من تلاش ميكنم پس هستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

شايد اين خالي

۲۹ بازديد
 

جاي يك چارگوش
سپيد
جاي يك ميخ كوچك و تيز
مانده روي سينه ي ديوار
شايد اين خالي
عكس بادي در قفس بوده است
رو به روي جوخه ي خاموش سنگي سخت
شايد اين
تصوير گور مرد گمنامي
در زمستان است


خداي من زيباست

۲۸ بازديد
 

ديوارهاي خالي اتاقم را
از تصويرهاي خيالي او پر مي كنم
خداي من زيباست
خداي من رنگين كمان خوشبختي ست
كه پشت
هر گريه
انعكاسش را
روي سقف اتاق مي بينم
من هيچ
با زبان كهنه صدايش نكرده ام
و نه
لاي بقچه پيچ سجاده
رهايش
او در نهايت اشتياق به من عاشق شد و
من در نهايت حيرت
حالا
گاه گاهي كه به هم خيره مي شويم
تشخيص خدا و بنده
چه سخت است


نزديك نشو آقا

۲۸ بازديد
 

نزديك نشو آقا
شما كلاه خودت را بچسب
من روسري ام را شل بسته ام كه
باد بيايد و هر چه باداباد ! ماه در آيد و
عريان
تر از هميشه
زير براده هاي سنگ و صدف و ستاره بخوابم
بلكه بار بگيرم از آب هاي اين همه آزاد
لطفا كنار
كسي به شما نگفته از غلاف چرمي باتوم
بوي بهبود نتراويده تا به حال ؟
چشم
كم كم خفه مي شوم آقا
من ريه هايم پر از هواي عفونت است
و
گرده ي زرد گل هاي بچه هاي خيابان
و صبوري بيهوده و اين كرم ها
كه تمام تنم را
تمام تنم را كه بگرديد هم
چيزي دستگيرتان نمي شود آقا
روي پيشاني گلبول هاي سفيدم
از نشاني نجات دهنده اي
خبري نيست


حالا كه آمدي

۲۹ بازديد
 

ناتوان از تكلم روزمره
محتضرانه پيچ خورده است
زبا بيهوده در خلائي بزرگ
پيش از اين كه بيايي
حالا كه آمدي
كمكم مي كني كه دست هاي كفن پيچ را
به زانوان خودم برسانم
و سوال مي كني : اينجا كجاي زمان است ؟
كه به دست هر كه نگاه مي كني
بمب ساعتي بسته است ؟
و زير سينه بند هر زني كه مي گذرد
جفتي كبوتر مرده ست كه روي نوك هايشان
آواز مسجعي چكه چكه تپيده است
اين
خيابان دادگستري آيا نبود ؟
و آن دستهاي عاشقي كه مي شناختيم
حالا از هم جدا جدا
سعي مي كني بيهوده
بيهوده روي زانوان خودم به هوش بيايم
و باور نمي كني اصلا
كه در اعماق سلولهاي خاكستري ام
چيزي به گرمي خورشيده مرده است
چيزي به گرمي خورشيد
پيش از اين كه بيايي
حالا
خماري سياه آن همه شب را
هميشه همانطور خيس و خسته
به خواب و خاك و خاطره بسپار


آب چاله

۲۹ بازديد
 

من آبچاله ي هرز كوچكي بلدم
كه پر از خاطرات گل آلودي ست
كه ته نشين مي شود
آرام
آرام
آرام
عزيزترينم
باران كه تمام شد
بيا برويم عكس آسمان و
جفتي پرنده ببينيم


جادويم كن

۲۸ بازديد
 

جادويم كن
به كوچكي قرصي
كه تسكين مي دهد آلام بزرگت را
سپس ، تكه
تكه
و ذوب ميان عروقت
حالا نفس بكش
عميق
عميق تر


از هيچ

۲۸ بازديد
 

از هيچ
پرت مي شوم اينجا
و دانه ات را باد
از هيچ كجاي بالا دست
رها مي كند روي دامن امنم
تو ريشه مي زني در من
سبز مي شوي
و روي كتف هاي تو لانه مي سازم
براي روز مبادا
براي گريه هاي طولاني
براي لحظه هاي كوتاهي
كه با تو قهر خواهم كرد
و بعد از آشتي
زمين دوباره همان گلوله ي آبي ست
كه رها مانده در بلندي اعماق
چقدر زير پايمان خالي ست
و آسمان
چه قدر خالي تر


انتظار

۳۰ بازديد
 

نپرس
از دل واپسي هاي زنانه ام چيزي نمي گويم
از انتظار و كسالت نيز
از تو اما
تبلور رؤياهاي مني
به سان
انساني
تعبير خوابهاي آشفته ي رسولاني
و پرهاي كبوتران آينده در آستين تو است
بي تو اما
هواي پر گرفتن
توهمي است
و عشق
از انتظار و كسالت و دلتنگي
فراتر نمي رود


دوستش مي دارم

۲۹ بازديد
 

دوستش مي دارم .
لبخندش را
فريبي نه كه هديه اي مي انگارم
من همه ي سنگهايش را پرستيده ام و
آتش و
آب و خاكش را
من آفتابش را پوشيده ام و
عصاره ي ماهتابش را
پياله پياله نوشيده ام
دوستش مي دارم
زميني كه تو روي آن راه مي روي


آن گاه يك نگاه

۲۸ بازديد
 

شش روز بود
خاك
كه من گريختم از بستر خيس دو ابر
در تلاطم آفرينش رنجي از پس رنجي
آن گاه
يك نگاه
سر گيجه اي ست عشق