من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

كوك مي زند

۲۹ بازديد
 

كوك مي زند
چهل تكه از پاره هاي روزگارش را
مثل مادراني كه پنجره
سوي چشم هاشان را
قطره قطره ربوده ست
مثل
مادراني كه بوي خاك مرطوب مي دهند
كوك مي زند
زمين و آسمان و پنجره اش را
و چشم سوزنش
از هواي سربي و سنگين
هي مي سوزند
چرا كه نه اين كوچه
نه اين خانه
نه اين اتاق
و نه بي تابي آغوش بي كرانه اش
انتهاي دنيا نيست


فرستاده

۲۸ بازديد
 

 مرا فرستاده است
بي آنكه مادرم از يك نسيم نظر كرده
بارور شده باشد
بي هاله اي از نور
بر فراز سرم
مرا فرستاد
و گفت
عاشق شو


فصل سوم

۲۸ بازديد
 

فصل سوم سالي صبور
هنوز
موازي راه ايستاده ام
يادم بماند آفتاب
سر از كدام سو زده امروز
هواي آمدنت
مرا دوباره گرفته است


فال قهوه

۲۷ بازديد
 

زير و روي مي كند
ورق هاي سياه و سرخش را
واژگونه مي كند
فنجان قهوه ام را زني از محله ي جلفا
در فنجان ات آيينه اي ست
در آينه ات مردي
كه پشت چشمان خاكستري اش
آتش آب ديده ي هزار زمستان
به گريه مي افتم
در آيينه ات باراني ست
براي ديم زار گندم و سيب ستان
در آيينه ات آيينه اي ست
و بي پاياني اندوهي
نامت را بيهوده پنهان مي كني
به اتاق كوچكت
برگرد


فال قهوه

۲۷ بازديد
 

هروله مي روم
تمام كودكي ام را
در خياباني كه خواب هاي تو را
دور مي زند و هنوز
اميدوارم كه بوي تو حس شود
از دهان
چند سايه كه مستند
نه قطب نمايي در مشت و
نه سكه اي در جيب
معلوم نيست
چگونه
تا به كجا
مي كشاني ام ؟


پرهيز مي كنم از نشاندن نامم

۲۷ بازديد
 

پرهيز مي كنم از نشاندن نامم
روي دنباله هاي نام ها
روي نامه هاي دنباله دار
پرهيز مي كنم از هواي نشستن
روي صندلي
كنار تنهايي شما
و از هراس نشستن
مدام
از كنارتان عبور مي كنم


چرا ؟

۲۷ بازديد
 

هاي
هاي
تكليف هاي شبهاي عيد مرا
باد برده است
و خواب هايم را
ماهيان مرده اشغال كرده اند
چرا كسي نمي آيد
و دور
دور خواب هاي آشفته ست ؟


صليب

۲۷ بازديد
 

خوابيدن
بر صليب
بيداري
بر صليب
صليبي به قواره ي زندگي
در آغاز روزهايي كه
دوازده قدم مانده به جلجتا


هر گرگ و ميش

۲۸ بازديد
 

هر گرگ و ميش
شانه ي كوه را كه نشانه مي رويد
جان شما و جان ترد آن دو شاخه ي ريواس
خانه ي شاعر
لغت به لغت خراب اگر
دروغ بگويم
و بعد زمزمه مي كرد
ما كه شكستيم
و بعد كسي تلفن زد كه
الو
سهم شادي امروز
به قدر قوطي ودكاست
يا به قيمت ترياق ؟


هميشه اشتباه مي كنم

۲۸ بازديد
 

مي توانم عبور كنم از تو
همچو ردپايي كه در برف
مي توانم ذوب شوم در تو
تمام زمين
دو راهي پيچيده اي ست
پر از علامت ممنوع
و هيچ نقشه اي مرا به راه نبرده است
هميشه اشتباه مي كنم
و آن سوي هر دو راهي ساده
تكه هاي سرنوشت مرا
باد مي برد