان و نهد بركنار من
آن نرگس و بنفشه كه در دامن آورد
فريدون مشيري
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
اشعار صوتي
در اين پست براي شما عزيزان اشعار صوتي نوروزي رو بصورت صوتي قرار داده ايم تا هم بتوانيد بصورت آنلاين گوش دهيد و هم دانلود كنيد. اشعار از شهريار ، حافظ و امام خميني (ره) مي باشد.
حافظ
دانلود فايل صوتي شعر ساقيا سايه ابر است و بهار و لب جوي ( ۲۲۳ كيلوبايت ) ( مدت زمان ۱:۴۶ )
دانلود فايل صوتي شعر عيد است و آخر گل و ياران در انتظار ( 234 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۱:۵۲ )
دانلود فايل صوتي شعر رسيد مژده كه آمد بهار و سبزه دميد ( 240 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۱:۵۴ )
دانلود فايل صوتي شعر جهان بر ابروي عيد از هلال وسمه كشيد ( 212 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۱:۴۱ )
دانلود فايل صوتي شعر خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست ( ۲۲۰ كيلوبايت ) ( مدت زمان ۱:۴۵ )
دانلود فايل صوتي شعر روزه يك سو شد و عيد آمد و دل ها برخاست ( 184 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۱:۲۷ )
شهريار
دانلود فايل صوتي شعر شب عيد ( ۸۳۲ كيلوبايت ) ( مدت زمان ۳:۳۲ )
دانلود فايل صوتي شعر آمد بهار ( 742 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۳:۰۹ )
دانلود فايل صوتي شعر گل و سبزه و صحرا ( 485 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۲:۰۳ )
دانلود فايل صوتي شعر عمر بگذشت ( 715 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۳:۰۲ )
امام خميني (ره)
دانلود فايل صوتي شعر باد نوروز ( 1.01 مگابايت ) ( مدت زمان ۲:۱۲ )
دانلود فايل صوتي شعر قبله عاشق ( 502 كيلوبايت ) ( مدت زمان ۱:۰۴ )
دانلود فايل صوتي شعر باغبان عشق ( 535 كيلوبايت ) ( مدت زمان 1:08 )
دانلود فايل صوتي شعر نسيم قدس ( 502 كيلوبايت ) ( مدت زمان 1:04 )