عيد نوروز در شعر شاعران پارسي گو (2)

مشاور شركت بيمه پارسيان

عيد نوروز در شعر شاعران پارسي گو (2)

۳۴ بازديد

  عيد

همانطور كه قبلا گفته شد، عيد نوروز، نماد نو شدن در طبيعت ، زندگي و روزگار قلمداد مي شود ، وانسانها سعي مي كنند، در جشن بهاران و ميلاد طبيعت، بازنگري وبازسازي دركارهاي خود نيز نگاهي از سر تعقل انديشه بر افكار، اقوال، احوال، اعمال خود داشته باشند، واين روش و سنت حسنه بسيار مطلوبي است، كه در يكسال تقويمي براي رسيدگي به امور معوقه نيز توجه داشته باشيم ،در فرهنگ اسلامي و آيين و رسوم ايرانيان مسلمان درآخر سال امور رسيدگي خانه تكاني مسكوني خود ،يكي دو هفته ادامه دارد ، و همه چيز ها از قبيل: فرش ، قالي، در، و پنجره ، شيشه ، ديوار، پرده شسته مي شود، و همه محل زندگي تميز و نظيف مي شود، و براي حلول سال نو مهيا مي شود، و سپس به خريد عيد مشغول مي گردند ، و براي فرزندان ،خردسال و بچه ها لباس عيد، كفش وكيف وغيره خريداري مي نمايند، طبيعي كه دنياي كودكان با دنياي بزرگان بسيار متفاوت است، بزرگان خانه نيز سعي مي كنند، پس از مراحل خانه تكاني و خريد عيد و آمادگي براي سال نو در تهيه هفت سين نوروزي مشغول شوند، و در آخرين غروب پنچ شنبه و يا جمعه سال به زيارت اهل قبور خود ،و امازادگان و ديدار مزار شهدا مي روند ، چون مي دانند، اين آرامش و اين امنيت خاطر به بركت شهدايي بوده كه از جان ومال جانفشاني نمودند ،تا كشور اسلامي در امن وامان وايمن باقي باشد، ومردم نيز وفادار با آنان هستند، و به زيارت تربت شريف شهدا مي روند ،و درايام پاياني سال براي سال نو از درگاه خداوند متعال رحمت ، مغفرت ،بخشش ،عزت ، سلامت و عافيت براي همگان مي طلبند، و براي اهل قبور و همه اهل زمين از خدا طلب عافيت ورحمت وغفران مسئلت مي نمايند ،و در دقايق تحويل سال پس اينكه سفره تزيين شده، هفت سين كه برخي عادت دارند در روي زمين وفرش سفره هفت سين خودرا پهن كنند، وبرخي نيز در ميز نهار خوري ويا ميزي ديگر به نحوه زيبا و آراسته به سبك وسيلقه خود چيدمان كنند، و در سفره هفت سين نوروزي كه نماد زندگي و حيات و نو شدن طبيعت است ، كلام الله مجيد، آيينه ،شمع وشمعداني ، شاخه هاي گل ميخك ، رز، سنبل ،سينه ريز ، وهفت سين مشهور از قبيل: سير، سمنو، سركه، سيب، سماق، سنجد، سبزه وتنگ بلور با ماهي قرمز با عطر عود خوشبو به نحوه بسيار زيبايي تزيين مي كنند و هنگام تحويل سال همگي با تلاوت وترتيل قرآن كريم با خداي بزرگ نجوا مي كنند، واز خدا به پاس نعمت هاي بيكرانش سپاسگزاري و استمرار نعمت هاي الهي را طلب نموده، واهالي خانه به خواندن آيات كريمه قران همانند سوره مباركه حمد ،قل هو الله احد ، قدر ، ياسين ،نصر ، واقعه ، كوثر و يا ايه الكرسي مشغول مي شوند، و تا تحويل سال دعاي مشهور :

