عزيز ترينم
شهر همچنان در امن و امان است
از مرگ و قحطي و تهمت و ديوانگي
خبري نيست
از دزد و روسپي
از سايه هاي
شغال و مار و افعي و عقرب
اما دروغ چرا ؟
حالم بد است
هر چند لحظه سرم سوت مي كشد
ديگر به سكوت هيچ ديواري اعتماد ندارم
دكتر خيال مي كند اين تهوع
از پوچي است
تجويز كرده تمام پرده هاي خانه را بسوزانم
و با پلك هاي باز بخوابم
من
بعد
از ترس اشباح اين شب بي سپيده
بگو چگونه نلرزم ؟
عزيز ترينم
حالا برو براي خودت بخواب و
ستاره سوا كن
و چند لحظه بعد
در انتهاي نامه
صداي گريه مي آيد
تو را كشان كشان بردند
عريان
از تمام نقش هايي
كه با تو روي صحنه مي رفتند
حالا براي زمين و زمان
چه فرق مي كند
كه
خون و استخوان بوده اي
يا سنگ
آغاز مي شوي
در انتظاري كه گاه به درازا مي كشد و
پرتاب مي شوي
سر سطر سفري پر مخاطره
و بعد ها به ارث مي بري
بر آيند صفر كلماتي را كه
دورمان مي كنند
نزديك مان مي كنند
تا زميني كه تو روي آن راه مي روي
در تعادل بي نظير خويش بگردد
به دور خورشيدي كه
من مي پرستم
لبريزم مي كني از ترانه
سرشارت مي كنم از غرور
دو دل دست مي گشايي و
يك دل
مي فشرم دست هايت را
مي رويم
تا نشاني
ارغواني ابري و
آبي
بر مي گرديم
مي خواهم عشق بماند و
اشك بماند و
لبخندي كه هديه ي لبهاي توست
مي خواهم تو باشي و
من باشم و
زندگي
و سيارگان
سرشاري
از انعكاس ما
شباهتمان
راز آشكاري است
در ارتفاع پيشاني و لحن چشم ها
در آميخته با صداي نبض هايمان
شباهتمان
در خواب هايي
ست كه ديده ايم
با اين همه خويشي مان را
شناسنامه انكار مي كند
دار
رنگ عوض مي كنم
به رنگ حيايي كه سرخ مي دود
روي گونه ي سبزم
نگاه مي كند به ساعت قلبش
يعني كه دير كرده ام
بمان كنار تخته سياه و
صداي باد را بكش
نه
صداي من
شبيه شيهه ي هيچ باد رهگذري نيست
چرخ مي خورد كلاس و
از صداي انفجار خنده
پرت مي شوم ميان سياهي
و سوت مي كشم
هي باد
باد
تو كي مرا سوار بال خودت مي كني ؟
گريز مي زني به كوچه ي تاريك
گريه نمي كنم
ماه مي دود پا به پاي تو
غبطه نمي خورم
غرق مي شوي
در تراوش مهتاب
هنوز نمرده ام از رشك
من
گيج - گيج
پرت مي شوم روي دو پايم واين راه
كه گشوده مي شود به هزاران عقوبت تاريك
من شوكه مي شوم
و طعم بي نظير رهايي
چه تلخ مي دود انتهاي زبانم
گاه گاهي
شبيه شوقي بزرگ شوقي كه پنهان نمي شودش كرد
بر در مي كوبي و ميخ كوب تماشات
مات مي شوم
خلاصه كنم
اين خانه كوچك است
و سقف كوتاه آرامش
آوار دم به دمي ست
دختر كه نمي خندد
دوچرخه ؟ نه جانم
دختر كنار مادرش شبيه درس ش بنشيند
و آش رشته هم بزند
و خيره شود آن قدر
به رد گرگر و خاكستر
كه صورتش از فرط غصه
گل بياندازد
ش ش ش
دختر كه گريه نمي كند