من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

هنوز هم كنار تو نيستم

۳۲ بازديد
 

نشسته اي و مرور مي كني
گزينه خواب هاي خدا را
روي پاره كاغذي برايم نوشته اي
غروب نيست
هنوز بچه هاي روي
سرسره جيغ مي كشند
هنوز هم كنار تو نيستم
تو فكر مي كني : بيا كنار
بيا كنار من
سرسره تنهاست
تو نيستي
و روي پاره كاغذي كه برايم نوشته اي
تمام قصه خيس مي شود


نشاني

۳۴ بازديد
 

نشاني ام
اتاق كوچكي است
با پنجره اي بزرگ ، گشوده به دورهاي گم
و سقف كوتاهي ، براي خيره شدن ، به آرزوهاي
بلند
و ديوارهايي سرشار از عكس هاي خدايي
با جمجمه اي ضخيم
و ذهني تاريك در تدارك انتقام
تا اينكه
با نورهاي تازه مي وزي و
پر مي كني اتاق كوچكم را
از گرمي فنجان شير و
سپيدي دستمال و
شستي و بوم و رنگ
و تصور تمام قد خويشتنت


مي تواني بنويسي

۳۲ بازديد
 

مي تواني بنويسي
سلام
مرا ببخش
نشاني جزيره ي سرگردان شما را
در آبهاي شور اين اواخر
از دست داده ام
و ادامه دهي كه : به هر حال
ميان هر بطري به گل نشسته
نشان گنجي نيست
اصلا فراموش كن عزيزترينم
كه روي مدار چند دقيقه مانده به اميد
حجمي شناور است


گربه ها كه خوابيده اند

۳۲ بازديد
 

روزي از پس روزي
خياباني از پس خياباني
و رد پايي از پس ردپايي
ديگر
مصرف شده اي
در لباس هايي با زمينه ي
خاكستري
در كفش هاي ساده ي ساييده
در راه راه خطوط پيشاني
گربه ها كه خوابيده اند مي روي
و در غياب تو مصرف مي شوم
روزي از پس روزي
در لباس هايي با زمينه ي مشكي
و گل بوته هاي وحشي پژمرده
كه بوي شير مي دهند و گريه ي نوزادي
گربه ها
كه خوابيده اند
بر مي گردي
و غرق مي شوي
در آرامشي خاموش


چه قدر بد شده ام

۳۲ بازديد
 

چه قدر بد شده ام
كافي ست خوب حساب كني
مجبور بوده ام به چند نفر سلام بگويم
مجبور بوده ام به جاي چند كشيده بگويم
سپاسگزارم
و چند اشتباه بزرگ و كوچك ديگر ؟
كه از نوشتنشان شرم مي كنم
مانده ام كه
از محضر دادگاه مربوطه
تقاضاي تبرئه خواهم كرد
يا اشد مجازات ؟


چيزي هميشه ناگفته مي ماند

۳۷ بازديد
 

كنار مي رود
پرده
از جرياني فشرده از حادثه اي كه ورم مي كند
روي سنگيني صورتك هايمان
نمايش كه به
انتها مي رسد
خالي مي شوند صندلي هاي خسته
صحنه غرق مي شود در آرامشي خاموش
و معبري انباشته از
بليط هاي باطله مي ماند و سوالي
آيا حرفي از قلم نيفتاده ست ؟


همين چند لحظه پيش

۳۲ بازديد
 

همين چند لحظه
پيش
لابد
پروانه اي كه بايد
از پيله درنيامده است و
جايي ، دستي ، گلوي كسي را فشرده است و
كسي ، كنار سرنگش به خواب رفته است و
همين چند لحظه پيش
كه برايت نوشتم
عزيزترينم
زمين به اوراد عاشقانه محتاج است


نمي دانم از تو

۳۲ بازديد
 

نمي دانم از تو
من اما
كلافه از تهي
از تنهايي
تصميم هاي عاقلانه در آيينه سنگ مي شوند
و من هزار تكه
تا
بتابانند خورشيدهاي علاقه را
در زواياي بسته ي شب هاي بي چراغ
در شب هاي سرگرداني
شب هاي رهگذراني با پاي تاول آجين شان
به دنبال كفش هايي كرخت مانده بر دست هاشان
نمي دانم از تو
من اما
كلافه در تهي
در تنهايي


مرا ببخش

۳۸ بازديد
 

مرا ببخش
ناگزيرم از نوشتن اين همه نامه هاي سربسته اي كه
امروز اواخر اردي بهشت سالي از اين همه سالهاي صبوري ست
تا چند ساعت
آينده
چه نازادگاني كه منتظرند
تا ريه از هواي خرداد پر كنند
تا چند ساعت آينده
چه نوزادگاني كه رها مي شوند
بر بستر سنگلاخ رودخانه هاي فصلي بي فرجام
چشم هاي من كه آب نمي خورند
نه عزيزم
اين راه پيچ پيچ
به تركستان هيچ ضرب المثلي هم
نمي رسد
به قول خواهرم
بايد براي روزنامه تسليتي بفرستم


لطفا شماره مجنون

۳۳ بازديد
 

مي روم رو به روي آيينه
با مدادهاي رنگي ام و
اين خطوط كمرنگ زيبايي ازلي و
چند لحظه بعد
الو ! تلفنچي ؟
لطفا شماره ي مجنون
خانم ! خوابتان بخير
خطوط ارتباطي مان
با زمين و آسمان قطع است
الو ، الو ، الو
مي خواهي دوباره عاشقم شوي يا
نه نه نه
حالا ليلاي آيينه رو به روي چشمان حيرتم
تكه تكه تكه خرد مي شود
و من كهرسم توبه نمي دانم
مي روم رو به روي آيينه اي ديگر
تا با مدادهاي رنگي ام
از خطوط كمرنگ زيبايي ازلي
چيزي بگويم