خوانده مي شود، و بزرگان خانواده بنا به رسم ياد بود ، و بركت ، اسكناس هاي نو به كوچكتر را مي دهند ،وبا نقل ،شيريني ، چاي ، آجيل ، سوهان عسلي ، باقلوا ، گز به استقبال سال نو رفته، ودر همان لحظه با پدر ومادر پدر بزرگ ها ومادر برزگ ها ،خويشان ،اقوام، همسايگان، همكاران، دوستان ، قوم ،قبيله ،عشيره وهمه اناني كه مي شناسند،از طريق تلفن وپيامك تحويل وحلول سال نورا بشارت مي دهند، و بعد نيز سعي مي كنند، كه به ديدار حضوري و دست بوسي بزرگان فاميل كه الحق ميراث فرهنگي وسرمايه معنوي هستند، مشرف شده ، وبا آنان ديد وبازديد و صله رحم داشته باشند، كه اين سفارش نبي اكرم اسلام (ص) است، كه صله رحم از خويشان عمر را طولاني مي كند ، الحق اين جشن نوروزي كه جشن زيبايي وجشن عاطفه ها و ميلاد طبيعت است ، و در انان اهالي خانواده با شادي وسرور گردهم جمع مي شوند، و پيام تبريك و شادي و بشارت مي دهند، چه زيباست ،چرا كه خداوند زيباست ،و همه زيبايي را دوست مي دارد ، كه مردم نيز همكديگر را ياد كنند، و احترام بگذرانند، و قدر رفاقت ها و دوستي هارا بدانند ،شادي هاي خودرا نثار نمايند ، وعطر خوش مهر ،مهرباني، عطوفت ، دوستي، مودت، خوش خلقي ،خوش رفتاري ، انسان دوستي و انسانيت را در فصاي شهر وديار خود پراكنده نمايند، و كلام گرم گفتن ،با ديده تحسين نگريستن را به يكديگر اهدا نمايند، الحق نوروز و ميلاد بهاران كه در آن شادي زينت بخش دلها مردم باشد، بسيار قابل تقدير و تحسين است، و بسياري از مردم نيز سعي مي كنند، در اولين نماز جماعت سال نو نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را در مسجد محله خودشان شركت كنند، الحق مساجد شهر نيز در ايام نوروزي غرق نور ، نورانيت معنوي و بركت است،همه جا آراسته و بوي تازگي مي دهد و محراب مساجد نيز آيات مباركه كلام خدا به خط زيباي نستعليق و ثلث در كاشيكاري آبي و سفيد محراب مساجد مي درخشد ، و با روشنايي چلچلراغ هاي زرد و مهتابي لامپ هاي كم مصرف شمعي مساجد را منور و ،باسيماي مومنان در نوران باران مي شود و اصحاب مسجد با خدا تجديد عهد وپيمان مي بندند، كه خداي روزي معنوي ما كن كه موفق شويم، به يادت بيشتر باشيم، وترا آنچه كه شايستگي آن را داري پرسش و عبادت كنيم ، گرچه خداوند بي نياز مخلوقات خويش است ، و رضايت وقرب به خداوند در حقيقت رسيدگي به عائله خداوندي تلقي مي شود، بديداري هم رفتن و غبار غمي پاك نمودن، ودلي راشاد نمودن، و به سراغ يكديگر رفتن، وياد نمودن از مردم روزگار است كه زيباست كه الحق هم زيباست،

شاعران پارسي گو نيز در جشن بهاران وميلاد زمين بسيار مسرور مي شدند، و بيشتر شاعران بهاريه هاي بس زيبا دارند، كه نشان از شكفتن شكوفه ها و پر آب شدن جوبيار ها و نشان از ذوب شدن غم ، اندوه ، كينه ،نقاق ، وآمدن نشاط ، سرزندگي شادابي ،طراوت وسلامت حكايت دارد، در اين هنگام بهار به ديدار شعر شاعران مي رويم، وميلاد شعر ميلاد بهار ميلاد انسانيت را جشن مي گيريم،

آب زنيد راه را هين كه نگار مي‌رسد
مژده دهيد باغ را بوي بهار مي‌رسد...

رونق باغ مي‌رسد چشم و چراغ مي‌رسد
غم به كناره مي‌رود مه به كنار مي‌رسد...

باغ سلام مي‌كند سرو قيام مي‌كند
سبزه پياده مي‌رود غنچه سوار مي‌رسد....

چون برسي به كوي ما خامشي است خوي ما
زان كه ز گفت و گوي ما گرد و غبار مي‌رسد
(مولانا)

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
(فريدون مشيري)

طوفان گل و جوش بهار است ببينيد
اكنون كه جهان برسركار است ببينيد

اين آينه هايي كه نظر خيره نمايند
در دست كدام آينه دار است ببينيد
(صائب تبريزي)

بهار آمد و شمشاد ها جوان شده اند
پرنده هاي مهاجر ترانه خوان شده اند

دوباره پنجره ها بال عشق وا كردن
دوباره آينه ها با تو مهربان شده اند

شكوفه هاي معطر دوباره ميخندند
بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد

نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد

خرامان ساقي مه رو به ايثار عقار آمد
صفا آمد، صفا آمد كه سنگ و ريگ روشن شد

شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد
حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان

طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع آمد

وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد
ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد
(مولانا)

نوبهار است در آن كوش كه خوشدل باشي
كه بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي

من نگويم كه كنون با كه نشين و چه بنوش
كه تو خود داني اگر زيرك و عاقل باشي

چنگ در پرده همين مي‌دهدت پند ولي
وعظت آن گاه كند سود كه قابل باشي

در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است
حيف باشد كه ز كار همه غافل باشي

نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
گر شب و روز در اين قصه مشكل باشي

گر چه راهيست پر از بيم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صيد آن شاهد مطبوع شمايل باشي
(حافظ)

نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض يار
اي گل تازه، مبارك به تو اين تازه بهار

با نگاري چو گل تازه، روان شو به چمن
كه چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار

لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
كز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار

زلف سنبل، شده از باد بهاري درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بيدار
( رهي معيري)

خــــوان اي بلــبل خوش خوان كه باز از نو بهار آمد
نسيـــــم رفته زين گلشــــــن به رخش گــــل سوار آمد

گذشت آن حسرت پائــــــــــيز ، بهار آمد فرحت انگيز
زغـــــــم شد ساغــــــرم لبريز، بهار خـــوشگوار آمد

بخــــــوان مرغ هـــــزارآوا ، كنون آهنـــــگ دلشادي
كه رنگين شد چمن از گل ، درخــت اكنون به بار آمد

بهر سو جلوهً رنگ است ، سرور عشق و آهنگ است
طبيــــــعت مست اورنگ است ، بهاران هم خمار آمد

بهاران جلوه ها دارد ، مگر سير و صـــــــــــفا دارد؟
چه رازي در قـــــــفا دارد ، كه باز از نو چو پار آمد

زدشـــــت و دامـــــن صحرا ، زشــــــور و نالهً دري
به گــــــوش آيد همـــــين آوا ، بهـــــــار آمد بهار آمد

عيد آمد و عيد آمد وان بخت سعيد آمد
برگير و دهل مي‌زن كان ماه پديد آمد

عيد آمد اي مجنون غلغل شنو از گردون
كان معتمد سدره از عرش مجيد آمد

عيد آمد ره جويان رقصان و غزل گويان
كان قيصر مه رويان زان قصر مشيد آمد

صد معدن دانايي مجنون شد و سودايي
كان خوبي و زيبايي بي‌مثل و نديد آمد

زان قدرت پيوستش داوود نبي مستش
تا موم كند دستش گر سنگ و حديد آمد

عيد آمد و ما بي‌او عيديم بيا تا ما
بر عيد زنيم اين دم كان خوان و ثريد آمد

زو زهر شكر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا كه قديد آمد

برخيز به ميدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو كز راه بعيد آمد
(مولانا)

بر چهره ي گل نسيم نوروز خوش است
بر طرف چمن روي دل افروز خوش است

از دي كه گذشت هر چه بگويي خوش نيست
خوش باش ومگو ز دي كه امروزخوش است
(خيام)

اين بوي بهاراست كه از صحن چمن خاست
يا نكهت مشك است كز آهوي ختن خاست

انفاس بهشت است كه آيد به مشامم
يا بوي اويس است كه از سوي قرن خاست

اين سرو كدام است كه در باغ روان شد
وين مرغ چه نام است كه از طرف چمن خاست

بشنو سخني راست كه امروز در آفاق
هر فتنه كه هست از قد آن سيم بدن خاست

سوداي دل سوخته لاله سيراب
در فصل بهار از دم مشكين سمن خاست

تا چين سر زلف بتان شد وطن دل
عزم سفرش از گذر حب وطن خاست

آن فتنه كه چون آهوي وحشي رمد از من
گويي ز پي صيد دل خسته من خاست

هر چند كه در شهر دل تنگ فراخ است
دل تنگي ام از دوري آن تنگ دهن خاست

عهدي است كه آشفتگي خاطر خواجو
از زلف سراسيمه آن عهدشكن خاست
(خواجوي كرماني)

منبع : سايت تبيان

براي مشاهده اشعار مولانا كليك كنيد

براي مشاهده اشعار صائب تبريزي كليك كنيد

براي مشاهده اشعار حافظ كليك كنيد

براي مشاهده اشعار رهي معيري كليك كنيد

براي مشاهده اشعار خيام كليك كنيد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد