
صداي پاي بهار در پشت دروازهاي شهر رسيده ، بعد از تقربيا يكسال از رفتن بهار، خرمي، نشاط طبيعت و استقرار سوز ،سرماي جان سوز وغارت گلستان ،بستان و زردي و برگ ريزان درختان در دوفصل سرما پاييز و زمستان سرانجام انتظار به سر آمده ، وباز بهاري خرم وعطر آگين ودلنشين با ترنم ، طراوت فرارسيده و بزودي شاهد صداي دسته جمعي چلچله پرندگان، پرستوهاي مهاجر بهاري ، و باز شدن انواع گلهاي خوشرنگ وخوشبو همانند : بنفشه ، مريم،اطلسي، شب بو ، ياس ،پادمچال ، سنبل ، حسن يوسف ،نرگس شيراز هستيم ،اين زبياترين فصل سال كه در آن مقارن، ميلاد زمين و ميلاد آب است ،وطبيعت لباس كهنه ومندرس خودرا بعداز گذشت ايام سخت وطاقت فرساي زمستان خارج نموده، ولباس نو بهاري، در رنگهاي الوان و مختلف به تن طبيعت مي نمايد ، نه تنها طبيعت حال وهواي تازه بخود مي گيرد، و شور وشوق زندگي در رگ هاي خفته زمين دميده مي شود، و جشن بهاران گرفته مي شود .
مردم نيز از قديم الايام در جنب و جوش عيد ونوروز و مراسم خاص هفت سين فرخوان مي شوند ، الحق شاهكار طبيعت آماده جشن سرزندگي و نشاط وخرمي مي گردد، در اين ايام و در روز هاي واپسين سال مانده ، اكثر مردم در حال خريد عيد نوروزي هستند ،شيريني هاي نوروزي و آجيل وسمنو هاي خوشرنگ وخوش طعم كه در هيچ كجا جهان مثل ومانند انرا كمتر يافت مي شود ، بوي شيريني تازه مخصوص ، عيد نوروز از چند كيلومتر به مشام مي رسد، بخضوص شيريني آرد نخودچي كه تصور مي شود ، قدمت بسي طولاني وتاريخي دارد، تنگ هاي بلوري كه در آن انواع ماهي قرمز ريز و درشت را قراردادند و هواي آفتابي كه اشعه نور خورشيد در تلالوي آب و آفتاب كه به درون تنگ هاي بلوري كه در آن با رنگ ماهي قرمز نور افشاني خاصي دارد ، ظروف گلي از جنس خاك رس كه در آن سبزه ماش ، عدس ،گندم پرورش يافته و زينت بخش مراسم جشن باران مي شود ، همه جا رنگ بوي عيد به چشم مي خورد، هوا نه سرد است ،ونه گرم مغازه هاي با چراغ هاي كم مصرف مهتابي و خورشيدي و خيل جمعيت براي خريد نوروز و البسه و ميوه جات خوش رنگ همانند :سيب هاي قرمز و زرد رسيده وهندوانه هاي بندري ،پرتقال در رنگ هاي زرد و نارنجي ، ليمو شيرين، نارنگي هاي خوش رنگ زرد و انار هاي بجا مانده از پاييز ،گلهاي نرگس زرد وساير گياهان نوروزي با بوي معطر خود وساير گلهاي در الوان و انوع مختلف به حقيقت جشن وميلاد زمين را مهيا مي شوند تا به نحو احسن اين مراسم سال را برگزار كنند ،و تولد وسالگرد زمين است كه در آستانه نوروز به انتظار نشسته است.
اين همه رنگ هاي با نشاط طبيعت و صداي پرندگان وسرسبزي طبيعت و صداي آبي كه در جوبيار ها روان است، آسماني آبي پر رنگ و با ابرهاي سفيد نوراني به همراه وزش باد ملايم و هم موسيقي و ترنم خوش بهاري را يك صدا نغمه خواني مي كنند، الحق نوروز و بهار خبر از نشاط وشادابي و سرحالي زندگي مي دهد وعصر سردي،خمودگي،افسردگي ،يخ و يخبندان و طوفان ، بوران، بارش برف تمام مي شود البته كه در اين سختي ها زمستان نعمت هاي زندگي خداوندي نهفته است و سرمايه زندگي كه در آب است، در همان ايام سردي زمستان به ساكنين زمين از طرف خالق مهربان به ساكنين آن به صورت بارش برف باران اهداء مي شود،و با فرارسيدن نوروز وفصل بهار تمام نعمت هاي الهي متجلي مي شود ، و شاعران پارسي گو از صد ها سال پيش با طلوع طلايي بهار نيز به وجد مي آمدند، و از اين همه لطافت و زيبايي طبيعت و از زمين و آسمان ، احساس انبساط خاطر وخرمي مي كردند ،و به جشن ميلاد زمين مي رفتند به اميد اينكه ميلاد زمين و رويش طبيعت ميلاد وتجديد وعهد وپيمان با خالق جهان كه اين همه زيبايي آفريده باشيم، و شاكر نعمت هاي بيكران او باشيم، وسر تعظيم بندگي وتعبد به درگاه بي نيازي او فردآوريم، و ما نيز عيد عبوديت را با عيد ميلاد زمين جشن بگيريم و به سراغ بزرگان فاميل كه در سن سالخوردگي وكهنسالي هستند، برويم وتجديد ديدار وخاطره كنيم، به سراغ آن انسانهاي شريف در خانه سالمندان برويم ،كه از قهر طبيعت روز گار و بي وفايي ايام در كنجي به انتظار نگاه با محبت ومودت نشسته و دوستي و آشنايي شايد در اين جشن بهاران به ديار آنان روند يادمان باشد كه فصل پيري سالخوردگي زندگي دير يا زود نيز به سراغ ما خواسته ونا خواسته خواهد آمد پس مقام و منزلت و بزرگان سالخورده خويش و اقوام در و همسايه را داشته باشيم و غبار فراموشي روز گار را با روي خوش وخندان و دستاني نوازگر به سراغ آنان برويم كه قدرت ايستادن ندارد ودستان لرزان آنان نظاره گر باشيم تا فريفته جمال ، جواني قدرت جسماني و اسم رسم روزگار نشويم، وسپس به سراغ آن انسانهاي شريف برويم كه دستان پرمهرشان خالي است و نيازمند رسيدگي دارند ، و روز هاي خوش نوروزي وميلاد زمين و زمان را به نوعي در خور حال خود را با آنان تقسيم كنيم و نوعي مادي ومعنوي در كنار آنان باشيم ، و به سراغي آناني كه رويم كه در سال و يا سالهاي پيش پدر و مادر مهربان خود را از دست داده اند و هم اكنون كه طبيعت دست نوازگر خود را بر درختان گياهان مي كشد ومي نوازد ما از طبيعت و بهار الگو گرفته و دستان پر مهر عطوفت خود را نثار آناني كنيم ،و آناني كه غبار غم به دل دارند شتافته و ميلاد مهرباني را در قلب هايآ زنده كنيم ، ميلاد زمين و زمان با ميلاد انسانيت مبارك باد!
بهار آمد و شمشادها جوان شده اند
پرندگان مهاجر ترانه خوان شده اند
دوباره پنجره ها بال عشق وا كردند
دوباره آينه ها با تو مهربان شده اند
شكوفه هاي جوان روي شاخه هاي كهن
دوباره چتر گشودند و سايه بان شده اند
بهار آمد و آلاله هاي روشن دشت
چراغ خلوت شب هاي عاشقان شده اند
شكوفه هاي غزلخوان دوباره مي خندند
كه ميزبان قدم هاي ارغوان شده اند
*****
بامدادن كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار
صوفي ، از صومعه گو خيمه بزن بر گلزار
كه نه وقت است كه در خانه بخُفتي بيكار
بلبلان، وقت گل آمد كه بنالند از شوق
نه كم از بلبل مستي تو ، بنال اي هشيار
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند
نه همه مستمعي فهم كنند اين اسرار
سعدي شيرازي
*****
عالم شكرستان شد ...
تاباد چنين بادا...
شب رفت صبوح آمد...
غم رفت فتوح آمد...
خورشيد درخشان شد...
تاباد چنين بادا..
عيد آمد وعيد آمد...
ياري كه رميد آمد...
عيدانه فراوان شد...
تا باد چنين بادا...
مولانا
*****
هنگام فرودين كه رساند ز ما درود؟
بر مرغزار ديلم و طرف سپيدرود
كز سبزه و بنفشه و گلهاي رنگ رنگ
گويي بهشت آمده از آسمان فرود
دريا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل كبود و كوه كبود و افق كبود
جاي دگر بنفشه يكي دسته بدروند
وين جايگه بنفشه به خرمن توان درود
ملك الشعرايي بهار
******
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو اي ريحان كه سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر كه پرنقش و نگار آمد
گل از نسرين هميپرسد كه چون بودي در اين غربت
هميگويد خوشم زيرا خوشيها زان ديار آمد
سمن با سرو ميگويد كه مستانه هميرقصي
به گوشش سرو ميگويد كه يار بردبار آمد
بنفشه پيش نيلوفر درآمد كه مبارك باد
كه زردي رفت و خشكي رفت و عمر پايدار آمد
هميزد چشمك آن نرگس به سوي گل كه خنداني
بدو گفتا كه خندانم كه يار اندر كنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
كه هر برگي به ره بري چو تيغ آبدار آمد
******
باد نوروزي همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتي ديگر شود
باغ همچون كلبه بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود
روي بند هر زميني حله چيني شود
گوشوار هر درختي رشته گوهر شود
چون حجابي لعبتان خورشيد را بيني به ناز
گه برون آيد زميغ و گه به ميغ اندر شود
افسر سيمين فرو گيرد زسر كوه بلند
بازمينا چشم و زيبا روي و مشكين سر شود
عنصري
******
علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشكر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهري
كه به غواصي ابر از دل دريا برخاست
تا ربايد كله قاقم برف از سر كوه
يزك تابش خورشيد به يغما برخاست
طبق باغ پر از نقل و رياحين كردند
شكرآن را كه زمين از تب سرما برخاست
اين چه بوييست كه از ساحت خلخ بدميد؟
وين چه باديست كه از جانب يغما برخاست؟
چه هواييست كه خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمينيست كه چرخش به تولا برخاست
طارم اخضر از عكس چمن حمرا گشت
بس كه از طرف چمن لل لا لا برخاست
موسم نغمهي چنگست كه در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
سعدي شيرازي
*****
نوروز درآمد اي منوچهري
با لالهء لعل و با گل خمري
مرغان زبان گرفته را يكسر
بگشاده زبان رومي و عبري
يك مرغ سرود پارسي گويد
يك مرغ سرود ماورالنهري
در زمجره شد چو مطربان، بلبل
در زمزمه شد چو موبدان، قمري
ماند ورشان به مقري كوفي
ماند ورشان به مقري بصري
در دامن كوه، كبك شبگيران
در رفت به هم به رقص با كدري
بر پر الفي كشيد و نتوانست
خميده كشيد الف ز بيصبري
بر پربكشيد هفت الف يا نه
از بيقلمي و يا ز بيحبري
طوطي به حديث و قصه اندر شد
منوچهري
******
عيد آمد و خوش آمد دلدار دلكش آمد
هر مردهاي ز گوري برجست و پيشش آمد
دل را زبان ببايد تا جان به چنگش آرد
جان پاكشان بيايد كان يار سركش آمد
جان غرق شهد و شكر از منبع نباتش
مه در ميان خرمن زان ترك مه وش آمد
خاك از فروغ نفخش قبله فرشته آمد
كب از جوار آتش همطبع آتش آمد
جان و دل فرشته جفت هواي حق شد
گردون فرشتگان را زان روي مفرش آمد
ديوان شمس مولانا
******
هر باغبان كه گل به سوي برزن آورد
شيراز را دوباره به ياد من آورد
آنجا كه گر به شاخ گلي آرزوت هست
گلچين به پيشگاه تو يك خرمن آورد
نازم هواي فارس كه از اعتدال آن
با دامبن شكوفه مه بهمن آورد
نوروزماه، فاخته و عندليب را
در بوستان، نواگر و بربطزن آورد
ابر هزارپاره بگيرد ستيغ كوه
چون لشكري كه رو به سوي دشمن آورد
من در كنار باغ كنم ساعتي درنگ
تا دلنواز من خبر از گلشن آورد
آيد دوان دوان و نهد بركنار من
آن نرگس و بنفشه كه در دامن آورد
دكتر لطفعلي صورتگر
منبع : سايت تبيان
براي مشاهده اشعار سعدي كليك كنيد
براي مشاهده اشعار مولانا كليك كنيد
براي مشاهده اشعار ملك الشعراي بهار كليك كنيد
براي مشاهده اشعار منوچهري كليك كنيد